6 اسلاید صحیح/غلط توسط: D.N.A انتشار: 4 سال پیش 127 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دؤستان من باز هم اؤمدم با یه رمان جدید😁ترجمه اسم میشه(قلمرو خوناشام)چند تا از دؤستان پروفایل بهار(b.h.r)خواهش کرده بودید که این رمانم رو بزارم❤بسیار انرژی گرفتم ممنون ولی لطفا اگه درخواستی دارید در پروفایل خودم بهم بگید نه پرؤفایل بهار...😊خب بریم که شروع کنیم ، در ضمن یه سورپرایز هم دارم که هنوز قطعی نشده اگر شد اطلاع میدم 😉رده سنی هم :+12
همیشه در اول اگه شخصیت جدید داشته باشیم بیوگرافی ش رؤ میزارم...خب بریم واسه بیوگرافی شخصیت اصلی:
نام:رِیچِل هَرِلسِن
سن:۲۲
قد:۱۷۳
وضعیت:شخصیت اصلی
نکته:وقتی داره حرف میزنه از علامت (+)استفاده میشه
توضیحات ادمین:یه دختر آروم و خوش قدوبالا ، عاشق آرامش و فوقالعاده بدشانس ، وفادار و اهل کمک به کسایی که دوستشون داره و خیلی مواقع طرز فکرش مثل دوره نوجوانی شه😂
بریم سراغ داستان|+وایییییییی بلاخره تموم شد ، دیگه داشتم خسته میشدم از درس خوندن
-آخه تو کی خسته نبودی!؟
+عزیزم همین الان جشن فارغ التحصیلی تموم شد ، خوشحال نباشم؟
- خب منم خوشحالم ولی تو دیگه شورش رو درآوردی
+با تو ام نمیشه حرف زدا ، اَه....بیخیال ، واسه فردا برنامه ات چیه؟
- مگه چه خبره؟
+قایقرانی رو میگم دیگه بالاخره بعد اینهمه درس یبار میخوان ببرن بیرون تو همون یه بارم یادت میره!
- آها اونی میگی ، نمیدونم برنامه خاصی نچیدم
+اوکی من دیگه برم فردا میبینمت
- باشه خداحافظ
سلام ، من رِیچِل هستم ، دانشجوی سال آخر رشته معماری(که البته همین چند دقیقه پیش از دانشگاه فارغ التحصیل شدم)شاید براتون سوال باشه که داشتم راجب چی با جِنی(اسم کاملش جنیفر هست) حرف میزدم ، خب بزارید براتون توضیح بدم ، فردا (دوشنبه) قراره از طرف دانشگاه برای خداحافظی مارو ببرن کایاکینگ (همون قایقرانی خودمون)و خب همه بچه ها دارن برنامه ریزی میکنن چی کار کنن و خب من برنامه خاصی ندارم ولی شاید خونه بهش فکر کردم ، بزارید یکم از خودم براتون بگم : خب من ۲۳ سالمه ، قدم متوسطه و تنها زندگی میکنم ، شاید کنجکاو بشید که مادر و پدرم کجان! مادرم وقتی ۱۲ سالم بود تو تصادف جونش رو از دست داد و پدرم دوباره ازدواج کرده و خب پیش من زندگی نمیکنه ، البته منم خیلی با پدرم در ارتباط نیستم و کلا میونمون خیلی خوب نیست ، شاید فقط در حد حرف زدن باشیم با هم -_-
خب انقدر حرف زدم یادم رفت بگم که الان تو ماشینم دارم برمیگردم خونه ، من ی آئودی نه چندان جدید و یه خونه حدودا ۷۵ متری دارم که غیر از اتاقم بقیه اش چنگی به دل نمیزنه! در کل بخوام خودم رو توصیف کنم ، آدم به شدت درونگرایی هستم و تنهایی خودم رو به بودن کنار پدرم و مادر ناتنی م ترجیح میدم ، با کسی نیستم و در حال حاضر خودمم و خودم ، زیاد اهل دوستی نیستم و همونطور که گفتم معمولا تنهایی خودم رو ترجیح میدم ، رفیق فابریک هم جالبه بدونید ندارم !! ولی خب دوست معمولی دارم البته فقط جِنی(جنیفر) هستش -_-
درباره محل زندگیم هم بگم که بنده در تورنتو کانادا زندگی میکنم ، یه شهر سرد و بزرگ و البته سرسبز و جنگلی ، البته کانادا کلا پر از جنگله حتی اطراف شهر های بزرگش مثل تورنتو ، مونترال یا ونکوور ...
