نمیدانست از کِی اینچنین شده بودند. به اعماق چشمانش خیره شد. بغض کرده بود؛ اما در مهمانی نمیتوانست اشک بریزد. خاطراتشان مانند پتک بر سرش کوبیده میشد. روزی آنها بهترین دوستان هم بودند؛ حال غریبهای بیش نیستند. هرروز در مدرسه شاهد بود او دوستان جدیدی پیدا میکرد؛ درحالی که خودش حتی هنوز پایان دوستیشان را باور نکرده است. انگار نمیتوانست حرف هایش را به کسی جز او بگوید.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
چی ارزش داشت دوستی چندین سالهشون خراب شه؟
"دوستی هایی که بدون دلیل تموم شدن"
🤌🥺
"چرا همان اول نیز فقط او برایم اهمیت داشت؟"
:))
🥺🌚