
سلام بر دوستان گل این پارت دوم از داستانم هستش که نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد 🥰😊 ببخشید که اگر کم هستش در پارت اول گفتم که مشکل چیه که پارت ها را کم مینویسم
خب من از این بعد خلاصه داستان را از پارت های قبل که بوده تعریف میکنم خلاصه داستان------------------‐------------------- مرینت با ناراحتی از اونجا رفت از زبان آلیا :هم برای مرینت ناراحت بودم هم نگرانش 😢جلو لوکا را گرفتم و گفتم خودم یکاریش میکنم از زبان مرینت:یک آکوما اومد نزدیکم سریع تبدیل شدم و شرارتش را خنثی کردم از زبان پلگ:آدرین آخرش تو چند چندی مرینت لیدی باگ کاگامی ؟ به پلگ گفتم من خوابم میاد شب بخیر و خوابیدم
پارت قبلی از اونجایی تموم شد که آدرین خوابید خب بریم برای شروع داستان: از زبان مرینت صبح از خواب بلند شدم ساعت را نگاه کردم دیدم ساعت ۷:۳۰ صبح هستش پس رفتم حمام و بعد موهامو شونه زدم و وسایلم را جمع کردم و تیکی را بیدار کردم و صبحونه هم خوردم و رفتم مدرسه وقتی رفتم داخل کلاس آلیا منو دید و گفت :از زبان آلیا:مرینت زودتر از همیشه اومد منم بهش گفتم به به مرینت خانم آفتاب از کدوم طرف طلوع کرده که شما زودتر از همیشه اومدی 🤭🤭🤭؟
از زبان مرینت:..............بعد از چند دقیقه آدرین اومد منم چون سعی کردم که فراموشش کنم خیلی سرد بهش گفتم سلام آدرین آدرین فکر کنم از این رفتار من تعجب کرده بود و همینطور آلیا ولی دیگه من فراموشش کردم وقتی زنگ خورد رفتم تو حیاط که یهو آلیا دستم را کشید و گفت چی شده دیگه جلوی آدرین لکنت نمیگیری و اینقدر سرد باهاش رفتار میکنی ؟ گفتم چون دیگه من دوستش ندارم و از اونجا رفتم و روی نیمکت نشستم. از زبان آلیا:بعد از اون حرف مرینت خیلی تعجب کردم آخه این اون مرینت قبلی نبود ولی رفتم و روی نیمکت کنارش نشتم و بعد که زنگ خورد رفتیم سر کلاس که یهو سرو کله یه شرور پیدا شد و آقای داماکلیز گفت که مدرسه را تخلیه کنیم و همه از مدرسه فرار کردیم و رفتیم سمت خونه هامون .
از زبان آدرین:زمان گذشته چند دقیقه قبل.........وقتی زنگ خورد رفتیم سر کلاس که یهو سرو کله یه شرور پیدا شد و آقای داماکلیز گفت مدرسه را تخلیه کنیم و هرکی رفت سمت خونه ی خودش زمان حال............منم رفتم داخل یه کوچه و سریع تغییر شکل دادم از زبان مرینت:سریع رفتم داخل یک کوچه و تغییر شکل دادم و رفتم داشتم باهاش مبارزه میکردم که یهو گربه سیاه اومد و گفت:سلام بر بانوی من کمک لازم نداری؟ و اون هم شروع کرد به مبارزه با اون شرور بعد از چند دقیقه مبارزه من گفتم لاکی چارم(گردونه خوش شانسی)و دوتا اسباب بازی صدا دار افتاد تو دستم و منم فهمیدم که باید چیکار کنم و به گربه سیاه نقشم را گفتم و با اون اسباب بازی ها صدا ایجاد کردم و اون شرور گوشاش را گرفت و گربه سیاه پرید رو دستش و دستبند را پودر کرد و آکوما اومد بیرون و من آکوما را گرفتم و گفتم وقتشه شرارتت خنثی بشه و شرارتش را خنثی کردم
از زبان گربه سیاه:بعد از شکست شرور من داشتم فکر میکردم که یک قرار بزارم با لیدی که لیدی گفت:کت امشب ساعت ۸ بیا روی برج ایفل کار مهمی دارم باهات و منم گفتم باشه بانوی من و خداحافظی کردم و رفتم از زبان لیدی باگ:به کت گفتم که امشب ساعت هشت بیاد روی برج ایفل که باهاش کار مهمی دارم و بعد گفت باشه و خداحافظی کردو رفت و منم رفتم سمت خونمون و....
و تغییر شکل دادم و به خودم تبدیل شدم و یکم با تیکی صحبت کردم و تکالیفم را انجام دادم که مامانم صدام زد و گفت:از زبان سابین:مرینت را صدا زدم و گفتم مرینت بیا عزیزم ناهار حاضره و اونم گفت باشه و اومد پایین من بهش گفتم دیروز به نظر ناراحت میومدی چیزی شده بود ؟ الان حالت خوبه عزیزم؟ از زبان مرینت:بعد از این حرف مامانم یکم شک شدم ولی گفتم نه چیزی نبود فقط از دست یکی از دوستام کمی ناراحت بودم فقط همین و الانم حالم خیلی خوبه مامان و ممنون که حالم را پرسیدی و گفت:خواهش میکنم به هر حال از دار دنیا یک دختر بیشتر ندارم و خب باید حالت را میپرسیدم
بعد از اینکه ناهار را خوردیم من چون کاری نداشتم یکم ماکارون درست کردم و یکم به مادر پدرم کمک کردم تو شیرینی پزی که یهو گوشیم زنگ خورد(دوستان توجه کنید الان ساعت ۶ هستش و تا ساعت ۸ دو ساعت هنوز مونده) آلیا بود جواب دادم و بعد از کلی سلام و احوال پرسی بهم گفت :منو نینو با لوکا و ........میخوایم بستنی بخوریم تو هم میای مرینت؟ گفتم آره و آلیا گفت:پس بیا خداحافظ منم گفتم باشه و تلفن رو قطع کردم و رفتم سمت بستنی فروشی آندره و بستنی گرفتم و شروع کردم به خوردن و وقتی تموم شد ساعت تقریبا ۷:۳۰ بود (از زبان راوی:یعنی یک ساعت و نیم بستنی خوردن طول کشیده ؟🤔😮) خلاصه رفتم خونه و یکم موهام را درست کردم(عکس سمت چپ قسمت پایین عکس مدل موهاش ) که یهو دیدم .......... دوستان ببخشید بد جایی کات کردم و اما بزنید صفحه بعد 👈🏻👈🏻👈🏻👈🏻👈🏻👈🏻👈🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالی بود پارت بعدی زودتر بزار عزیزم♥دنبالت هم کردم
راستی آجی میشی😉
سلام عزیزم چشم پارت بعدی در صف بررسی هست فردا پس فردا منتشر میشه
باشه آجی شیم 😘
سلام هم اسمی خوبی؟😂💕
عالی بود 👌
سلام ممنون بابت نظرتون 😘