
سلام😸اینم از این پارت امیدوارم خوشتون بیاد لایک و کامنت یادت نره شوکولاتم😻🍫
گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم مامانمه خورد تو ذوقم فک کردم بیگ هیته😐💔 (عاییییی غافل گیر شدید😈😂😂😂) ا/ت: سلام مامان خوبی؟ جی هیون: آره ا/ت قبول شدییی بیا کمپانی ا/ت: ینی چی؟ واقعااااااا چرا خودشون زنگ نزدن؟ جی هیون: ارهه قبول شدی امشب جشن میگیریم😃 نمیدونم چرا خودشون زنگ نزدن ولی خب بیا😊 سریع آماده شدم و از خونه زدم بیرون جسی هنوز خواب بود اونجا خوابید الان هم خوابیده 😐 بعد چند دقیقه رسیدم کمپانی با سرعت جت رفتم تو و مامانمو دیدم جی هیون: برو میخوان باهات مصاحبه کنن😊استرس نداشته باشه ا/ت:باشه رفتم تو و نشستم خیلی استرس داشتم چند تا سوال ازم پرسیدن و گفتن که قرارداد میبندن و اینکه جون خیلی با استعدادم دوران کارآموزی من خیلی کمه 😌 وقتی اومدم بیرون که برم قرارداد ببندم دیدم همون پسره اینجاس 😐تهیونگ بود بهم یه نگاه کردیم و از بقل هم رد شدیم اومدم بیرون و منتظر بودم تهیونگ هم اومد با هم رفتیم تو اتاق😐 قرار داد بستیم و اومدیم بیرون تهیونگ: موفق باشی 🙂 ا/ت: تو هم موفق باشی تهیونگ : نمیخوام رقیبت باشم اما... دست من نیست ا/ت: آره میدونم🙂 خوشحالم که قبول شدی و اینکه بابت اون شب هم ببخشید ❤️ تهیونگ :باش بخشیدم، راستی رو سرت ی چیزی هست ا/ت: رو سرم؟ تهیونگ: عوو فک کنم ملخه ا/ت: ملخ؟ بدو بدو رفتم پیش مامانم ا/ت: ماماااااان رو سرممم چیهههههه جی هیون: هیچی دیوونه شدی؟ وای خدااا باز این پسره منو مسخره کرده با اعصبانیت میخواستم برم پیشش اما نبود، از بقیه پرسیدم اما اونا هم ندیدنش ا/ت: مثل روح ناپدید شد😐
فردای آن روز.... با خستگی از خواب بیدار شدم ساعت رو نگاه کردم فقط 3 ساعت خوابیدم؟ واقعااا؟ 😭😭😭😭 با خستگی رفتم دست و صورتم رو شستم و قهوه خوردم یکم. انرژی گرفتم و لباس هامو پوشیدم و رفتم کمپانی 🙂 رفتم تو و رفتم سمت اتاق تمرین شروع کردم به تمرین کردن که دیدم 2 نفر جدید اومدن 1 دختر و 1 پسر بودن فک نکنم اودیشن قبول شده باشن وای خدا فضولیم گل کرددد و رفتم پیش مامان جی هیون : ا/ت انقدر نیا پیش من خدااا مگه تو تمرین نداری؟ ا/ت: اون 2 نفر واسه چی اومدن؟ جی هیون : احتمالا اومدن اینجا کار کنن (منشی و...) ا/ت: باشه دوباره اون روز با بدبختی تموم شدم و رفتم خونه شام خوردم و افتادم رو تخت و خوابم برد صبح آن روز
عوووف ساعتو نگاه کردم دیرم شده بود سریع دست و صورتم رو شستم قهوه خوردم با سرعت باد رفتم کمپانی و دیدم من رو صدا میکنن با نگرانی رفتم تو اتاق دیدم تهیونگ هم بود مدیر : خب احتمالا میدونید که شما واقعا فوقالعاده هستید واسه همین ما تصمیم گرفتیم شما رو گروه کنیم 🙂 ا/ت: چییی؟ یعنی من و تهیونگ تو 1 گروه؟ مدیر : آره و از امروز باید با هم تمرین کنید
