
بدو بدو برو برو بخون /بخون بخون بخون/ کامنت بزار و لایک کن /ناراحتم خیلی زیاد/ چون نبوده لایک ها زیاد/ چون نبوده کامنت ها زیاد/ بخون تا جون بگیرم/ فقط یه عالی بسه/ تا من هم جون بگیرم
(داستان از زبان شما )_____ ای...ای...اینجا چه خبره ؟! چرا همه جا داره می لرزه؟ ( نویسنده : خنگ زلزله اومده دیگه _سوزی: مگه خودت نگفتی ترسناک کنم ؟هان؟😆😆😆😉😉) سری کیوچی و سوچی ( کیوچی سگ شما که نژاد یونتان هست و ماده هست و سفیده و اسمش ترکیبی از موچی و کیوت هست)(سوچی گربه شما که ماده و سفیده و اسمش ترکیبی از سوشی و موچی هست)رو گرفتم و هرچی لباس دم دستم بود ریختم تو کوله پشتی و فلش و حارد و گوشیم رو گرفتم و از خونه زدم بیرون .گوشیم زنگ خورد مربی فوتبالم بود جواب دادم _______________________________ مربی فوتبال: سلام دختر حالت خوبه؟ _ من: آره آره خوبم _ مربی فوتبال: ببین دختر برو ورزشگاه اونجا امن هست . جای دیگه ای نری ! باشه؟ _ من : باشه باشه خدا حافظ ___________________________ الان دم در ورزشگاهم خیلی خسته شدم خیلی راه تا اینجا بود دارم میمیرم چرا انقدر صدا از تو میاد🤔🤔🤔🤔🤔🤔
(یه فلش بک کوتاه برام پیش دوستات یه پنج ساعت پیش )____( داستان از زبان هه جی ) من:چه.....چه...چرا اینجا داره می لرزه _هیوجو :خنگ داره زلزله میاد بدو بیا بریم________■__■____●_●_____ دخترا همه اومدن. گوشیم زنگ خورد مربی فوتبال رز(شما) بود . جواب دادم گفت بریم ورزشگاه فوتبال.__▪︎_▪︎___•_•_ همون لحضه مدیر کمپانی اومد ک به ( بی تی اس) و ( تی اکس تی ) گفت که یه ورزشگاه به چند گروه خواننده اجازه داده که برام اونجا و منتظر چی هستیین و برین ______□_□_______○_○________ موقعی که رسیدیم ورزشگاه دیدیم که بله مربی فوتبال رز بوده که به چند گروه خواننده اجازه داده و از یه طرفم باورم نمیشه که قراره ۱ هفته با ایدل ها اینجا باشم 🤩🤩😍😍و از طرف دیگر هم نمیدونیم سوزی ( شما) کجاست و همه ما ها پوکریم 😕😕🙁🙁🙁☹☹( پایان فلش بک)
(داستان از زبان نامجون ) من نمیدونم که این دخترا ( دوستای شما) اینجا چیکار میکنن آخه اینجا فقط ایدل و کلی منجیر نگران هست . اما خوب میدونم که نگران هستن و مخصوصا هه جی که خیلی خیلی نگرانه. که یهو ______ یه دختر اومد تو ورزشگاه و او.. او..اون سوزی( شما ) بود . یه خنده خیلی نازی داشت .هه جی با یه سرعت شگفت انگیز داشت به سمت سوزی میرفت. سوزی که هه جی و بقیه دختر ها رو دید که داشتن به سمتش میرفتن تا بغلش کنن یه لبخند شیطون زد و بند با داد گفت____________ سوزی(شما) : وااااااای زامبی زامبی ۶ تا زامبی 🤣🤣🤣_______________________ ( داستان از زبان جیمین) سوزی یه جوری داد زد که همه داشتن بهشون نگاه میکردن و معلوم بود که دخترا هم اصبانی هستن و حالا سوزی بدو دخترا بدو مگه ول میکردن تا اینکه
( هنوز از زبان جیمین) تا اینکه هه جی: ولش کنین ما که بهش نمیرسیم🙎🏻♀️🙍🏻♀️🙇🏻♀️_____________________ تا ۱ ساعت بعد سوزی کرم می ریخت اونا هم دنبالش میکردن و همه آیدلامیخندیدن گروه هایی که بودن ( بی تی اس و تی اکس تی و اکسو و گات سون و بلک پینک و ایتزی و رودلوت و گروه داداشت جی اس جی اگه اشتباه نکنم)(اینجا کم شد چون الان میخوام بخوابم و بقیه رو فردا بنویسم)
