گایز امیدوارم خوشتون بیاد نظراتتون رو برام بگید
![عکس](/frontend/images/tests/items/1701447857767.jpg)
رون تکه مرغی بر میدارد و میگوید:من نمیفهمم هرماینی شاید یادش رفته به هاگوارتز بیاد و تازه یادش اومده!
هرماینی:رون تمام جادوگرا یا با نامه به هاگوارتز میاند یا کلا توی خونه درس میخونند! کسی یادش نمیره بعدشم اون ترسیده بود! لباسشم لباس عادی نبود انگار از بیمارستان فرار کرده بود
در حالی که تمام بچه های هاگوارتز راجب دختر عجیبی که وسط کلاس ظاهر شده بحث میکردند ان دختر در درمانگاه بیدار می شود
خانم پامفری:اوه عزیزم از خواب بیدار شدی پرفوسور دامبلدور میخواند دوباره ببینندت مکثی میگوید و در ادامه میگوید:برات ردا آوردم اول بپوشش بعد برو
دختر ردای هاگوارتز که از نظرش خیلی خیلی بهتر از لباس خودش بود را پوشید خانم پامفری موهایش را شونه کرد و او حالا کاملا شبیه یک دانش اموز عادی شده بود لبخندی زد و با خود فکر کرد که اماده است اماده است که همه چیز را به پرفوسور دامبلدور بگوید زیرا فهمیده بود اینجا خیلی با هاوکینز فرق میکند
از همان راه رو ها عبور کرد و به همان مجسمه رسید گفت:مربای تمشک اما بر خلاف قبل مجسمه هیچ تکانی نخورد
صدایی گفت:انتظار داشتی الان در باز بشه؟! چه رقت انگیز! رمز عبور هر دفعه عوض میشه
همان مرد دماغ عقابی با موهای بلند بود مرد گفت:
ابنبات لیمویی و بدون حرف انجا را ترک کرد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
زود تر پارت بعد رو بذار
اصن پیش نیومده من تو تستچی رمان بخونممممم عالیه
جوری که ذوق کردم:))>>>
عالی بود ، احسنت 😌👏
:)))))
عالی بود
وایی مرسیییی:)
البته از عالیم عالی تر بود
فقط لطفا سریع تر پارت بعد و بده
میشد جای حساس تمومش نکنی لطفا. آخه آدم تا پارت بعد از کنجکاوی میمیره.
اصلش همینه😂
پارت بعدی رو زود میزارم