پارت چهار رسید🌚 ناظر لطفاً رد نکن خیلی زحمت کشیدم🥺
از زبون ماریا: با صدای مری از خواب بیدار شدم. هوه! رسیده بودیم. ولی حالا چی؟ بابا گفته بود توی نیویورک خودمون میفهمیم باید چیکار کنیم. بلند شدیم و وسایل مون رو برداشتیم. در حالی که چمدون هامون رو برمی داشتیم، از قطار پیاده شدیم. حس می کردم یکی داره تعقیب مون می کنه و واقعا ترسیده بودم. آروم بیرون رفتیم و یه تاکسی گرفتیم. سوار شدیم و گفتم که ما رو به یه هتل برسونه. راننده جور عجیبی نگاه مون کرد و در تمام مدت مسیر زیر چشمی ما رو نگاه می کرد. انگار نفهمیده بود ما اهل اونجا نیستیم. وقتی رسیدیم، پول رو به راننده دادم. ما عادت به انعام دادن نداشتیم ولی بقیه پول رو از راننده نگرفتم. اکثر مردم اینجا این کار رو می کنن (از خودم در آوردم😂) و سعی کردم عادی رفتار کنم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
مثل همیشه عالی
عالی
تشکر🌚
۱
۲
۳
مرسییی🥲🙏🏻🌚🤡
۴
۵
خیلی قشنگه
ادامه بده❤️
مثل خودت🙂✨
اوکی🌚
ناظر بودم🖤🤍
پارت ۵ لطفااااااااا🙏
مرسی که منتشر کردییی🌚🤝🏻
حتما🌝
عالیع
تشکر💖🌚