(داستان از زبان جیهوپ).......................... هی حالا یه آتیش درست کردیم همه دور آتیش نشستیم ( نویسنده : الان سه روزه در گیر اینم که اینا تو زمین فوتبال چجوری آتیش درست کردن آتیش سوزی ایجاد نشد راستی بچه ها دیگه برام مهم نیس داستانم رو نخونین من برای کسایی که میخونن داستان مینویسم نه برای تویی که اصلا نمیای تو 🙍🏻♀️🙍🏻♀️🙍🏻♀️🙍🏻♀️🙍🏻♀️) خلاصه این هفت تا دختر هم اروم شدن سوزی ( شما ) اومد بشینه که یه پوز خندی زد و _ رزی ( دوستتون) : ببینم الان به کی پوزخند زدی هان؟!؟!؟؟___________________. سوزی شروالش رو کشید بالا و یه نگاه به کوکی و تهیونگ کرد و وسطشون نشست . تهیونگ سری پاشد و شلوارش رو دید و نشست. سوزی به کوکی نگاه کرد و بعد با ارنجش زد به کوکی . __ کوکی : اخ اخ چرا میزنی_ سوزی : ببین یک ساعت با اشاره دارم بهت میگم شروالت رو بکش بالا تهیونگ که ۲سالشه فهمید تو نفهمیدی؟ _کوکی : اها باشه ممنون ____________ سوزی به جین نگاه کرد و پوز خندی زد و به کوکی نگاه کرد و گفت _ سوزی ( شما ) : بزرگ ترت که اینه دیگه از تو چه انتظاری دارم 🤣🤣🤣😅😅😂😂😂 _ جین : یاااااا مگه من چمه هان 😡😡🤬🤬🤬_ نامجون: میگم سوزی میشه یه سوالی ازت بپرسم؟
داستان از زبان جین _______________ آنگاه که نامجون این سوال را پرسید سوزی گفت _سوزی: خب بپرس _نامجون: ببین ما ایدل ها هم همه میدونیم امکان داره اتفاق بیوفته خب پس سوالم رو میپرسم ببینم تو رو کوکی کراش داری ؟ _______ نمیدانم این چه سوالی بود که نامجون پرسید اما سوزی نه جا خورد نه هیچی دیگه و گفت : سوزی: خب راستش فضول رو بردن جهنم گفتن هیزومش تره جوابت رو گرفتی دوسش داشتی؟ اره؟هان؟ ____ و در آن لحضه کوکی به گونه ای به نامجون نگاه کردی که من به عنوان مادر او متوجه شدم که به نامجون گفت( این چه زری بود زدی)نقطه سر خط😂😅😅🤣😅 ( نویسنده: جین مگ داری به بچه کلاس اول املا میگی _جین: کوکی و تهیونگ متوجه نمیشن مجبور شدم این جوری بگم _نویسنده: 😑😑😐
(داستان از زبان کوکی)______________ خدایی نمیدونم چه سوالی بود نامجون پرسید . الان دو دقیقه هست همه ساکتیم ساکت ساکت ساکت . که هه جی این سکوت رو شکست_ هه جی: بیاین یه بازی بکنیم چطوره؟ _ هیوجو: جرعت حقیقت چطوره؟ _ آه اوم: اره فکر خوبیه _ کیتی: خب خوبه من برم بطری بیارم_ رزی( دوستتون) : اخ اخ اخ جون ( ورژن جدید نویسنده😅😅🤣🤣)_سوبین( تی اکس تی):نمیشه که خودتون طرح دادین خودتون بریدین خودتونم دوختین ؟_ کیتی: خوبه که خود کفاییم 😎😎______ خب خب همه الان آماده بازی هستیم حالا میخوایم شروع کنیم
(داستان از زبان هوپی) _____________ اولین بار رزی ( دوستتون) انداخت . اوف اوف الان افتاد رو رزی بلک پینک ااااه دارم گیج میشم اصلا یعنی چی این همه آدم یه اسم ( نویسنده: اینو دقیقا برا کی سرودی _ هوپی : همون جوری که سان شاینم باید با ارمی ها هم دردی کنم_ نویسنده: الان این همدردی بود یا زخم تازه کردن؟_هوسوک _ منم یه سوال بپرسم چرا تو هیچ وقت فامیلیم رو نمیگی؟ _ نویسنده: آقا بریم سر داستان تو هم هرچقدر میخوای همدردی کن اصلا من کیم که با تو در بیوفتم)رزی( دوستت) : رزی ( بلک پینک) دوست داری چی رو تو زندگیت تغییر بدی؟ _ رزی: تنها بودن رو ( رزی بلک پینک حقیقت رو انتخاب کرد) خونه دونه بازی کردی تا این که.................
