رمان عشق بی پایان پارت 1(ترسناک و عاشقانه)

امروز با رمان عشق بی پایان اومدم امید وارم خوشتون اومده باشه

اول از همه موضوع داستان از چه قراره؟مرینت یک خبر نگاره که میرسه به شهر پاریس که البته خیلی دور افتاده بوده در اون مکان فقط یک هتل بوده اون خسته کوفته میره اونجا اتاق میگیره و می خوابه فردای اون روز که پا میشه میبینه شهر ی به این شلوغی خالیه و پرنده پر نمیکسه خیلی می ترسه.........

میره بیرون چند زامبی و خون اشام میریزن سرش اون فرار می کنه و میرسه به یک دیوار بلند که حصاره بود از اون با هر جور کندنی بود میره بالا ومیره اونورش از اونور به زامبی ها نگاه می کنه یک دفعه یکی دستشو میزاره رو شونش اون می ترسه اما وقتی بر می گرده کلی ادم پشت سرش بودن

و اونجا همه ی مردم شهر جمع شده بودن بجز یک سری زامبی و خون اشام بودن اگه خون اشام ها دستشون بهت می رسید نمیکشتنت بلکه تبدیلت می کردن و به خون اشام و زامبی ها تو رو می کشتن . در اونجا مرینت یک دختری را ملاقات می کنه که اون میراکلس لیدی باگ رو اون میده و مرینت دیر تر بهحالت عادی بر میگرده و اون میشه ...

ابر قهرمان اون مردم و تنها امیدشون حالا چرا این داستان عاشقانه هم هست و کی می خواد عاشق بشه...

من چون توی نظرات دیدم یک نفر گفت ترسناک یک نفر هم عکس خواسته بود

چند نفر داستان عاشقانه و1نفر رمان من دارم کاری تلفیقی انجام میدم که هیچ کس ناراحت

خب اینم بگم که قراره یک پسر جوان وارد داستان بشه

خوب بوود

منتظر پارت بعدی باشید

لایک و کامنت یادتون نره