
خب این پارت کمه ولی توی همین پارت یه چیزی ثابت میشه

دیپر : (خمیازه) صبح بخیر بچه ها !! مارکو : اونا فعلا نیستن..دیپر : پس کجان ؟ مارکو : خواهرت که هنوز خوابه..استار و پونی هد هم رفتن یه چیز مخصوص رو بیارن ، به عقیده خودشون یه سوپرایزه 😐 دیپر : باشه ، ولی چرا اینقدر اخم کردی ؟ مارکو : استار باید جادوی افسانه ای رو یاد بگیره..دیپر : حالا چرا تو اینقدر گیر دادی به این جادو.مارکو : هر پرنسسی تو میونی باید یکبار از جادوی افسانه ای استفاده کنه وگرنه نابود میشه..دیپر : این مسخرست 😒 مارکو : دلایل منطقی خودشو داره ، وقتی یه پرنسس تو میونی به دنیا بیاد ، یه انرژی خالص جادو رو توی خودش داره..و هرچقدر سنش بالاتر بره اون جادو بیشتر میشه..اگه جادو زیاد تو جسم بمونه طرف از درون نابود میشه ،، استار به حداکثر رسیده ، و با جادوی افسانه ای میتونه تمام اون انرژی رو تخلیه کنه.اما استار نمیخواد این جادورو انجام بده..چون وقتی این جادو صورت میگیره ، ادم کنترل خودشو از دست میده و به هرچیزی حمله میکنه..اون میترسه قدرت زیادش تو حالت افسانه ای اینقدر زیاد باشه که هممون رو چخ بده..دیپر : عجب

دیپر و مارکو داشتن حرف میزدن که یهو استار با لگد درو زد!!! استار : سِلاااامممممم دیپر : امم سلام. پونی هد : حدس بزن چی با خودمون اوردیم 😁 مارکو : امم نمیدونیم ، استار و پونی هد : حقیقت یا مجازات! مارکو : نههههههههه لطفاااااا اون بازی نفریننن شدههه رو سمتتتت من نیاریننننن دیپر : بابا این یه بازیه سادس کافیه یه بطری بچرخونیم ،، پونی هد : استباه میکنی ! دیپر : ها؟ استار : توی این بازی باید یه مکعب ازمون سوال بپرسه ، مکعب : قبلش باید قول بدید که دروغ نگید حالا انگشتاتون رو بکنید داخل ! استار : قول میدم ، پونی هد : قول میدم ، مارکو : مننن نمیخوامممممممممممم ( مارکو عین دیوونه ها از پنجره خودشو پرت کرد بیرون )
استار : ولش کن ، پونی هد : اره خودمون بازی میکنیم.. مکعب : سوال ۱_ عجیب ترین پدیده زندگیتون ! مکعب : اول از تو دیپر پاینز ،، دیپر : بیل سایفر ، یه باباییه که مثلثه و یه چشم داره و عین چی تو تابستون میخواست منو و میبله بکشه..پونی هد : همچین ادمایی تو زندگی من پره..همین الان هم قاتلا کمین منن ، دیپر : دهَنِرو ببند ، داشتم میگفتم..و. مکعب : خب دیگه بسه بریم سراغ استار.. دیپر : 😐 ، استار : خب من کلی پدیده عجیب تو زندگیم دیدم اولیش این بود که مارکو چند وقت پیش ساعت ۱۲:۷ بیدارررر شدددد!! دیپر : این چیش عجیبه ؟ استار : مارکو همیشه ۱۲:۶ بیدار میشههههه ، پونی هد : برین کنار نوبت پدیده عجیب منه !! ( ۱ ساعت بعد ) پونی هد : و بعدش من از دست اون هیولا ها فرار کردم ،، مکعب : دروغ!!! دیپر : الان چی میشه ؟ استار : تا زمانی که پونی هد راستشو نگه مجازات میشیم ،، دیپر : چه مجازاتی !! ( استار و دیپر یچیزی شبیه کاراگاه اردک شدند) پونی هد : باشه بابا راستشو میگم راستش من تنها پدیده عجیب زندگیم اینه که چیپس مثلثی رو از پایینش خوردم نه بالا..مکعب : راست!
