
پارت چهار رسید🌚 ناظر لطفاً رد نکن خیلی زحمت کشیدم🥺
از زبون ماریا: با صدای مری از خواب بیدار شدم. هوه! رسیده بودیم. ولی حالا چی؟ بابا گفته بود توی نیویورک خودمون میفهمیم باید چیکار کنیم. بلند شدیم و وسایل مون رو برداشتیم. در حالی که چمدون هامون رو برمی داشتیم، از قطار پیاده شدیم. حس می کردم یکی داره تعقیب مون می کنه و واقعا ترسیده بودم. آروم بیرون رفتیم و یه تاکسی گرفتیم. سوار شدیم و گفتم که ما رو به یه هتل برسونه. راننده جور عجیبی نگاه مون کرد و در تمام مدت مسیر زیر چشمی ما رو نگاه می کرد. انگار نفهمیده بود ما اهل اونجا نیستیم. وقتی رسیدیم، پول رو به راننده دادم. ما عادت به انعام دادن نداشتیم ولی بقیه پول رو از راننده نگرفتم. اکثر مردم اینجا این کار رو می کنن (از خودم در آوردم😂) و سعی کردم عادی رفتار کنم.
پیاده شدیم و به طرف هتل راه افتادیم. به سمت پذیرش رفتیم. یه زن حدود سی ساله اونجا ایستاده بود که مو هاش رو محکم بالای سرش بسته بود و آرایش غلیظی کرده بود. سرش رو از روی گوشیش بلند کرد و به پشت سر ما نگاه کرد. گفت:«کس دیگه ای همراهتون نیست؟ مثلاً یه بزرگتر؟» نفس عمیقی کشیدم و گفتم:«من ۱۸ سالمه. الان یه بزرگسال حساب میشم، درسته؟» چشم هایش رو ۳۶۰ درجه ای چرخوند و گفت:«خب، خوش اومدید. می تونم شناسنامه هاتون رو ببینم؟» شناسنامه ها و پول رو بهش دادم. شناسنامه ها رو چک کرد و همراه با یه کلید بهمون پس داد. لبخند زد و گفت:« اتاق شماره ۳۳، طبقه ی دوم. روز خوبی داشته باشید.» سر تکون دادم و سوار آسانسور شدیم.
از زبون مری:سوار آسانسور بودیم. آروم گفتم:«خب، حالا چی؟» از اینکه اینقدر صدام وحشت زده بود، متنفر بودم. ماریا با صدای خسته گفت:«نمیدونم، نمیدونم. فقط این رو میدونم که خیلی خسته ام و به خواب نیاز دارم.» حق داشت. همیشه مسئولیت ما به عهده اون بود. از آسانسور پیاده شدیم. رفتیم توی اتاق. یه اتاق کوچک با سه تا تخت. چمدون ها رو رو باز کردیم و وسایل مون رو بیرون آوردیم. بعد خودمون رو روی تخت هامون پرت کردیم و تا سرمون رو روی بالش گذاشتیم، خواب رفتیم.
چند ساعت بعد بیدار شدیم. داشتیم چای میخوردیم که در زدن. در رو باز کردیم. همون منشی یه نامه به ما داد و گفت:«این رو برای شما فرستادن.» با تعجب به هم نگاه کردیم. ما آشنایی توی نیویورک نداشتیم و کسی هم نمی دونست که ما اینجا هستیم. ماریا نامه رو گرفت و تشکر کرد. روی مبل نشستیم و به اسم فرستنده خیره شدیم. (کلارک اسمیت)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مثل همیشه عالی
عالی
تشکر🌚
۱
۲
۳
مرسییی🥲🙏🏻🌚🤡
۴
۵
خیلی قشنگه
ادامه بده❤️
مثل خودت🙂✨
اوکی🌚
ناظر بودم🖤🤍
پارت ۵ لطفااااااااا🙏
مرسی که منتشر کردییی🌚🤝🏻
حتما🌝
عالیع
تشکر💖🌚