پارت 17
ناکاهارا چویا، لطفا به دفتر مدیریت بیا" بلند شد تا به امر کسی که اسمش را از بلندگوی مدرسه صدا زده بود عمل کند، لحظه ای ایستاد و رویش را برگرداند. به دازای که همواره نگاهش میکرد رو کرد و لب گزید "میشه باهام...بیای؟" دازای با خنده سری از تاسف تکان داد و برخاست، به سمتش رفت و هردو با هم به سمت دفتر قدم برداشتند. تقه ای به در خورد "بیا داخل" پس از مکثی در را باز کرد و با نگاهش که مانند التماس بود از دازای خاست که اول وارد شود. روبه روی مدیر ایستادند و ادای احترام کردند، منتظر حرفی از جانب هیروتسو_سان بودند.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
چرا من به فئودور حس خوبی ندارم؟
بهترین دکتر اعصاب قتعا فیودوره
موافقم🗿🤝🏻
فیودور هم وارد شد
واییی لطفا پارت بعدی رو زود بزار
میزارم امشب
گیلیلی مرسی
نمیدونم چرا ولی با حضور فیودور این جمله رو(که توی نقد از کتابهاش نوشته بودن) حس کردم:جای دیوانههای کتابهای داستایوفسکی در تيمارستان است نه در رمان!
نشستی اونارم خوندی؟ ستودنیه🗿🤝🏻
ولی جمله جالبی بود اگ تو پارتای بعدی دیدی بدون از خدت اسکی رفتم
نه نه ولی میخوام بشینم بخونم🤝🏻😔
درسته.. توهم بدون من از منتقدین و نویسندگان بزرگ تاریخ که کارای داستایوفسکی رو خونده بودن اسکی رفتم😔🤝🏻
واییی فیودور عزیزمممم