
ناظر جون بهترین ناظری😊
گفتم کی ؟ گفت یک نفر یه خائن یه دروغ گو . گفتم خب کی؟ گفت پدرم با حالت تعجب امیزی پرسیدم پدرت ؟ گفت اره نگو پدر بگو دروغ گو .اون به من گفت اینا فقط خدمتکارن نگفت که قراره دنیا رو
نابود کنن . گفتم چی چی دددنیااا زبونم بند اومده بود . گفت اره دنیا . گفتم ولی ما اتفاقی وارد اینجا شدیم خنده ی تلخی زد گفت اتفاقی ؟ اون هیچ کسو اتفاقی
وارد این دنیا نمیکنه ما به اینجا برزخ ابدی . ازش پرسیدم ما ؟ مگه غیر از ما و تو کس دیگه ای هم اینجا بوده گفت اره . منو دوستام که اون دروغ گو کشتشون
با عصبانیت سرم داد کشید ارههه اون کشتشون . گفتم ما باید حالا چی کار کنیم گفت فقط یه کار میتونیم بکنیم . گفتم چی کار ؟ گفت اون دروغ گو یک شهری داره که تمام اون ربات ها
اونجان گفتم ربات؟ اینا رباتن ؟ گفت اره فکر کردی چین ها ؟ گفتم واقعا فکر کردم هیولان . گفت فکر کنم زیاد فیلم علمی تخیلی نگاه میکنی . گفتم اره . خنده
ریزی زد. گفتم حالا چه اشکال داره ؟ گفت اشکال نداره . گفتم چطوری باید وارد اون شهر بشیم؟ گفت فقط یه راه داره اونم پیدا کردن حلقه ایه که با اون میتونیم دروازه ای باز کنیم بریم داخل اون شهر . گفتم خب
چین ها ؟ گفتم واقعا فکر کردم هیولان . گفت فکر کنم زیاد فیلم علمی تخیلی نگاه میکنی . گفتم اره . خنده ریزی زد. گفتم حالا چه اشکال داره ؟ گفت اشکال نداره . گفتم چطوری باید وارد اون شهر بشیم؟ گفت فقط یه راه داره اونم پیدا کردن حلقه ایه که با اون میتونیم دروازه ای باز کنیم بریم داخل اون شهر . گفتم خب چطوری باید پیدا کنیم حلقه هرو ؟ گفت باید یکی از
اون ربات هارو بکشیم بعد یه گیاهی که این دور و بر پیدا میشن رو با سر اون ربات قاطی کنیم . گفتم اوه یه جوری شدم . گفت چیه سر انسان که نیست سره رباته . تایید کردم . بن گفتم گشنمه گفتم تو همیشه گشنته بن بیا بریم دنبال اون رباتا . جینی گفت یکی از اون رباتا اومد بیرون سریع بریم تو . با تمام سرعت دویدیم تو . من و بن نفس نفس میزدیم ولی انگار جینی اصلا ندویده بود تعجب کردم ولی خب .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (6)