

از زبان رزیتا: اول اینکه باید بریم سرسرا واسه جایزه ی گروها رفتیم نشستیم دامبلدور یکم حرف زد بعد گفت:برنده ی جام گروها هافلپاف😃)همه تعجب کردن هافلپافیا بیشتر از همه) از زبان ایلین پرنیس: خب بلاخره باید وسایلمو جمع کنم همه چیو تو یمش کیسه و چمدوم ریختم و منتظر قطار موندم اسنیپو با حال پریشون دیدم :باز اذیتت کردن؟) اسنیپ چیزی نگفت گفت( یکم جسور باش"از حرفی که زدم پشیمون شدم" حداقل جلوشون آفتابی نشو) اسنیپ(این تعطیلات نمیرم خونه) من(اما هاگوارتز تعطیله!) اسنیپ(فقط من نیستم خیلیا میمونن) از زبان لیا اسنیپ: منو اسنیپ نمیخواستیم بریم خونه آیلین(اسلیترینیه) میخواد بره حقم داره از طرف بابا که مورد ستایشه😐نمیدونم چرا تو گریفیندور نیفتاد😒
من همش باید طرف زدنو شکنجه ی بابا باشم😒 راستش اصلا نیازی نیست برم خونه من اول خدمتکار اون ماگل گندزاده بود درواقع خودم خواستم که باشم اما خب یکم عجیبه ولی حس خوبی ندارم(پ ن: ببینین لیا اول میدونست خواهر اسنیپه ولی کس دیگهیی نمیدونست بعد به عنوان خدمتکار خاله(خاله ی اسنیپ ساخته شده توسط خودم😐) ی اسنیپ بود بعد که خالش مرد اومده پیش اسنیپ اینا همرم از خودم دراوردم کاربر "یه کسی" منو نقول من گنا دارم) ماتیلدا رو دیدم که با ذوق پیش پدر مادرش میره ژاکلین و امیلی میرن پیش خانوادشون خلاصه فقط ماییم که بدبختیم😭)
از زبان استرلا:قرار بود با بلا برم خونه چون سیریوس و ریگولسو بقیه ی خانواده حتی دو تا خواهر رفتن فقط بلا مونده بلا با حالت عصبی بهم میگه(خودت برو خونه خانوم برنده ی جام گروها) من(چی!چجوری؟اصلا به درک) بلا(باشه پس بای) من صبر کردم تا بلا یکم قدم زد دوییدم سمتش و گفتم(جدی گفتی نه؟)
بلا:آره دیگه!) و با خنده دویید سوار جارو شد و رفت.دختره ی😠😠) از زبان لوروویا:تو قطار هی ذهنم مشغول بود وایولت کارلوس بهم گفته بود که تو هاگوارتز میمونه این فکرمو مشغول کرده بود که(ماگلزاده بودن چجوریه؟) و استرلا با بلا رسیده؟ آخه خیلی باهم مشکل دارم این فکرا تو ذهنم بود که سیریوس داد زد(نمیشنوی؟ رسیدیم!) پیاده شدیم نفس عمیقی کشیدم"عمارت بلک") از زبان شارمین :از قطار پیاده شدم و وارد خونه شدم کسی خونه نبود بجز ریموس ریموس:خوبی شارمین؟قطارتون دیر رسید نگران شدم) شارمین:نه فقط تعداد زیاد بود) ریومس:خب بابت گروه بندی،زبون جیمز یکم تلخ بود) شارمین:نه اوکی شدیم،خودمم خیلی از این گروه خوشم نمیاد) از زبان سمی:خب منو آیلین(رزمی) از این قطار بی صاحب جا موندیم😬الانم ۵ نفری با شکلات غورباقه ای زنده ایم البته ما دوتا(آیلین و سمی) با رسیدن قطار بعدی میریم )(وای عجب چالشی به به)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میدونستی من اصلا نیستم؟
چرا آتریسا بود دیگه
صبر کن ببینم این که شاهدخت ریونکلا نیسس
داداش من اسم دادم
مهم نیست🤭😂
تیناااا. کی پارت میدیییی
الان پارت میدم
عرررر
پارت دادم
تینا تروخداااااا بیا پروف اسکارلتتتتتت😭😥
دوباره میخواد برهههههه؟؟؟؟؟.؟؟؟
وات اسکارلت دیگه پاترهد نیست!!!😭😭😭😭😭😭
اون نه
بر توی پستا
خییییلی قلمت خوبه🤩
سلااام
من یه مدت گوشیم خراب بود نتونستم بیام
خدا رو شکر گوشیت درس شد
با گوشی مامانم اومدم😐😐😑
عالی بود
تینا جان میشه بیای پیوی 😁
سلام بر تینا
اکانت طوطی در دسترس نیست.
میگما من چرا باید برم امارت بلک؟
مگه خودم کار و زندگی ندارم؟
گوییشام ها!
ولی به هر حال عالییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آره فعلا تغییر نکردی تو پارت بعد تغییر میدمت😂😐به گویئشا
ممنونن
عالی بود😍
تروخدا تو پارت بعدی نقشم پررنگ تز باشه نقشم خیلی کمرنگه🥺
باشه چشم
بازدید بزن بازدیددددد
عالی بود فقط نقشمو یکم کنار اسنیپ و ریموس و بقیه غارتگرا جا کنی اوکیه یکمم پررنگ تر شه نقشم ممنانم تینا روباهه ی خودم
احساس میکنم داداشم توی این پارت نبود درسته😂😂😂
آره نبود😂😐