کتاب ایکه باگ

اول بالا رو بخون خیلی مهمه 💓.کتاب ایکه باگ همانطور که در بالا ذکر کردم یکی از آثار خانم جی کی رولینگ است. ایشان از مدت ها قبل ایده ی ایکه باگ را داشتند اما برای حدود ۱۵ سال این ایده را رها کرد و اگر بیماری کوید ۱۹ نمی آمد احتمالا این شاهکار نا آشنا هرگز خلق نمی شد.به گفته ی خانم رولینگ:"این داستان را بلند بلند برای دو فرزند کوچک ترم در زمان خردسالی شان میخواندم ،اما هرگز تمامش نمی کردم و همین مایه ی نا امیدی مکنزی می شد که این داستان دلخواهش بود."

داستان ایکه باگ از این قرار است که در کشور کوچکی به نام کورنوکوپیا پادشاهی مو طلایی به نام فرد شاه شیردل(king fred the fearless)حکومت می کرد. کشور کورنو کوپیا ۵ بخش بود ‌. در جنوب کشور چاکس ویل (Couxville) که پایتخت کشور بود قرار داشت . در چاکس ویل شیرینی های آنجا شهرت بسیاری داشت و هر شیرینی ای که اشک شوق به چشم بزرگسالی نمی آورد یک شکست تمام عیار بود.اگر کمی به سمت شمال میرفتی به شهر های دوقلوی کردزبرگ (kurdsburg) و بارونز تاون(baronstown) می رسیدی که هر کدامشان برای چیزی شهرت داشتند.کردزبرگ به پنیر هایش معروف بود و بارونز تاون به شقه های گوشت گاو و ژامبون ها و سوسیس هایش معروف بود.

اگر کمی بیشتر به شمال میرفتی به شهر جروبوئم(Jeroboam) می رسیدی که به ن*و*ش*ی*د*ن*ی هایش معروف بود . اما اگر به شمالی ترین نقطه ی کورنوکوپیا می رفتی همه چیز کاملا متفاوت بود.انگار خاک جادویی آنجا خواصش را از دست داده بود. در مارش لند(Msrshland) جز قارچ های لاستیکی بیمزه و علف هرز چیزی نمی رویید و در آنجا فقط گوسفند های لاغر با پشم های نازک به چشم می خوردند. مردم مارش لند به ترو تمیزی دیگر شهر ها نبودند و همین باعث شده بود که سوژه ی جوک ها شوند. به یاد ماندنی ترین چیز افسانه ی ایکه باگ بود

در افسانه ها آمده بود در باتلاق های دورافتاده ی شمالی مارش لند موجودی عجیب و غریب زندگی می کند . بهتر بگویم یک هیولا. افسانه ها باهم فرق داشتند . فقط به بزرگ بودن تخیلات گوینده ی داستان بستگی داشت. بعضی ها می گفتند اوگرگ مانند است اما بعضی دیگر می گفتند ظاهری اژدها گونه دارد با قدی به اندازه ی قد دو فیل!