
بچه ها واقعا خسته شدم من از تابستون سعی کردم پارت بوم اما اصلا منتشر نشد
صدای گلوله ؟نه نه نبایداینجوری بشه...لوکا ..داداشیییی نه .. تمنا کردم ..خواهش کردم.. گریه کردم تا اینکه ادرین در های ماشین رو باز کرد با تمام قدرت خودمو از ماشین پرت کردم بیرون ...به سمت کوچه دویدم ...لوکا! ..کلتش را گرفته بود به یه سمتی.. اخماش تو هم بود ،دستش رو شکمش بود ...قلبم ایستاد از شکمش داشت خو&n میومد لوکا نه گلوله پس اون صدا،صدای شلیک گلوله به لوکا بود ..به داداش من بود لوکا ..خواستم برم جلو اما با داد لوکا نتونستم به طرفش برم ..چرا من امروز اینجوری شده بودم ؟ چرا اون دختری که به حرف هیچکس گوش نمی داد نیستم چرا دارم ذره ذره نابود شدن داداشم رو میبینم ولی همین جوری خشک شدم سر جام چرا اینجوری شدم اصلا چرا خبری از اندرو نیست کی به داداش من شلیک کرد.. اندرو ؟ .. اما .. اما چشمم روی لکه های خو&ن روی زمین ثابت موند ..خو&ن کیه ؟ ..به لوکا نگا کردم اونقدر خو&ن ریزی نداشت که خو&نش تا اینجا بیاد اما پس این خو&ن مال کیه ؟ سرمو به سمت چپ و راستم میچرخوندم اما تا اینکه میخواستم پشت لوکا رو ارزیابی کنم یکی از پشت جلو چشمام رو گرفت ..جیغم رفت هوا اما اون شخص ارومتو گوشم زمزمه کرد :هیس مری منم ادرین دستاشو پس زدم و گفتم :چرا همچین میکنید چرا این کابوس های وحشتناک که حتی آدم نمیتونه درست هضم شون کنه تموم نمیشه چرا دارید اینجوری میکنید چرا با هرکی که آشنا میشم روز اول یا طرف gاtل در میاد یا تو دفتر خاطرات ذهنم ثبت شده این چه نمایشی هست که شما ها راه انداختید ؟..برادر خوانده کاگامی ؟ اندرو ؟ همه ی اینا یعنی چی هان ؟ میترسید ؟از اندرو ،چرا میترسید ؟
ادرین چرا بهم گفتی وقتی اندرو رو دیدی دلت لرزید؟ اندرو کیه هان چرا سعی داره بهمون صدمه بزنه .../لوکا :خف&ه شو مری ،خف&ه شو خواهش میکنم، اندرو کیه ؟چرا خودت و زدی به اون راه ؟اندرو همون کسیه که رفیقت رو خورد کرد ،اندرو همون کسیه که خواهرت رو ازت گرفت ،اندرو همون کسیه که زندگی تو و عش&قت رو با نقشه های پدرش بهم ریخت ،اندرو همونیه که باعث شد نینوی بدبخت بره کما ،اندرو همونیه که باعث شد آلیا شب ها نخوابه و از این بترسه که هر لحظه ممکنه عش&&ق&&ش رو از دست بده ،بازم بگم مرینت؟.. بازم بگم ؟ حالا نگا کن ببین این اندرو هستش .... ترسیدم ،عرق سردی رو پیشونیم نشست ..جنازه ؟ جنازه اندرو ؟ لوکا این کارو کرده ؟ اگه لوکا کرده پس چرا خودش هم زخمی شده ؟..یکدفعه لوکا تعادلش رو از دست داد و افتاد رو زمین قبل از من ادرین به طرفش رفت ،لوکا رو تو بغلش گرفت.. به چهره اش چشم دوخت ..شال گردنش رو در اورد و روی زخم لوکا فشار داد ..ادرین:هییی، رفیق من اینقدر کم طاقت نبود ها !...چرا همچین شدی جناب سرگرد 🥺 /لوکا :اد..ادرین.. / ادرین : جان ادرین 😢/لوکا :ادرین... لطفا ..مراقب این.. خواهر ..کوچولوی ما ..هم باش ...فکر کن.. خواهر خودته.. باشه ؟ ... مری :چی میگی دیوونه ؟چی میگی روانی؟خودت باید مراقب خواهرت باشی نه کس دیگه ای ،خودت باید تا آخرش مثل کوه پشتم باشی نه کس دیگه ای اینجوری نگو ..اینجوری نگو که انگار داری الان میمیری ..اینجوری نگو که انگار داری الان میری اون دنیا ..اینجوری نگو که انگار من دیگه قرار نیست چشم هاتو ببینم ،نه نگو 😭 داداش من قویه مگه نه الان ..الان زنگ میزنم به اورژانس ....
