یااااح من اومدم 😂 این پارت یه شخصیت خیلی کیوت اضافه میشه 🥺 لطفا اونو هم دوست داشته باشید ♥️
ارورا از ماشین خارج شد ، برای رابین دست تکان داد و گفت :« مرسی تا اینجا اومدی »....رابین دست تکان داد :« بای بای ».....رابین در اتاق هتلش را باز کرد کیفش را روی تخت انداخت گربه را روی زمین گذاشت و روی تختش ولو شد ، به فکر فرو رفت بع یاد حرف های ارورا در کنار ساحل افتاد :« مادربزرگم مریضه برای همین اومدم اینجا خیلی وقته اینجام مادربزرگم یکم بد اخلاقه ولی میدونم ته دلش خیلی مهربونه . مامانم توی روریتو خیلی کار داشت برای همین من به جاش اومدم ٬ در هر صورت مادربزرگ داره خوب میشه پس منم بع زودی برمیگردم .....»...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
من نمیدونم چه اتفاقی برای اون بیچاره ها می خواد بیوفته ولی امید وارم داستان به خوبی و خوشی تموم شه^_^
🤣🤣🤣🤣🤣 تو حرص نخور بیا پسته بخور 🤣 حرص خوردن بهت نمیاد نه سان خا نگران نباش به خوبیو خوشی تموم میشه 😒😏
چالش:ننه بزرگ ارورا رو میبینه؟🤔
😂 نچ
عه...نکنه میمیره؟😐😐
دست رو شوهر دومم بلند نکنیااااا
اگه منظورت رابینه هنوز برای بالای طبیعی که قراره سرش بیاد تصمیم نگرفتم ولی مطمئن باش داستان پایان خوشی خواهد داشت ( یادمه ایسایاما هم گفته بود اتک پایان خوشی خواهد داشت چه شبیه 🤭😌😏 ) 😂😂
دلشوره گرفتم😐🥲😂
😏🤭😂😂😂
نانای اصغر و صغری نانای اکبر و کبری😂💃💃🏽💃🏻💃🏻💃🏻 حالا بیه قرش بدهههه آکیکو پارت جدید گذاشتهههه....
خااااا😐..😂😂😂😂