اینم از داستان جدید تستچی تستم رو بررسی کن نپرونش التماست میکنم
💜my new life💜
مرینت:صبح بود و من رفتم مدرسه مثل همیشه تا آدرین رو دیدم دستپاچه شدم و به لکنت افتادم ( A.M:آخه مگه میشه تو یه روز دستپاچه نشی؟مرینت:تو خفه)
رفتم سرکلاس و به شانس بد من جاها تغییر کرده بود و من کنار آدرین نشستم😨 معلم داشت حضور غیاب میکرد من داشتم رنگ چشمای آدرین رو نگاه میکردم🤤👁💚
اون چشمای سبزش
آدرین:یه دفعه دیدم مرینت داره به چشمام نگاه میکنه همون لحظه فهمیدم که اون بهم علاقه داره من به حال خودش گذاشتم یه دقیقه بعد خانم بوستیه اسم (مرینت)رو صدا زد اونم ۵ بار مرینت هنوز داشت به چشمم نگاه میکرد و بعد گفتم:مرینت خانم بوستیه ۵ بار صدات زد و همون لحظه دستپاچه شد و گفت:شاته نه یعنی باشه و گفت:
حاضر✋
همون لحظه آژیر خطر مدرسه به صدا در اومد و اپراتور میگفت:
هشدار اکوما
و...
همون لحظه مرینت از کلاس رفت بیرون من یواشکی رفتم دنبالش دیدم داره با یه چیزی حرف میزنه او...اون...یه...کوامی بود!!!!
اون یه کوامی ❤️ بود و یه نقطه 🖤 رو کله اش بود
اون تیکی بود
از همون اول هم شک داشتم🙊🙊
رنگ موهای لیدیباگ و مرینت یکیه👧💙
مدل موهای لیدیباگ و مرینت یکیه👧
باهوش بودنش🧠
جدی بودنش🕵♀
اداهایی که وقتی تو حالت ابر قهرمانیه وقتی منو میبینه🤪
رنگ چشماش👁💙
منم رفتم یه گوشه و تبدیل شدم🏃♂👨🎤
رفتیم اون شرور رو شکست دادیم و بعد به لیدی گفتم
بانوی من امشب روی بالاترین طبقهی برج ایفل بیا باید یه چیز مهم بگم
از زبان لیدیباگ:منم گفتم چه ساعتی؟
گفت:ساعت ۱۲🕛 که خوانوادمون نگران نشن
منم قبول کردم
ساعت ۱۲ شد من رفتم برج ایفل اونجا با شمع های خیلی قشنگ درست شده بود گفتم
وای پیشی!چقدر اینجا قشنگه!
گفت میدونم همه اینا بخاطر تو هست
کتنوار:گفتم لیدی باید در مورد یه چیزی باهات صحبت کنم
گفت چی؟
گفتم هویتمون.
گفت دوباره شروع نکن
من گفتم آخه من در موردت تو حالت عادی یه چیزایی میدونم
اون گفت این یه کابوسه...😳😨
گفتم نگران نباش به هیچ کس نگفتم
و بعد گفتم تو که حالا نگهبانی باید هویتمو بدونی چون اگه برای معجزه گرم یه اتفاقی افتاد بدمش به تو درسش کنی
گفت ولی پیش...
حرفشو قطع کردم و گفتم میدونم میدونم که هویتمون رو بفهمیم باید معجزهگرامونو بزاریم تو جعبه معجزهگرا
گفت باشه هویتمونو فاش میکنیم
من گفتم
میخوام در مورد شخصیتت تو حالت عادی صحبت کنم
گفتم
موهات آبیه👧💙
مدل موهات یکیه👧
باهوش بودنت🧠
جدی بودنت🕵♀
رنگ چشمات👁💙
اون گفت همه اینا رو دارم
و همینطور دستوپاچلفتی هم هستم
با گفتن این جمله من ناراحت شدم و گفتم درمورد خودت اینجوری فکر نکن و از پشت بقلش کردم
یکم خجالت کشید ولی گفت
حالا اسمم تو حالت عادی میدونی؟
گفتم آره
و اسمشو گفتم
marinette dupain cheng
مرینت دوپن چنگ
اون یکم ناراحت شد😔و یه قطره اشک از رو گونش ریخت
من اصلا دوست نداشتم تمام زندگیم ناراحت باشه
بعد گفت
تیکی خال ها ناپدید
و بعد پرید تو بقلم و گریه کرد من محکم بقلش کردم گفتم ناراحت نباش به هیچکس نمیگم
بعد گفت واقعا؟
بعد گفتم من چرا باید کسی که تمام زندگیمه رو هویتشو فاش کنم؟
گفت نمیدونم
بعد گفتم نمیخوای هویتمو بهت بگم؟
گفت باشه
من گفتم
کسی که موهاش زرده👦💛
مدل موهاش مثل منه👦
جذابه✨
مدله👯♂
و هم کلاسیته👨🎓
و بعد با لکنت گفت
adrien agreste
آدرین آگرست؟
بعد گفتم
آره
ادامه دارد...❤️
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
داستانتو دوست دارم پس تا آخرین قسمتی که نوشتی مخونم
محشررررررر بود
عالی. بود
مرسی😊✨