یکی از نوشته های من... خوشحال میشم بخونید دوستان:)
نقشه گیسوانم در صحنه باد رق.صیدن بود و کوهها تماشا کردن نصیبشان شده بود. پیراهن بلند و سفیدم از میان کاشیهای سیاه کوهستان جوانه زد و همانند ستاره میدرخشید. قدمهای بر.هنه ام را بر روی سنگهای سخت میراندم .و دستانم را باز کردم تا در آغوش نسیم آرام شوم. او تنها کسی است که مرا پس نمیزند. صدای شنیدم .درست نزدیک پرتگاه؛ دخترکی را دیدم. او به پایین صخرهها خیره شده بود...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی نه
ولی برتر از عالی چرا
مرسی عزیزم واقعا از توجهت ممنونم❤❣💕💞💓💗💖💘💝