(داستان از زبان کوکی)_________________ تا اینکه بطری افتاد روی جیمین و سوزی. سر بطری روی جیمین و ته بطری روی سوزی. سوزی اصلا تو باغ نبود 😅😅🤣_ جیمین: ( چند باردستش رو جلوی سوزی تکون میده) هووووی کجایی؟ _ سوزی : ها! هان؟چی شده؟_ هه جی: یه نگاه به بطری بکن _________________________ به ته بطری که سمت خودش بود نگاه میکنه تا سر بطری با چشم دنبالش میکنه و میرسه به جیمین _ سوزی: آه آه ایشش جرعت_ جیمین : بین من و تهیونگ یکی رو انتخاب کن و اون رو/ ببوس/ 😶😶___ همه از این حرف جیمین شاخ در اوردن حتی خود سوزی_ سوزی: آه آه آه _ جیمین : میدونستم نمی تونی بگی خب حقیقت . اگه یه پا کن داشتی دوست داشتی کجای زندگیت رو پاک کنی؟ _ سوزی: به به به دنیا اومدنم رو __________
(داستان از زبان سوجون( داداشت )(یکی شکایت کرد گفت چرا اسماشون رو از زیبای حقیقی گرفتی خب دوست داشتم همه اسمشون با س شروع بشه) باورم نمیشه او او اون تمام این مدت دلش میخواست بمیره اون فکر میکنه مامان به خواطر اون ( داره در مورد شما میگه) مرده اما نمیدونه مامان سرطان داشته دیگه دیگه دیگه نمیتونم ___________________ ( داستان از زبان نامجون)______________ چند دقیقه همه ساکتیم . که سوجون ( بی تی اس با خوانوادت خیلی خوبه ) با سرعت رفت سمت سوزی و محکم دستش رو گرفت و داد زد چرا میخوای بمیری؟ سوزی سرش پایین بود و گوش میداد . _ سوجون: ( با بقض) اگه اگه کسی مرده حتما دلیل قانع کننده ای داشته . چرا تو خودت رو مقصر نشون میدی_ سوزی( با گریه) اگه اگه من اون شخص رو کشته باشم چی ها بازم همین رو میگی _ سوجون : گوش کن تو اون شخص رو نکشتی_ سوزی: نه نه من کشتمش _ سوجون : میگی تو کشتیتش باشه . اما اون شخص راضی نیست تو ناراحت باشی. _____________________________
( داستان از زبان هه جی)______________ اخ اخ سوجون چرا این جوری میکنه . وایییی سوزی سوتی داد _ سوزی: ولم کن او ( میخواست بگه اوپا اما نگفت) ______ و رفت اون طرف زمین فوتبال . بعد یک دقیقه که تو خودمون بودیم با یه صحنه خیلی باحال مواجه شدیم. دیدم گربه سوزی سوچی من رو صدا میکنه خودش رو برام لوس میکنه سوچی من رو خیلیی دوست داره . 😶😐😑😅😅😅🤣🤣___ ( داستان از زبان کوکی) 😅😅🤣🤣😃😀😀😂😂 اخ اخ معدم شکمم سوزی چرا سوزی این جوری میکنه . سوزی چهار دست و پا راه میره و یونتان و کیوچی رو دنبال میکنه و غربون صدقشون میره ( ۱ ساعت بعد ) ( داستان از زبان شوگا) __🥱🥱چقدر خواب داریم اصلا میدونین ساعت چنده؟ ساعت ۱ نصفه شبه اخ اخ همه دونه دونه داریم می خوابیم که سوزی اومد یونتان رو که بغلش خوابیده بود رو گذاشت بغل تهیونگ . ولی باز یکم فکر کرد و گذاشتش بالا سر تهیونگ. من دیگه بخوابم💤💤💤💤💤💤💤💤💤💤( یکم بعد شوگا همه خوابیدن)
بچه ها دیگه بالا نمیاره میگه صفحه منقضی شد
ببخشید
😴😴😴😴😴بعدی چالشه
چالش : رانی چیست؟ راستی میدونستین این جا دو تا ادمین داره؟ خب میدونم اون شخص من رو ( جر) میده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
۲ ماه گذشته از وقتی که این پارت رو گذاشتی هنوزم نمیخوای پارت بعد رو بزاری؟😯😟
آها منظورت اون رانی بود ؟
خب یک نوع نوشیدنی که توش تکه های میوه میریزند و تقریبا مثل بطری های نوشابه میمونه
اینم جواب چالش
نه نه نه
عالی بود پاندا کوچولوی من 💗
راستش جواب چالش رو نمیدونم ❤️
ولی ادامه بده خیلی خوبه 💗
باشه باشه
بچه ها یه تست داره میاد که من براش گریه کردم
خیلی خوب بود
دوستان برین در گوگل بنویسید درخواست بی تی اس برای اجرا در ایران و حمایت کنید اگه به پنج هزارتا برسه مجلس مجبور میشه اجازه بده بی تی اس در ایران کنسرت داشته باشه
دارم بندری میرقصن دارم بندری می رقصم
عالی بود❤❤❤❤❤
یک سوال داشتم زمان برسی تست چقدر هست؟؟
همانجور که آجی خفنم گفته( آقا من اسم یادم نمیمونه ببخشید) اما اگه مثلا در طول یک هفته طول بکشه تا بنویسی تست رو بعد چند ساعت تست میاد تو پروفایل و منتشر میشه
کم بود من عاشق داستانم ولی تو کم می نویسی صفحه هات کمه
ببخشید تستچی نمیاره بالا
عالی بود❤❤❤❤❤❤❤❤❤💜💜💜💜💜💜💜
ممنون همین تازه تموم شد زود اومد