به نظرم راجب خودمم به اندازه کافی توضیح دادم ، خب بریم سر حال حاضر زندگیم : همین الان رسیدم خونه ، ماشین رو بردم تو پارکینگ و یجورایی نزدیک بود بزنم به دَرِ گاراژ ×_× اما بلاخره پارک کردمش ، از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت در خونه ، کلید هام رو از کیفم برداشتم کردم تو جا کلیدی دَر ، ولی هر کار کردم باز نشد...آخر فهمیدم کلید رو اشتباه انداخته بودم =) بلاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با دَر باز کردمش ، رفتم داخل و همه لباسام رو مثل همیشه ریختم رو مبل و خودم رفتم تو اتاق خودم (البته کلا خونه یه اتاق داره) رفتم یه کتاب از کتابخانه رو به روی تختم برداشتم و نشستم رو صندلی و شروع کردم به خوندنش ، کتاب جذابی نبود ، درباره چگونگی پیدا کردن شغل مناسب بود و خب از اون جایی که کم کم میخوام برم سر کار فکر کنم خوندنش به دردم بخوره(:
از کار هایی مثل طراحی داخلی بدم نمیاد ، شایدم طراحی نَما سامان به دردم بخوره ، ولی خب هر کاری کنم مطمئنم بهتر از خوندن اون کتاب مسخره اس -_- خدایی خیلی حوصله سر بَر بود... بیخیال اون کتاب شدم و رفتم لباسام رو از رو مبل برداشتم ، گذاشتم تو کمدم ، رفتم رو تختم نشستم و یکم به فکر فرو رفتم : فردا یعنی میخوایم چی کار کنم؟کایاکینگ(قایقرانی) خطرناک نیست؟ کسی باهامون نمیاد؟اصلا جای دیگه ای نبود بریم اونجا؟ ای بابا اینا هم مثل اینکه تا مارو نَکُشَن ول کن نیستن-_-
انقدر فکر کردم که دیگه اصلا یادم رفت ناهار نخوردم ، وقتی یادم اومد دیگه خیلی خوابم میومد و خوابیدم (۲ ساعت بعد)
بیدار بودم اما زورم میومد چشمام رو باز کنم...که حس کردم گوشیم داره ویبره میکنه ، بلند شدم و گوشیم رو نگاه کردم ، تعجب کردم دیدم که جِنی دقیقا هفده بار زنگ زده و من بیدار نشدم ، ولی احتمالا میخواستم برنامه م رو واسه فردا بپرسه =|
منم که هنوز هیچ برنامه ای نچیدم!! به نظر خودمم اینکه امروز انقدر بی برنامه و شلخته شدم عجیب میومد ، بدو بدو رفتم دستشویی و صورتم رو شستم و رفتم تو آشپزخانه پاستایی که قرار بود واسه ناهار بخورم رو خوردم ، دوباره لباس عوض کرد و شروع کردم جمع کردن وسایلم برای فردا ، کیفی که معمولا میبرم دانشگاه رو برداشتم و توش یه بسته چیپس و آب معدنی گذاشتم...خداروشکر لباس آزاد بود(: رفتم در کمدم رو باز کردم ببینم چی میتونم بپوشم ، بعد از نیم ساعت زل زدن به لباسام بلاخره تونستنم یه دست لباس انتخاب کنم ...دیگه تقریبا کار هام تموم شد بود...فقط مونده بود به جِنی زنگ بزنم و کار هایی که کردم رو بهش بگم ، دینگ دینگ (خودش زنگ زد -_-) گوشیم رو برداشتم
+الو
-چرا گوشیتو جواب نمیدی!؟
+شرمنده خواب بودم
-تو هم که همش خوابی ، بیخیال واسه فردا چیکار کردی؟
+کار خاصی نکردم ، فقط کوله دانشگاه رو برداشتم با لباس
-دیگه؟
+همین
-حشره کش و چاقو و از اینجور چیزا برنمیداری تو =\
+نه ، مگه میخوایم بریم جنگ
-بزار وقتی یه بلایی سر ات اومد بهت میگم ، راستی استاد بهم زنگ زد ، احتمالا به تو هم زنگ زده و جواب ندادی
+نه کسی به من جز تو زنگ نزده
-خلاصه گفتش که کایاکینگ آب خروشانه و قایق هاش انفرادیه ، گفتم حواست به خودت باشه
+چی؟اینا دیوونه ان؟مگه ما بلدیم؟
-آروم باش آبش خیلی تند نیست میتونیم بریم خودمون ، تازه مثل اینکه قرار نیست تو خود رودخونه قایقسواری کنیم
+پس کجا؟
-من چمیدونم رِیچل چقدر سوال میپرسی! به خدا منم اولین باره میرم
