قسمت چهارم💥
از هیجان دست از پا نمی شناختم، خیلی خوشحال بودم که در هاگوارتز بودم، جایی که همیشه منتظرش بودم، روز های زیادی رو در مدرسه توی این فکر بودم که بالاخره این روز های تکراری تموم می شوند و من به جایی که همیشه خونه ی خودم می دونستم می روم، من هیچ وقت خانواده ی کاملی نداشتم پس به جای خاصی اونقدر تعلق خاطر نداشتم که بخوام اونجا رو خونه ی خودم بدونم به غیر از هاگوارتز، هاگوارتز جاییه که پدرم بوده، ای کاش پدرم الان اینجا بود...
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالی بود👍😌
ولی اگه یه عکس از ارین بزاری که بتونیم داستانو بهتر تصور کنیم خیلی خوب میشه🤩🤩🤩
عالی بود ولی چرا ادامه نمیدی؟؟؟؟
خیلی قشنگ بود
عالییی
داستانت خیلی خوبه ابجی میشی آریانا رستم خانی ۱۲ و شما اد
عالی بود 🌷🌷🌷
اولین نفر عاشق هری شه خیلی جالب میشه