راز پنهان paRT 3

از زبان لیلی : وقتی من داخل قطار رفتم ویولت هی دنبالم می‌کرد. اما خب من به دنبال هری پاتر رفتم میدونستم ویولت توی کدوم کوپه میره . بخاطر همین هم اون کوپه رو اصلا نگشتم

از زبان ویولت : رفتم داخل کوپه ی همیشگی . به هری ، هرماینی و ران سلام کردم . هری گفت : چرا انقدر دیر کردی؟؟ گفتم : خواهرم لیلی سال اولشه . داشت باهام بحث میکرد ران گفت : پس شایعات حقیقت دارن! گفتم : آره ، ولی مشکلی نیستش . نمیخوام تاییدش کنم و همون سال اول زندگی رو براش جهنم کنم هرماینی گفت : اگر من بودم همون موقع که از شایعه باخبر میشدم میرفتم هاگوارتز و تاییدش میکردم ، چطوری تحملش میکنی؟! گفتم : به سختی و همه باهم خندیدیم

رو به هری کردم و گفتم : راستی آیلین کجاست؟؟ آیلین پرید تو کوپه و گفت : من اینجام ! همگی ما خندیدیم آیلین بغلم کرد و گفت: دلم برات خیلیییییییییی تنگ شده بود ویولت ! بغلش کردم و گفتم : منم همینطوررررررررر اومد نشست . یخورده خندیدیم تا اینکه صدای پا کوبیدن شنیدیم . هممون ترسیدیم . اما سیخ نشستیم . صدای پا نزدیک شد و با کمال تعجب لیلی در کوپه رو باز کرد !! سرم داد زد : هوی ! تو به من گفتی هری پاتر توی هاگوارتز درس میخونه. پس چرا الان اینجا نیست ؟ بعدم یه جیغ بنفش کشید ! هری ، هرماینی، ران و آیلین چشماشون گرد شد لیلی هنوز متوجه هری و هرماینی و ران و آیلین نشده بود اما ناگهان اونارو دید! ( بچه ها آیلین خواهر هری هستش )

به تته پته : ه.......هر.......مای......نی! ر........ا........ن.! و ....... ه........ر......ی........پ....ا...ت..ر! خوا.....هر...............هری............هم ....ه......هست ! اینجا.........اینجا چه خبره !؟ گفتم : خب لیلی . با دوستای من آشنا شو ! ران ویزلی ، هرماینی گرنجر ، آیلین پاتر و هری پاتر بعد هم با تاکید گفتم : بهترین دوستهای من لیلی گفت : چی !؟ بعدم یه جیغ کشید و دویید از تو کوپمون بیرون آیلین گفت : ویولت خواهرت چقدر رو مخه! هری، ران و هرماینی گفتن : خیلی! گفتم : حالا دیگه بریم سراغ آب‌نبات های همه مزه ای!!!!!!!! همینو گفتم که یهو سوت قطار برای رسیدن خورد

بچه ها ممنونم که تا آخر خوندید . ببخشید من امتحان داشتم وگرنه زودتر میزاشتم ناظر تروووووووخدااااااااااااااا منتشرررررررر کننننن