】 از زبان تهیونگ 【 رفتم کمپانی و دیدم دارن صدام میکنن رفتم تو اتاق و مدیر گفت که من و ا/ت باید با هم گروه بشیم خیلی تعجب کردم واقعا هنگ کردم از قیافه ا/ت معلوم بود که اعصبانی هست اما خودشو کنترل کرد من با این موضوع مشکل ندارم 🙂 】 از زبان ا/ت 【 وقتی مدیر اون حرفو زد اعصبانی شدم یعنی چی من چرا باید باهاش گروه بشم؟ اومدیم از اتاق مدیر بیرون تهیونگ : سلام هم گروهی جدید😃 ا/ت: ببند اعصاب ندارم تهیونگ : واقعا نداریا😐 بعدش رفتیم تو اتاق تمرین و شروع کردیم به تمرین صدای قشنگ بود خوشم اومد از صدااش ولی خیلی کرم میریزه 😣 بعدش کلاس رقص داشتیم، به خاطر اینکه گروه شدیم تایم تمرین زیاد شده بود و تا ساعت 9 تمرین داشتیم وای خدا خیلی خستم هم من هم تهیونگ دیگه جونی تو بدنمون نبود💔
】 از زبان تهیونگ 【 وقتی از اتاق مدیر اومدیم بیرون رفتیم واسه تمرین وسط های تمرین ا/ت رو اذیت میکردم اخه خیلی حال میده قیافش کیوت میشه😂😂 بعدش کلاس رقص داشتیم چون گروهی شده بودیم تایم تمرین زیاد بود و شده بود تا ساعت 9 خیلی خسته شده بودیم دیگه واقعه جونی نداشتیم 】 از زبان ا/ت 【 میخواستم راه بیوفتم سمت خونه که دیدم یکی صدام میزنه تهیونگ : هوی ا/ت ا/ت : بله؟ تهیونگ : من میرسونمت خونه ا/ت: مرسی من خودم تا خونه میرم تهیونگ : پس منم باهات میام ا/ت: نمیخام بیای تهیونگ : پس بیا من برسونم عمرن این موقع شب با این خستگی ولت کنم ا/ت: نمیخوام بیام یهو تهیونگ دستم رو گرفت و برد سمت ماشین در رو باز کرد منو به زور نشوند تو ماشین ا/ت : هوی چرا اینطوری میکنی؟ تهیونگ : گفتم نمیزارم تنها بری😐 بعدش سوار ماشین شد ماشین رو روشن کرد و راه افتاد به بیرون خیره شدم تهیونگ : خونتون کجاس؟ بهش آدرس رو دادم و دوباره به بیرون خیره شدم بعد چند دقیقه دیدم رسیدیم رو به تهیونگ کردم و گفت مرسی 🙂 و پیاده شدم و رفتم توخونه جسی:اون پسره کی بود؟ 😏 ا/ت: تهیونگ بود هم گروهیم امروز گروه شدیم😭 جسی: بیح شام بخور ا/ت: باشه
بعد 2 ماه🙂 . . . . . عووووف صبح دوباره از خواب بیدار شدم دیدم دیرم سریع صبحانه رو خوردم و آماده شدم و رفتم دم در دیدم تهیونگ تو ماشین نشسته و منتظره رفتم سمت ماشین و در رو باز کردم و نشستم تهیونگ : صبح بخیر میبینم دوباره خواب موندی 😂 ا/ت: سلام تهیونگا 😂 اگر ماشینو روشن نکنی دیر تر هم میرسیم 😂 تهیونگ : باشه🙂 وقتی رسیدیم کمپانی من سریع از ماشین پیاده شدم و منتظر تهیونگ موندم اون هم اومد و با هم رفتیم وقتی رفتیم تو کمپانی دیدیم که....
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😺 لایک و کامنت یادتون نرههه کایوتممم❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرررر اصم ط هم دیناعهههه؟؟
اره اسمم دینا هست 😺
عالی ول یکم کم مینویسی
🙂💔
ب تست های منم سر بزن ^^
سعی میکنم بیشتر بنویسم 😸❤️
حتما سر میزنم 🍭
عالیی بود لعنتی چرا انقدر خوب می نویسی
پارت بعدی کو هان 😡
😹😹😹❤️
پارت بعدی بررسیه 😹❤️❤️❤️
عالی بود لطفا به تست منم سر بزن و نظر بده
حتما ^-^🍭