
پارت اول داستانی باحضور شما اینجاست و حکم مقدمه رو داره... نظراتونو حتما بگیننن"
خب اول یه معرفی کارکترها داشته باشیم') کاربر کلاه لوفی: یئوریونگ کاربر بیا: می سو کاربر ★ویلیس: می چا کاربر الـیـزه: سئوهیون کاربر آࢪیانــه: آریانه کاربر کارامـل؛: هانا کاربر ᴬˢᵘᵏᵃ: یجی کاربر Saskai: جی یونگ کاربر 𝙀𝙪𝙣𝙟𝙤𝙤:): سویون کاربر Draco: دراکو(پسر) کاربر یونجو؛: یونجو کاربر ;ᴍᴀʜʟᴀ: یوری(پسر) کاربر M.s jeon: ناهیون(دخترِتامبوی) کاربر ★مدیسون.: جه هوا کاربر 🎻나댜؛(آره خودمم🤣🤌): جانگمی
خب راستش بخاطر اینکه داستان تو یه مدرسه راهنمایی اتفاق میوفته مجبور شدم سن بعضیا رو تغییر بدم و معذرت میخوام') پایه هفتم دبیرستان AM : میسو؛ سئوهیون؛ یجی؛ یوری؛ جههوا؛ جانگمی پایه هشتم: آریانه؛ هانا؛ یونجو؛ ناهیون پایه نهم: یئورینگ؛ میچا؛ جییونگ؛ سویون؛ دراکو
با خمیازه ای از تختش بلند شد و در آن لحظه تمام جهان را لعنت کرد؛ چرا باید صبح به مدرسه میرفت؟ چرا مدرسه انقدر طولانی بود؟ چرا انقدر در آن اتفاقات وحشتناک میافتاد؟ فریاد زد: "می چااااا. بلند شو. باید باهم مدرسه بریم." می چا سرش را از زیر پتویش بیرون آورد:"تو آماده ای؟" چرا انقدر خواهرش کلهشق بود؟ ناگهان می چا مانند برق گرفته ها بلند شد:" اون دختره یئوریونگ سه روزه مدرسه نمیاد؛ اگه واقعا بهش آسیب رسیده باشه چی؟" می سو خمیازه ای دیگر کشید:" خب کی بهش آسیب رسوند؟ تو. تو. تو. تو مجبورش کردی اسم تو رو تو برگه امتحانیش بنویسه و معلما فهمیدن؛ اون بیچاره هم استرس گرفته و اخراج موقت شده. چطوری هنوز نفهمیدن کار تو بوده؟" می چا فریاد میزند:" دهنتو ببند می سو! تو خواهرمی؛طرف کی ای؟ من یا یئوریونگ؟ مگه من مجبورش کردم قبول کنه؟ اصلا میرم به همه میگم کارِ جییونگ بود." می سو دندان هایش را مسواک میزند و موهای مشکی اش را کنار میزند:" جییونگ؟ تو همیشه رو جییونگ زور داری. مجبورش میکنی هرکاری کنه و آخرش بهش میگی[نگران نباش؛ من دراکو رو بهت نزدیک تر میکنم] دلم به حال جییونگ میسوزه که از علاقش داری سواستفاده میکنی. سپس هردو با بی حوصلگی آماده میشوند و به مدرسه راه می افتند.
یجی یک چشمش را باز میکند و موهای کوتاهش را کنار میزند؛ عکس سئوهیون با آن چشمان عسلی و پوست تیره و عجیبش روی صفحه موبایل ظاهر میشود. با بی حوصلگی جواب تماس را میدهد:" بله؟ تو چرا همش صبحا زنگ میزنییی؟" سئوهیون با صدای آرامی پاسخ میدهد:" چون دوستتم و دلم نمیخواد دوباره دیر بری مدرسه."یجی می خندد:" شوخی میکنی؟! من همیشه زود میرسم." سئوهیون با صدای آرام تری میگوید: چهاردقیقه دیگه زنگ میخوره؛ بعد الان تو تختتی؟" یجی میپرد و موبایلش روی زمین می افتد؛ اما همچنان صدای خنده ی نجوا مانند بهترین دوستش؛ سئوهیون در سرش زنگ میزند.
