
هرماینی با تعجب به لیا نگاه میکرد و با لکنت گفت هرماینی: لی....ا ت...و این... جا؟ لیا: میدونم شوکه شدی نمیخواستم اینطوری بشه حرفایی که میخوام بهت بزنمو هیچ کس نباید بفهمه هرماینی: من به کسی چیزی نمیگم لیا: حتی هری و رون؟ هرماینی: مطمئن باش قول میدم لیا تمام اتفاقات گذشته رو برای هرماینی تعریف کرد هرماینی: یعنی تو دیگه بر نمی گردی هاگوارتز؟ لیا: میام ولی با تغییر چهره میام، من میخوام که تو کمکم کنی هرماینی: دراکو چی؟
{{از زبان لیا}}:شک توی چشمام حلقه زد ابن حرفایی که الان میخوام به هرماینی بگم خیلی سخته ج..و..ن من به ج..و..ن دراکو بنده بغضمو قورت دادم و حرفمو زدم لیا: حرف دراکو نزن من دیگه هیچ را..ب.طه ای با اون ندارم همه اون اتفاقات سر نادانی من بود من درست از نادرست تشخیص نمیدادم هرماینی: من واقعا نگرانتم، ولی ایندفعه دراکو بی تخسیره اگه یروز همه فهمیدن بهش یه فرصت بده راستی اینارو بیخیال ما بعد دادگاه هری میریم هاگوارتز هری وارد اتاق شد و هرماینی با استرس به هری نگاه کرد
هری: چرا فکر کردم صدا لیا میاد؟ هرماینی: توهم زدی هری لیا دیگه پیش ما نیس مالی: بچها ی خبر خوب دارم رون: چبشده؟ مالی: هری دیگه لازم نیس بره دادگاه، آماده بشین میخوایم بریم ایستگاه قطار (((عمارت مالفوی))) {{نارسیسا}}= تقه ای به در زدم و وارد اتاق دراکو شدم شبیه مرده های متحرک بود دراکو: اگه اومدی بهم بگی که برگردم هاگوارتز بهتره که چیزی نگی
نارسیسا:ولی پسرم اینجوری که نمیشه {{دراکو}}=با اسرار های مامان قبول کردم و چمدونم رو بستم دراکو: حالا رازی شدی مامان؟ نارسیسا با تکان دادن سرش تایید کرد و از اتاق خارج شد دراکو چمدونش را برداشت و از اتاق بیرون اومد از پله ها پایین اومد و وارد سالن بزرگ شد که با پدرش چشم تو چشم شد و پرسید دراکو: لیا کجاست؟ لوسیوس: چرا از من میپرسی؟ دراکو: چون من میدونم تو این کار کردی لوسیوس: حواست به حرف زدنت باشه بعدم من اصلا نمیدونم کار کی بود حالا بهتره بریم سمت ایستگاه قطار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت 21 و 22 باهم گذاشتم اول 21دبخونید✨
آقا تو رو خدا پارت بعدی رو هم بزارررر
پارت بعدی رو نمیزاری؟
خیلی خوب بود
✨🤍
این هشتگو پخش کنین
#شرایط-ناظر_بودن_عوض_بشه
ادمین لطفا پین شه~♡