یک دفعه منو دوستم چیزی نفهمیدیم. بیهوش شده بودیم . وقتی چشمامو باز کردم به دوستم نگاه کردم که هنوز بیهوش بود کمی ترسیدم فکر کردم م...ر...د...ه ولی اونم چشاشو باز کرد. دور و اطرافمو نگاه کردم کنارم پر بود از قارچ های سمی درختایی که تقریبا هم قد یک برج بودن و بویی عجیب از جلوتر میاومد . سریع بلند
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالی بود پارت بعدی هم بزار
حتما
راستی از کانال Merlin هم حمایت کنید ممنون میشم