نمیتوانست فکرش را آزاد بگذارد. جه هوا تند تند راه میرفت و یکبار نزدیک بود تصادف کند. چرا تنها مانده بود؟ چرا همه دوستی داشتند اما او کسی را نداشت؟ چرا با اینکه بنظر خودش خیلی مودی بود کسی قدرش را نمیدانست؟ ناگهان لیز خورد و محکم زانویش به آسفالت برخورد کرد و فریادش به هوا رفت. اکیپ معروف پایه هشتم مدرسه خنده کنان از کنارش رد شدند و اصلا متوجه اش نشدند. فقط اسم یکی از آنها را که ناهیون بود میدانست؛ او را هم بخاطر موهای پسرانه اش یادش مانده بود. نامش را فریاد زد ولی او نشنید. خون از زانویش جاری شد. صدای زنگ مدرسه را شنید. کسی از پشت گفت:"جی هوا؟ تویی؟" سریع رویش را برگرداند. یوری بود. پسر معروف پایه هفتم. نجوا کرد:" جه هوا. اسمم جه هواست." یوری میگوید:" زانوت زخم شده. بزار کمکت کنم"
دراکو با خجالت پشت سر سویون راه می افتد و با خودش می گوید:" چه بوی خوبی میده.احتمالا عطرش اصله وگرنه بدن آدم انقدر خوشبو نیست" سویون به یکباره رویش را برمیگرداند:"یا! تو داری منو تعقیب میکنی. عه... دراکو تویی که..." دراکو سرش را برمیگرداند و خشکش می زند:" ام... چیزه... امروز... امتحان... دا...ریم؟!" سویون سرش را به علامت تایید تکان می دهد و رویش را برمیگرداند. دراکو تمام شجاعتش را جمع می کند و می گوید: میای بریم کافه؟ بعد از مدرسه. بخاطر...آم... امسال آخرین سالیه که همکلاسیم...بخاطر این!" صدایی از پشت سرشان می آید:" سویونننن!" رویشان را برمیگردانند و جانگ می را میبینند. دراکو اخم میکند و در دل میگوید"باز این دختره ی هفتمی..." سویون با لبخند میگوید:" جانگمی!چخبررر" دراکو از آنجا دور میشود و با خودش میگوید:" زنگ ناهار ردیفش میکنم."
آریانه به همراه هانا گربه ای را نوازش میکند. یونجو پایش را با بی حوصلگی به حیاط مدرسه میزند و میگوید:" بس کنین دیگه. بریم کلاس." بعد هم فین فین میکند. ناهیون زمزمه میکند:" اینکه گربهت مُرده دلیل نمیشه وقتی گربه میبینی کنترلتو از دست بدی." یونجو فریاد میزند:" چی؟! کی گفته یونگی مُرده؟ اون فقط مریض شده" با صدای فریاد اون چند نفر از نهمی ها به سمت آنها برمیگردند و اخم میکنند. می چا به آنها نزدیک میشود:" هِی شما هشتمیا. برین کلاستون." ناهیون زیرلب زمزمه میکند"بازم این دختره مبصره که خودشو میگیره." می چا سرش را کج میکند:" شانس آوردی نشنیدم چی گفتی.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه داره هااا
عالی بود
چه مشخصاتی باد بدیم؟
اسم کره ای و سن واسه کارکتر فرعی کافیه^^
باشه
اگه کره ای نباشه نمیشه؟
میشه
پس اسمم ایلینه و کلاس هشتمم
پارت دو منتشر شده
راستی یه فکتی رو یادم رفت بگم
وی حدود ۰/۸۹ درصد )هشتادو نه صدم درصد.خیلی خیلی کم) اوتیسم داره.خیلی شدید نیست ولی با صدا های بلند اذیت میشه از تماس فیزیکی بدش میاد و زود استرس میگیره.علاقه شدیدی به موچی توت فرنگی داره
پارت دو آمادس(:
7 منتشر شد
من بدبخ😂✔️
خیلی خوبهه
و این نکته که بهش زور میگن هم هس✔️
درستش میکنم🤡🤌😂
مرسییییی
خیلی گاد بودددد🤌🫀🫂
😭🫂
پارت دو آمده
تنک بیب🩻⃤
7 منتشرهه
3>>>
چقد قشنگ بودددد شخصیتمو دوس میداشتم✅️
مرسیی😭😭🫂🫂🫂
پارت دوووو منتشرههه
7 امادهههه
وای اکلیلی شدممم خیلی خوب بودد ولی یونگی مریض شده😢💗
ولی بازم خیلی خوب بود🌝
😂🤌🫂
پارت دو اومدههه
7 امدد
منم باشم ؟ )
اسمم :آریل
سنم۱۶
فکت : مهربون ،کیوت ، عاشق ستاره هاست
چیز دیگه هم باید بگم ؟
اوکیه فرشتههه
شخصیتی مدنظرت هست که بنویسم؟ مثلا فامیل کسی یا...
آرههه با جه هوا
فامیلش یا عضوی از خانواده؟ دوستش یا همکلاسی ساده؟ اگ دوست؛ دوست مجازی یا حضوری؟
دوست حضوریش
چشممم
پارت دو رو بخون'
وای خدا منم بودم 😭😭
سرد خشن : می چا
زتثح۲۸سححس۹ثجثجج
وای من اصن تو این داستان شخصیت منفی ندارم در ادامه درست میکنم میچارو🤡🤣🫂
پارت دو امدددد
7 منتظرههه