5 اسلاید صحیح/غلط توسط: nancy... انتشار: 12 ماه پیش 19 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب سلام بریم برای پارت 2:)
ساعت9ونیم شب دفترچه خاطرات:
دوان دوان از پله های تالار رقص پایین رفتم و از انجا خارج شدم اکنون باید به سمت چپ میرفتم اما من قصد نداشتم مرا تا قبل از تمام شدن مهمانی پیدا کنند پس از سمت راست به اشپز خانه فرعی حرکت کردم قبل از ان کفش های مسخره ای که هیچ زیبایی برایم نداشتند را در اوردم حالا میتوانستم راحت تر بدوم به اشپز خانه رسیدم و از انجایی که تمام اشپز ها در اشپزخانه اصلی مشغول یا از مهمان ها پذیرایی میکردند کسی در انجا نبود معمولا مستخدم ها بعد از ساعات کاری در انجا چایی مینوشیدند و استراحت میکردند بنابر این کتری به رنگ زرد ارام بر روی اجاق میجوشید
میز بزرگ چوب بلوطی را دور زدم و درست کنار کمد بشقاب و لیوان مخصوص مستخدم ها دری به سمت حیاط پشی باز میشد از انجا به ارامی خارج شدم و در هوای تاریک شبانه نفس کشیدم و اجازه دادم بوی چمن های تازه ابیاری شده ای که زیر انگشتان پایم حسشان میکردم بر ریه هایم بنشینند به سمت درختان سیب راه افتادم و لحظه به لحظه صدای شیطنت امیز جیرجیرک ها بیشتر می شد و باید اقرار کنم صدای یک مشت حشره را در لابه لای شاخه درختان سیب بیشتر از صدای موسیقی که در تالار پخش میشد دوست داشتم .
پشت درختان سیب بوته گل رز صورتی بود که نقاشی ام را از ان الهام گرفتم و حالا به سمت انها راه افتاده بودم تا مثل همیشه کنارشان بنشینم گل های رز همیشه شنونده خوبی برای درد و دل هایم بودند روز های متعددی را کنارشان سپری و ساعت های زیادی را در کنارشان کتاب خوانده بودم انها ثابت میکردند زیبا بودن به معنای ان نیست که خار و تیغ نداشته باشی و مثل من نقص هایی داشتند . اما وقتی از کنار اخرین درخت سیب عبور کردم
در جایم خشکم زد انتظار نداشتم کسی را کنار گل ها ببینم .
پسری که حدودا هم سن خود من بود با لباس هایی کهنه و موهایی فر به گل ها اب میداد از ساعت ابیاری گذشته بود و حالا هم داشت خلوت من را بهم میزد وقتی متوجه حضورم شد که سکندری خوردم و چیزی نمانده بود صورتم با چمن های زمردی یکی بشود برگشت و با چشمانی سیاه نگاهم کرد سپس لبخندی تحویلم داد و به کارش ادامه داد
زمانی به حرف امدم که قیچی باغبانی اش را بدست گرفت و گل رزی را چید با لحنی پرخاشگرانه گفتم :به چه جرعتی یکی از این گل هارو میکنی؟ اصلا کی هستی؟ گدا؟
جوری جوابم را داد انگار سالهاست با هم دیگر نشست و برخاست داشه ایم :چون دوست داشتم چیدم .و گدا هم نیستم . تو خودت کی هستی؟ یه افاده ای؟
از شدت عصبانیت چیزی نمانده بود فریاد بزنم تابه حال کسی در این حد در رویم گستاخی نکرده بود....
عه اضافی شد :)
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)