
سلام به همگی. قبل از شروع اسم شما پارک جنی هست. اهل کره هستید ۲۳ سالتونه و توی ۱۲ سالگی پدر و مادرت رو از دست دادی. بلدی پیانو و گیتار بزنی و به زبون انگلیسی و فارسی هم بحرفی 😂 کاراته و شمشیر بازی هم ماشاءالله بلدی 😑 تو یک وکیلی ولی چند تا رشته دیگه هم خوندی تامام 😁
از دید شما +هی! یه روز کاری دیگه با پرونده دیگه.😒 ای خداااااا! چرا باید پس فردا تعطیل باشه چرا نباید امروز باشه.😩 پاشدم صبحونه رو خوردم، کارام انجام دادم و رفتم کمپانی. توی راه یه نفر کیفم رو از دستم کشید و برد. منم کلی دنبالش دویدم. بدبختی من هر چی پرونده و وسایل داشتم تو اون کیفه بود. بین راه دیدم یه مرد که قیافش آشنا بود بهم کمک کرد و دوید. من بین راه کم آوردم ولی اون مرده دوید. نفس زنان سرم رو آوردم بالا دیدم مرده با کیفم داره میاد. خوشحال شدم 😀 ولی به قیافش که نگاه کردم دیدم اشناس یعنی کیه ای خدا ( شوگا بود و تو هم آرمی بودی و بایست هم شوگاعه 😍)
گفت و گوی شما با مغز : خو اخه خنگ خدا جای فکر کردن نداره که شوگاعه دیگه 😑 شما:جنابعالی اگه لطف کنی دهنتو ببندی ممنون میشم. بعد تو از کی زبون وا کردی؟ مغز: حیف من که عمر و جوونیم رو پای تو گذاشتم 😒.شما: 😑 پایان گفتگو یهو به خودم اومدم که دیدم اون مرده جلوم وایساده و کیفمم تو دستشه. به قیافش که دقت کردم دیدم اره خودشه 😨شوگاعه! اما اون اینجا چیکار میکنه؟ شوگا: این کیف مال شماست؟ ( نه پس، مال عممه 😐) یکم دستپاچه شدم ولی سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم شما: ب..بله ( الان مثلا خودم رو جمع و جور کردم 😂)
کیف رو ازش گرفتم و تشکر کردم شوگا: ببخشید میتونم بپرسم اسمتون چیه؟ شما: جنی هستم، پارک جنی. شوگا: اشتباه نکنم شما وکیل کمپانی....... هستید ( خودتون یه چیزی فرض کنید) شما: بله، از کجا فهمیدید؟ شوگا: از پرونده هایی که توی کیف بودن فهمیدم. شما: اها. خب من دیگه باید برم. از کمکتون هم خیلی ممنونم. شوگا: خواهش میکنم😊. یه تعظیم کردم و رفتم کمپانی
وقتی رسیدم خودم رو صندلی انداختم و پرونده ها رو در اوردم و گذاشتم روی میز. مغز: دیدی گفتم، دیدی دیدی، دیدی، شما: shut up, please از دید شوگا داشتم با پسرا میرفتم کمپانی که دیدم یه نفر یه کیف رو از یه دختری گرفته و دزدیده . با تمام سرعت دویدم تا اینکه کیف رو گرفتم. وقتی کیف رو به اون دختره دادم محو زیباییش شدم. خیلی زیبا بود. ولی..... اصلاً چرا دارم بهش فکر میکنم. اونم یه آدمه مثل بقیه ادما. 😒 ولی اون فرق داره، اون زیبا تر و مهربون تره 😥( آخر تکلیف ما رو مشخص کن مهمه برات یا نه 😠😑)
شوگا: اصلا یه کاری، میرم کمپانی به دیدنش، اره فکر خوبیه. رفتم آدرس کمپانی رو پیدا کردم و رفتم داخل. از مدیر کمپانی خواستم که اتاق جنی رو نشونم بده و نشونم داد و من رفتم طرف اتاق جنی و در زدم
از دید جنی داشتم روی پرونده کار میکردم که یه نفر در زد. اولش فکر کردم همکارمه که اومده یه سری برگه ها رو درباره این پرونده بده برای همین گفتم: برگه های مربوط به پرونده رو برام آوردی؟ جواب نداد برای همین گفتم: یوجو؟ (اسم همکارته) سرم رو که بالا آوردم ترسیدم و از صندلی افتادم پایین
شما: آقای مین!😨 شوگا: ترسیدی؟ ببخشید 😂 شما: شما اینجا چیکار میکنید؟ شوگا: اومدم ببینم چیکار میکنی ( آخه اینم کاره تو داری 😑) شما: ببخشید من فکر کردم که شما همکارم هستید. قرار بود چندتا برگه برام بیاره شوگا: اشکال نداره 😀 چند دقیقه بعد از کمی حرف زدن با اگوست دی : شوگا: میگم جنی من بهت دروغ گفتم، نیومدم ببینم چیکار میکنی اومدم خودت رو ببینم
شما: منو؟ شوگا: اره گفتم ببینم حالت خوبه یا نه شما: اره من خوبم شوگا: جنی، فردا عصر سرت شلوغه؟ شما: نه وقتم خالیه، چطور؟شوگا: میخواستم ببینم اگه وقتت خالیه بریم بیرون شما: ب..باشه، حتماً شوگا: پس لطفا شمارتو بده 😊 شما: باشه
شمارمو بهش دادم. خیلی خوشحال بودم، ولی....... اگه خواب باشه من چه غلطی بکنم 😨 اول: کف دستم رو نگاه کردم دیدم اثر انگشتام واضحه بعد: به ساعت نگاه کردم دیدم کاملا واضحه و در نهایت خودم رو ویشگون گرفتم دیدم درد داره پس یعنی خواب نیستم 😁 عصر روز بعد: خودم رو آماده کردم و منتظر زنگ/ پیامش بودم که یکی پیام داد گوشی رو برداشتم دیدم خودشه. گفته به این کافی شاپ برم سریع کفشم رو پوشیدم و رفتم. به کافی شاپ رسیدم ولی اونور خیابون بودم و دیدم شوگا از بیرون داره نگام میکنه. دست تکون دادم
چراغ قرمز شد و من که اونور خیابون بودم میتونستم برم طرف کافی شاپ که یهو یه ماشین با سرعت اومد و زد بهم. خب اینم از پارت یک 😁 ببخشید بد جا کات کردم. امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌸
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالی بود خیلی خوب اصن حرف نزنم بهتره 🙂🙂🤣