🚑 شما با اورژانس ...تماس گرفته اید ..جهت کمک رسانی عدد ۱ را فشار دهید ....زود عدد یک رو فشار دادم ......🧑🏻⚕️سلام بفرمایید در خدمتتون هستیم مشکلتون چیه ... /مری :سلام آقا..برادرم تیر خورده لطفا بهمون کمک کنید.. ازتون خواهش میکنم.. هرچه سری تر نیرو بفرستید ..خواهش میکنم لطفا/🧑🏻⚕️خونسردی خودتون رو حفظ کنید ،براتون نیرو اعزام میکنیم فقط لطفا دقیق بگید کجا تشریف دارید و اینکه چند دقیقه هست که بهشون شلیک شده /مری: خیلی خب دقیق نمیدونم اینجا کجاست ولی طرفای دانشگاه هنر پارسونز(بچه ها این دانشگاه نیست در واقع یه مدرسه مد و فشن تو نیویورک هستش ولی من اسمش رو به عنوان دانشگاه نوشتم ) چند تا کوچه اون ور تر از دانشگاه و فکر کنم ۸ دقیقه ای میشه که شلیک کردن ..آقا من میام خیابون اصلی لطفا سری تر بیاید خواهش میکنم /🧑🏻⚕️ بله خانم ما همین الان نیرو اعزام کردیم ،لطفا آروم باشید و برید خیابون اصلی ../مری:چشم آقا 😭 ..به ادرین نگا کردم ،با هق ،هق بهش گفتم ..آمبولانس داره میاد لطفا مراقبش باش من میرم خیابون اصلی تا ..بتونن مارو پیدا کنن ../ادرین :آروم باش مری ،آروم من اینجام،آروم باش /مری :ممنونم ازت ..لوکا داداش لطفا تا رسیدن امبولانس بیدار بمون و نخواب باشه؟ باشه داداشی؟/لوکا:سعی ..خودمو ..میکنم ..مری ..بعدشم ..ناسلامتی ..پلیسم ها ../مری :احمق! تو احمق ترین کسی هستی تو که زندگیم دیدم ..من میرم اما بهم قول بده که بیدار بمونی و نخوابی /لوکا:برو ..مری ..گفتم ..که ..من سعی ..خودمو ..میکنم .... رفتم ..از اون کوچه تاریک بیرون اومدم ،از اون کوچه ای که باعث شده داداش قوی من رو به این روز بیاره اومدم بیرون ..مغزم داشت سوت میکشید
اندرو کی بود و الان چرا اونجوری شد ؟ یعنی مرده ؟ روز اول دانشگاه همه ی این اتفاق ها افتاد یعنی ؟ من حتی ۳ ساعت بیشتر اون بشر رو نمیشناختم ،بخاطر من مرد ؟ آدم بده بود یا واقعا سعی میکرد این روزا آدم خوبه باشه ؟ قضیه نینو چه ربطی بهش داشت ،برادر ناتنی کاگامی بود ؟ آخ مغزم داره منفجر میشه ،سر گیجه گرفته بودم این همه سوال تو ذهنم داشت خفه ام میکرد نفس کشیدن رو برام سخت کرده بود ..اون حرفای لوکا چی بود ها؟ اصلا کی به داداشم شلیک کرد ؟ کی ؟ جیمز ؟ کی بود خدایا چرا هر جا که پامو میزارم یا یکی میمیره یا یکی کلا نابود میشه ،آروم قدم میزدم ذهنم درگیر بود خیلی درگیر ،گیج ،گیج بودم خیلی گیج از دور و ورم هیچی حالیم نمیشد ،فقط و فقط دو ذهنم این بود نحس بودم اونم خیلی زیاد نحسی من باعث شد همه مریض بشن همه بمیرن همه غم عزیزانشون رو ببینن و مهم تر از اون غم عزیزان خودم رو ،به معنای کامل یه هیولا بودن ..سوال هام رهام نمیکردن .. با گیجی که انگار شبیه آدمای شده بودم که یه چیزی خوردن به خیابون اصلی رسیدم ..صدای آژیر آمبولانس به گوشم می رسید ...تنم گر گرفته بود ترس عجیبی تمام وجودم رو گرفته بود ،ترس اینکه شاید یکی دیگه رو هم از دست بدم برام خوب نبود ،حتی نمی تونستم درست سرجام به ایستم ..سعی کردم نفس عمیقی بکشم دستام که میلرزید رو بلند کردم تا راننده آمبولانس ببینه ،آمبولانس با سرعت جلوی پام نگه داشت ،آژیرش گوش خراش ترین چیز دنیا بود اما واسم مهم نبود نه اصلا واسم مهم نبود ..نفس ،نفس میزدم نمیدونم چرا انگار یکی حنجره ام رو فشار میداد ،خسته شده بودم از این زندگی نکب&ت!
