
پارت یک گذاشتم
(فعلا این داستانو در حالت انسان بودن تصور کنید.❎اینجا ستاره مو سیاه وچشمانی قهیوایی سوخته دارد❎) ستاره: ساعت داشت زنگ میزد حوصله نداشتم بلند بشم که یاد دبیرستان جدید افتادم.حالم از اونی که بود بدترشد . توی ذهنم مدام میگفتم💗یعنی اینجاهم اوتاکویی پیدا میشه. یکی در اوتاقم کوبید.بعدم اومد تو خواهر بزرگم (آن) بود. خودمو به خواب زدم ولی بهم گفت💗من این اداهاتو خوب میشناسم بنلد شو مدرسهت دریر میشه. با ناراحتی گفتم💗به نظرت اینجا اوتاکویی پیدا میشه. آن که داشت میرفت بیرون گفت💗من چه بدونم. از روی تخت بلند شدموبه پایین رفتم دست و صورتم شوستم و دوباره رفتم بالا. 2⃣کمی بعد2⃣ رسیدمبه کلاس بدجوری همه زیرنظرم داشتن. داشتم میمردم.که معلم وارد کلاس شد .
معلم وارد کلاس شد یا خدا چه جور معلمی بود.عین کاراکترای بدجنس انیمهای از خوشحالی بال داشتم در می آوردم که معلم گفت💗بیا خودتو معرفی کن. باخوشحالی روفتم خودم باصدای بلند معرفی کردم. معلم به من گفت💗قوانین کلاس بچه ها بهت گفتن. گفتم💗نه هنوز
معلم کمی جدی تر گفت💗اشکالی نداره خودم بهت میگم. قانون1⃣صحبت با کنار دستی یا با هرکس دیگه ممنوع. قانون2⃣تمام درس های قبلی تو باید حفظ باشی مگرنه اخراج. قانون3⃣ هیچ کس حق نداره غایب بشه یا تخیر کنه. و قانون آخر4⃣کتاب های مانگا و مانهوا و CDهای انیمهای هم ممنوع. از شدت غم میخواستم بمیرم.با 3⃣قانون دیگه مار ندارم ولی چهارمی. آهی کشیدمو تو ذهنم صدای خنده های آن میپیچید. معلم ازم پرسید💗فهمیدی؟ کمی مکث کردمو گفتم💗بله. و رفتم نشستم سر جام. حداقل خوب بود مثل کاکترا انیمهای کنار پنجره بودم. زنگ که خورد میخواستم برم بیرون که چند تا دختر جلومو گرفتن
ازشون پرسیدم چی میخوان. یکیشون جوابمو دادن💗من نفرا یک این دبیرستان هستم پس اگه بامن در بیفتی له میشی. خندهای کردم گفتم💗من هیچ وقت شاخ نبودم و نمیخوام باشم ولی خوشحالم که دختر شاخ مدرسه ازم میترسه . یکی دیگشون گفت💗با لیسا اینجوری صحبت بکن. پشتمو بهشون کردم گفتم💗باشه باشه جوش نیارید. و بعد رفتم. توی ذهنم زمزمه میکردم شاید تمام رویاهامو این مدرسه نابود کرده باشه ولی اجازه نمیدم که خودم زیر پا له کنه. همین طوری داشتم با خودم حرف میزدم که به یک نفر میخورم و خوردم زمین. دردم اومد ولی زود بلند شدم و دستمو به سمت طرف مقابل دراز کردم. اونم دستمو گرفت و بلند شد یک پسر قد بلند و با موهای بلوند و چشمایی سیاه بود. پسره ازم تشکر کرد رفت.

به نظرم عجیب می اومد وای بیخیالش شدم و راهم کشیدم رفتم. توی راه روهای مدرسه گم شده بودم. ترسناک بود ولی خوشم می اومد. همین طوری که راه میرفتم نگاهم به چیزی پرت شد. یک گل طلایی رنگ خیلی قشنگ اونجا بود. خییییییییلییییییی ناز بود به همین خاطر برش داشتم و نگاش کردم معلوم نبود مال چیه؟ همین طوری که مگاهش میکردم و میگفتم:چی میشد این درگاهی به دنیای انیمه ها باشه که یهو نور خیلی زیاد ازش بیرون زد.داشتم کور میشد چشمامو که باز کردم.دیدم توی یکجای دیگم........ (راستی یادم رفت بگم این اتاق ستاره هست)

گه میخوای بدونی چی میشه و ستاره الان کجاست قلب قرمزه که اون پایین رو بزن💟💟💟💟و نظر بده تا پارت ۲ بزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باع!؟؟
پارت دو رو زودبزار🥺
خیلی خوب بود🥺🎴🙂