

شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنها ترینی ، اما من آخر تموم مسیر هایی که میری ، با چتر خیسم منتظرت ایستادم. _دزیره

+میدونی چرا بهت میگم فرشته؟ _چرا؟ +چون فقط فرشته ها میتونن با کوچیك ترین لمسشون کاری کنن که فکر کنی تو بهشتی. _دزیره

زندگی چیز عجیبیه... وقتی به خودت میای و میبینی داری عشق رو به رگ های یکی دیگه تزریق میکنی؛ قلب مریض تو قرار بود چیکار با قلب مرده ی من بکنه؟ _دزیره

_آرزو میکنم یه شب بهاری خیابونای خلوتو زیر بارون باهم قدم بزنیم. _آرزوی تو چیه؟ +هرچی زودتر بهار برسه.. _فیکشن : let me be your eyes

_ببخشید +برای؟ _اینکه خاکستری ام +خاکستری برات چیه سنیور؟ چه شکلیه؟ چه حسیه؟ _خاکستری یعنی... سبز من، نارنجی من، آبی من، زرد من، بنفش من، خاکستری برای من یعنی همه چیز... + "پس تو هم خاکستری منی" _کالرز

این جا اگه بهشت هم باشه، بدون تو هیچ رنگی نداره. _کالرز

من سعی کردم رنگت کنم.. نارنجی رو برداشتم، تا بهت انرژی بدم، زرد رو انتخاب کردم تا بهت امید بدم، سبز رو کشیدم تا زندگی ببینی، آبیت کردم تا آرامشت بشم، بنفش رو آوردم تا راز هات رو بهم بگی، همه اینها رو روی صفحه سفید زندگیت کشیدم.. ولی حواسم نبود همه ی اینها در کنار هم فقط سیاه میشن! من کل رنگ های وجودم رو بهت دادم، اما یادم نبود که تو جز سیاهی نمیبینی. _کالرز

-فکر نمیکردم سفید بودن انقدر شیطنت داشته باشه! -سفید بودن فقط اشتیاق زیاد برای رنگ شدن داره! _کالرز

-من که خیلی دوستش داشتم.. پس چرا رفت؟! روباه نگاهی به شازده کوچولو انداخت و اروم زمزمه کرد... +حتما بهش گفتی چقدر دوستش داری

در آخر نه رنگ باقی میماند و نه نژاد ، تنها چیزی که باقی خواهد ماند ؛ انسانیت توست... _ژان ژورس

یک سیب افتاد و جهان از قانون جاذبه با خبر شد. میلیون ها جسد افتاد ولی بشر معنی انسانیت را درک نکرد. _چارلی چاپلین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
𝘚𝘵𝘢𝘺 𝘸𝘪𝘵𝘩 𝘮𝘦 . 𝘐 𝘥𝘰𝘯'𝘵 𝘸𝘢𝘯𝘵 𝘵𝘰 𝘭𝘪𝘷𝘦 𝘸𝘪𝘵𝘩𝘰𝘶𝘵 𝘺𝘰𝘶
-دزیره
"روز های زیادی رو در زندگیم به این فکر کردم که عشق چطوری توی آدمها بوجود میاد ، هیچ تجربه و درکی از عشق نداشتم تا وقتی که به چشم های تو زل زدم ، همون موقع فهمیدم عشق یعنی درست وقتی که حس میکنی بی ارزش ترین موجود جهانی ، یه نفر میاد و طوری نگاهت میکنه که انگار مهم ترین اتفاق دنیایی ."
_دزیره
شازده کوچولو:
به هر بهانه ای می خوام ببینمش.
دلم زود براش تنگ میشه!
روباه خندید و به آخر جاده نگاه کرد و گفت
عاشق شدی.. :)
اولین نگاهت و یادمه...گفتی بزرگ شدم...ولی نفهمیدی
با اون نگاه ساده ات من و توی چه رویایی زندونی کردی...
رویای چشمات تهیونگ...من توی چشمات زندانیم...حاال چطور
قرار بود از حصار نگاهت فرار کنم؟"
-دزیره
+چه قدر؟
-چی چه قدر؟
+چه قدر دوسش داشتی؟
_دوست داشتن که کمیت نیست قابل اندازه گیری باشه... باید بگی چرا، چه طور و چه شکلی دوستش داشتی!
زمانی که پیاده به جلو قدم برمیدارد و راه برگشتی نیست، نگاهی از پشت به حرکتش دوخته شده
-INRED-
" تو شیرینی منی..
حرفم رو جدی بگیر.. چیز کمی نیست
تو بین این همه تلخی که وجودمو گرفته
پادشاهی میکنی..! "
_دزیره
عيدت مبارک
چطوری آیلین خانمم
تئودورر:)))))بیااا