یکی از افراد درون آمبولانس با جعبه کمک های اولیه پیاده شد به طرف اومد صدام میزد اما انگار من توی یه دنیای دیگه واسه خودم زندگی میکردم ،از همه مهم تر این نفس های بلندی که میکشیدیم اجازه جواب دادن رو ازم قدغن کرده بود،فردی که به ستم اومده بود یه پسر جوون بود یکی از دستاش رو ،روی شونه ام گذاشت آروم تکونم داد ،با تکونش شکی بهم وارد شد ،مثل برق گرفته ها خودمو عقب کشیدم و با صدایم که انگار از ته چاه در میومد گفتم، ب..بله ،مرده لبخندی زد و گفت: خانم لطفا آروم باشید ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید ،اگر شما همون شخص هستید که با امداد تماس گرفتید و نیرو خواستید ،لطفا آروم باشید و بهمون بگید که سانحه دقیقا کجا رخ داده ،یکم به خودتون مسلط باشید رنگتون واقعا پریده و چهره تون خیلی پریشون به نظر میاد واقعا حالتون خوبه ؟...تازه متوجه شدم چی میگفت دستام یخ کرده بود صورتم خیس آب بود ،یعنی گریه کرده بودم اما کی ؟ دوباره سعی کردم نفسم رو کنترل کنم ،آروم و با لکنت گفتم :ب ..بله..همون شخصی...برادرم ..اون بهش شلیک شده ..نمیدونم چرا اینجوری شد ..من واقعا متوجه نمیشم ..اما لطفا کمک کنید ...خواهش میکنم نذارید غم یکی دیگه رو هم ببینم ..پسره آروم سرشو پایین انداخت و گفت :آروم باشید خواهش میکنم ،لطفا گریه نکنید ،ما برای همین اینجایم ،لطفا مارو تا محل سانحه راهنمایی کنید و اینکه شما با پلیس هم تماس گرفتید؟/مری:نه ..من فقط با اورژانس تماس گرفتم ..جز اون هیچ کاری نکردم ..یعنی نمیدونستم واقعا چیکار کنم /👨🏻⚕️:برادرتون تو محل سانحه تنهان ؟/مری:خیر یکی از دوستامون یعنی استاد دانشگاهم اونجاست..
