جانم فدای عشقم❤پارت ۲

هرکی تازه شروع کرده بره اول پارت ۱ رو بخونه... 🍫🍒🍓🍒

از زبان آنجلا🍫 که یهو ی فکری ب سرم زد با خودم فکر کردم که من نمیتونم آیندمو با اجبار بسازم به خاطر همین خواستم فرار کنم آنجل رفت تا ی چیزی بیاره و منم از فرصت استفادع کردمو فرار کردم تاکسی گرفتم و تو تاکسی بودم که یهو

از زبان آنجل🍊 رفتم که ی چیزی بیارم وقتی برگشتم دیدم آنجلا فرار کرده

از زبان لوکا 🍌🍌 تازه رسیدم ب عروسی وارد تالار شدم و دیدم که همه گیجن و دارن دنبال عروس میگردن عروس فرار کرده و خبری ازش نیس همه رفتن تو خیابونا که دنببال عروسه یا همون انجلا (تو کارت عروسی نوشتع بود)بگردن منم سوار ماشینم شدم و شروع کردم به گشتن به همه ازش فکس دادن تا دنبالش بگردن منم یکی برده بودج داشتم میگشتم که

از زبان لوکا🍌🍌 ی دختری دیدم که رو زمین فرش شده بود و لباس عروس پوشیده بود البته لباسش پاره بود از دهن و دماغش هم خون میومد آنجلا رو بردم بیمارستان و

از زبان آنجل🍊 انقدر گشتم ولی پیداش نکردم تا اینکه ناامید شدم و برگشتم خونه همین ک رسیدم تلفنم زنگ خورد لوکا بود جواب دادم بم گفت که آنجلارو پیداش جواب دادم آنجلا رو پیدا کرده و الان بیمارستانن منم زود رفتم ب همون بیمارستانی ک گفته بود انجلا رو دیدم خاکی شده بود و دهن و دماغش خون داشت دکتر زود خونشو پاک کرد و معاینش کرد یکک شبم بستری بود تو بیمارستان خوب شد ولی یکی از پاهاش شکسته بود

از زبان آنجلا 🍫 موقع فرار یک تاکسی گرفتم ولی بعد اون راننده دزد بود و منو کلی زد و انداختم ی جایی بعدشم فقط میدونم ک چشمام رو بستم و موقعی ک بازشون کردم تو بیمارستان بودم حالا مرخص شدم ولی یکی از پاهام شکسته

از زبان انجلا🍫 تو فکر فرو رفتم داشتم به این حادثه و کسی ک منو برد بیمارستان فکر میکردم که بازم ی فکری ب سرم زد ولی این بار خوب بود...

از زبان لوکا🍌🍌 داشتم به اتفاقات اون شب فکر میکردم انجلا چرا فرار کرد مگه انجل رو دوس نداره چرا باباش ناراحت شد ب خاطر اتفاقات چرا فقط عصبی شد همینجور داشتم فکر میکردم که زنگ خونه رو زدند...

دوستان عکس این پارت آیلا هست(دوست صمیمی آنجلا) وضع مالیی اون مثل آنجلاست آیلا دختری زیبا با موی کوتاه و قهوه‌‌ای و چشماش یکی سبز خیلی کمرنگ یکی نارنجی خیلی کمرنگ...

لایک و کامنت فراموش نشه دوستون دارم❤❤