دیپر : خداروشکر ،، میشه از بازی برم بیرون... مکعب : هرکی از بازی بره بیرون میمیره ! دیپر : باشه غلط کردم..مکعب : سوال ۲_اولین کسی که عاشقش شدید که بود ؟ اول استار شروع کنه ! ، استار : تام ، اون یه شیطانی کله گنده به تمام معناس ، یه کلمه بهش بگی عصبی میشه میزنه همچیو خورد میکنه ، چیزی نمونده بود بزنه مارکو رو بکشه..ولی خداروشکر دوست شدن ، دیپر : تام مرده !! استار : داریییی دروغ میگیییی !!! مکعب : نه راست میگه ، استار : کی مردد 😭 ، دیپر : موقعی که منو شوالیه کردی تا مارکو ببرم پیشش که ثابت شه بیله یا نه..استار : خب مشکلی نداره..دیپر : جان؟ استار : میشه با جادو دوباره بازسازیش کرد...بیخیال..مکعب : تو بگو دیپر.. دیپر : وندی ، البته هنوزم تو فازشم اما کمتر ،، خب تا حالا فکر کردین کسی که عاشقشین ازتون بزرگ تر باشه .. خب این ضد حاله ☹ من سعی کردم..اما اخرش هیچی بود چون اون از من بزرگتر بود ، خب بیخیال دیگه نمیخوام صحبت کنم ،، استار : عشق اول مارکو هم جکی بود ، که الان من تبدیلش کردم به فسیل 😁 پونی هد : تو کی تبدیلش کردی به فسیل که من نفهمیدم ؟؟ مکعب : خیل خب پونی هد تو بگو ،، پونی هد : جاناتان ،، اون یه اسب خیلی خوشگل و هیکلی بود ،، مکعب : دروغ!! استار و دیپر تبدیل شدن به درخت ،، پونی هد : باشه بابا..من تا حالا عاشق نشدم 😔 ، مکعب : راست !! استار و دیپر به حالت اول برگشتن ،، دیپر : پونی هد بهتره دیگه دروغ نگی !! دوست ندارم هی تبدیل بشم
مکعب : خیل خب بچه ها به اخرین سوال رسیدیم ،، خب چون این اخرین سواله خیلی آسون در نظر گرفتمش..آیا همتون واقعی هستید ؟ استار : بله ، دیپر : بله ، پونی هد : بله ،، مکعب : یکی اینجا دروغ گفت !!! پونی هد : باشه باشه اون منم 😭 مکعب : دهنرو ببند ،، اون...دیپر پاینز ،،، دیپر : چی !!! منظورت چیه که من واقعی نیستم..مکعب :تو فقط یه کپی از دیپر پاینزی !! دیپر پاینز واقعی توسط ویل زندانی شده ! استار : یعنی ما داشتیم با دیپر تقلبی وقت میگذروندیم 😲 دیپر با لحن غمگین : پس یعنی الان من نباید وجود داشته باشم ☹ مکعب : درسته .. دیپر گریه کنان رفت سمت پنجره و گفت : من واقعی نیستم ، بدون من خوش باشین.. استار : وایساا!! ( دیپر خودشو از پنجره پرت کرد پایین ) مکعب : خب من باید به بعد خودم برگردم...
پونی هد : پس داشتیم با کپی دیپر زندگی میکردیم ! استار : اما یچیزی اینجا مشکوکه !! پونی هد : چی ؟ استار : چند شب پیش دیپر رفت بیرون..و میبل گفت تلفنش تا صبح جواب نداده ، و بعد این دیپر تقلبی اومد..یعنی ینفر تو این خراب شده دیپری واقعی رو گرفته ؟؟ پونی هد : آفرین به این هوشت 🙂🙃
( بعد از سعی و تلاش تمامی اهالی آبشار جاذبه ) فورد : بالاخره دروازه سفر به میونی درست شد !! لودو :ما تونستیم!!!! من برم یکم آب از چشمه بخورم ،، لودو رفت تا آب بخوره ،، صدا : سلام ،، لودو : گمشو بینم دارم آب میخورم ، صدا : از لای درختا اومد بیرون ،، ویل : میخوام بهت یه فرصت طلایی بدم ، ( یهو چشای لودو بی مردمک شد ) ویل : آماده ای ؟
پایان این پارت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانم امد(:
اره دیدم
کیپر پارت بعدی رو نوشتی؟
اره
قشنگ بود^^
ولی من اصلا تعجب نکردم، این که ویل وارد بدن دیپر بشه یه جورایی کار رو خیلی برای ویل سخت میکرد پس منطقیه که یه کپی از دیپر باشه😁
آفرین بهت (:
عالی بود راستی کیپر میشه داستانمو معرفی کنی توی پروفایلم هست برو ببینش اسمش جنگ در خانواده ی سایفر ها هستش برو بخون اگه خوب بود معرفی کن
ممنون میشم اگه بکنی🙂
فکر کنم تو یکی از داستانم معرفیش کردم ندیدی
عالییییییییی بود
ولی کم بود
زودتر پارت بعدی رو بنویسسسسسسسسس
طولش بدی من دق میکنممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
پارت بعد رو زود مینوسسمممم (((:
چرا بد جا کات کردییییییییییییی انتظار داشتم اون ویپر باشه
منم انتظار داشتم غافلگیر بشی 😉
منم همینطور فکر میکردم اون ویپره
البته فکر میکردم ویل باشه که خودشو به شکل دیپر در اورده نه ویل توی بدن دیپر
اما عالی بود
ممنون
اصلا تعجب نکردم چون از نظر من قابل پیش بینی بود
عجب