+باشه بابا تو هم تا من یه چیزی میگم بهت بَر میخوره-_-
-نه بر نخورد
+من برم دیگه ، گودبای
-بعدا میبینمت
باخودم گفتم این جِنی هم چقدر حرف میزنه اوففف ، سعی کردم بهش فکر نکنم ، ساعت تقریبا هفت و نیم بود ، هنوز وقت داشتم یکم برم بیرون بگردم و خوش بگذرونم ، لباسام رو عوض کردم و اومدم بیرون و سوار ماشین شدم ، هیچ نظری نداشتم که کجا برم...فقط راه افتادم تا یجورایی ببینم ماشین منو کجا میبره😀حدود یه ربعی رانندگی کرده بودم و شهر هم شلوغ بود ، هوا هم تقریبا میشه گفت نیمه ابریه ، همین جوری که داشتم راهمو میرفتم یهو یه کلاب اون ور خیابون دیدم که صدای آهنگ هاش تا اینجا هم میومد ، یکم نظرم جلب شد و از اون جایی که من زیاد کلاب نمیرم تصمیم گرفتم این بار واسه خودم استثنا قائل شم ، همون اطراف یه جایی ماشین رو پارک کردم و پیاده شدم ، رفتم داخل...اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد صدای بلند موزیک بود ، خیلییی بلند بود جوری که قشنگ لرزش پرده گوشم رو حس میکردم😐
و بعد از صدای وحشتناک موزیک تنها چیزی که نظرم رو جلب کرد مردای هیکلی و مَست اونجا بود و کنار هر کدومشون هم یه دختر بچه ۱۷یا۱۸ ساله با لباس های خیلی ناجور بودن ، واقعا معلوم بود همشون شب از خونه فرار کردن ، یا حتی فکر کنم اون مردا مستشون کرده بودن و ...دیگه نخواستم به بقیه اش فکر کنم....اصلا فکرای جالبی به ذهنم نمی رسید...از اون هم بگذریم همه داشتن میرقصیدن و بار هم پُر بود از گارسون هایی که مشروب سرو میکردن...یجورایی دوباره به خودم اومدم ، اونجا جای من نبود😅اومدم سمت در خروجی که یهو...کلی پلیس ریختن داخل°_° و شروع کردن ریخت پاش کردن ، اون مردا سعی میکردن فرار کنن و دخترا هم فرار میکردن و جیغ میزدن ، یهو یه پلیس بدو بدو اومد سمتم و خودشو انداخت روم ، هول شدم
+هی هی من کاری نکردم ولم کن
٫پاشو بینم تو باهامون میای اداره پلیس
+اما من که نه چیزی خوردم نه کار دیگه ای کردم تازه همین الان میخواستم برم از اینجا
٫پاشو حرف زیادی نزن
کلا بهم ثابت شد آدم بد شانسی هستم-_-کاری هم که نمیتونستم بکنم ، به ناچارِ پلیسه بلند شدم ، اون منو برد بیرون ، چهار پنج تا ماشین پلیس بیرون بود ، انگار که از قبل برنامه ریزی کرده بودن بیان ، منو به زور سوار یکیشون کرد و خودشم نشست کنارم ، چند نفر دیگه هم گرفته بودن که سوار ماشین های دیگه کرده بودنشون ، ماشین که داشت حرکت میکرد...
+صبر کنیددد
٫چیه؟
+ماشین من اینجاست الان منو ببرید ، ممکنه دزد بزندش
پلیسه بیسیم ش رو از رو جلیقه زد گلوله اش برداشت و به یکی که حتی نمیدونم کی بود گفت ماشینم رو بیاره ، یکی اومد دم پنجره
∆بله قربان ، درخدمتم
پلیسه رو به من کرد و گفت
٫سوییچ ماشینت رو بده به من
+چرا؟
٫(با عصبانیت)اَهههه ، مگه نمیخوای ماشینت رو بیاریم
خب با اینکه به پلیسه هم اعتماد نداشتم ولی سوییچ رو دادم به اونی که دم پنجره بود ، ماشین راه افتاد از پشت بقیه ماشین های پلیس هم در حرکت بودن ، یجورایی از اونجا بودنم خجالت کشیدم ، اخه یعنی چی هر جا من میرم یه چیزی میشه😑....(عکس ماشین رِیچِل هست)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
واو به لیستم اضافه شد
وااای عالی بود عزيزم💜😍
ممنون
عالی بود😍
واییی عالی بود😘
❤
کسایی که عاشق ماجراجویی اند حتما به تستم { بیاین یک گروه ماجراجویی رسمی رو بشناسیم} سر بزنن