👨🏻⚕️بسیار خب ...تا رفتن به کوچه هیچ حرفی زده نشد ،به کوچه که رسیدیم قلبم ایستاد ..ادرین لوکا رو تکون ،تکون میداد و با گریه میخواست که لوکا چشماش رو باز نگه داره !...بدترین صحنه عمرم رو اونجام دیدم ،داداشم خوابیده بود !نکنه اون ...نه خدا یه لحظه تعادلم رو از دست دادم و با زانو رو زمین افتادم جیغ خفیفی از ته گلوم خارج شد ،برادرم ! پاره ی تنم رو ازم نگیر خدا ،تورو جون هر کی دوست داری این کارو با من نکن ..پزشک آمبولانس اخماش تو هم رفت به طرف ادرین و لوکا رفت بااحترام سر لوکا رو از بغل ادرین جدا کرد ،دستش رو گذاشت رو نبض لوکا بعدش نفسش رو چک کرد ،گره ی اخماش باز شد نفسش رو صدا دار بیرون فرستاد و گفت: زده اس هنوز نفس میکشه و نبض داره ،باید زود تر اعزام بشه بیمارستان ..ادرین تا اینو شنید با گریه گفت خدا رو شکر ،ترسیدم واقعا ترسیدم رفیقم رو از دست بدم /👨🏻⚕️بله خوشبختانه نبض دارن اما ممکنه اگه بیشتر تو همین حالت بمونه وضعیتش خطرناک بشه بعد از این حرفش به دونفر که یه برانکارد دستش بود اشاره کرد با دقت زیاد لوکا رو روی برانکارد گذاشتن به سمت آمبولانس رفتیم همین که خواستم سوار آمبولانس بشم ،یکی بازوم رو به طرف خودش کشید! ..ادرین بود ،غمگین بهم نگاه کرد! ..سیب گلوی مردونه اش می لرزید ،انگار از چیزی که میخواست بهم بگه میترسید، اما فشار دستش رو ،روی بازوم بیشتر کرد با مظلومیت خاص تو چشماش به چشمام ،چشم دوخت!و آرام گفت :مرینت میدونم میخوای با آمبولانس بری ،اما ..لطفا این کارو نکن من خودم می رسونمت بیمارستان و کنارتم ازت خواهش میکنم !..مظلومیت لحن صداش باعث شد قل&ب بی صاحبم بلرزه و تصمیم اشتباه بگیره
چرا وقتی این بشر حرف میزد نمی تونستم رو حرفش نه بگم یا چیز دیگه ای چرا قل&بم با مغزم همراه نمیشد و مغزم دستورات قل&بم رو اجرا میکرد؟ (چون این نشانه های عش&قه فرزندم😄 بزرگ شدی و عاش&ق شدی نگران نباش 😅) پاهام هم انگار از قلبم فرمان میگرفتن ،خودم به سمت ماشین ادرین حرکا کردم ،درو باز کردم و سوار. شدم ،سرمو پایین گرفتم دلم یه گریه میخواست ،دلم یکی رو میخواست که تو آغ*وش*ش سرمو بزارم و گریه کنم ،اما مگه من کسی رو هم داشتم ،چقدر بدبخت بودم من ،صبح با اون همه خوشحالی خواستم سال جدید دانشگاهم رو شروع کنم اما الان... در طرف راننده باز شد ،ادرین وارد ماشین شد انگار ذهنمو خونده بود ،بازوم رو کشید سرمو تو آغ*و*ش مردونش فرو کرد ! جام امن بود خیلی امن ،شبیه دختر بچه هایی که تو بغل پدرشون احساس آرامش میکردن بودم ،بغل کسی بودم که چند ساله حسرت دیدنش رو داشتم بغل عش&ق بچگیم ! گریه کردم و گریه کردم ادرین هیچ چیزی نمیگفت سرمو نوازش میکرد، خودمو خالی کردم اما حس میکردم اونم بغض کرده از تنهایی و بی کسی من بغض کرده ،آروم دم گوشم گفت :گریه کن عزیزم ،گریه کن خودتو خالی کن تا وقتی من زنده ام تو آغوشم گریه کن ،اشک ها کلماتی هستن که به زبان آوردن اون بسیار سخته ، گریه هرکس به این معنا نیست که اون ضعیفه و بی کسه، به این معناست که اون یه قلب داره! پس گریه کن و خودتو خالی اما از چیزی که داری زجر میکشی خودتو دور نکن نگام کن منو ببین مگه من مردم که فکر میکنی بی کسی ،مگه من مردم که خودتو زجر میدی ،تو بی کس نیستی تو دوستات ،مادرت ،پدرت و داداشت رو داری اما اگه تمام دنیا هم رهات کنن بدون من اینجام اجازه میدم تو آغو*شم گریه کنی اما اجازه نمیدم کسی اشک هاتو ببینه ،من هستم همه چیز من مال توعه فکر نکن که ازت دورم فکر نکن که استادتم نه فکر نکن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دیگه ادامه ندی؟
خیلی قشنگه چرا ادامشو نمیزاری؟
عالییی ببخشید چند ماه نبودم
با امتحانا چه میکنی؟
حالت خوبه ؟
بالاخره منتشر شد
آره 😂🧡
ووووووواااااااااایییی
قربونت 🧡😂
آجی عزیز من، چرا پرنسس جادویی رو نمیدی؟
بخدا مثل جنون شد هر بار میام تو سایت اول میام داستانای تو رو چک میکنم😢
بخدا منتشر نمیشه
واییی نوا🥺
بخدا اشکم در اومد😂😂
قربونت بشم آجی ❤️😂