پارت 15
هنوز هم به خاطر این که توسط چویا پس زده شده بود احساس خوبی نداشت، به نردبان تکیه کرد و منتظرش بود. صدایی به گوشش رسید، سر و صداهایی که همان بار اول توانست تشخیصشان دهد. به سمت نردبان چرخید و پله های نردبان را یکی به دو بالا رفت، حتی خودش هم متوجه نشد چگونه خود را به آنجا رساند. معشوقه اش را با صورتی که آغشته به خون شده بود دید که گوشه ای نشسته و فریاد میزند. به سمتش دوید و روبه رویش نشست، مرتب صدایش میزد و هر لحظه نت صدایش بالا تر میرفت، پسر مو شرابی جوری به موهایش چنگ می انداخت که در نگاه اول همانند این بود که می خواهد تک تک موهایش را بکَند. مچ دست هایش را اسیر کرد و آرام از سرش جدایشان کرد. پسر سرش را پایین گرفته بود و موهای همانند غروبش جلوی صورتش را گرفته بودند، دازای در آن لحظه برای اولین بار نمیدانست چه کند، سرش را پایین آورد تا بتواند چهره چویا را ببیند. روی صورتش جای زخم های عمیقی بود که می توانست بفهمد چقدر درد کشیده که اینگونه به چهره ی خود چنگ زده. چویا در حال خود نبود و سعی داشت دستانش را از اسارت دستان دازای رها کند، باید زودتر کاری میکرد قبل از این که بیشتر از این به خود آسیب بزند.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
خیلییی خوب بوددد
ادامه بدهههههه😀😀😀😀
واهایی چقدر کیوتن خدا فقط بغل کردناشون جیغ :)
پارت بعدییی پلیززز
فکر کنم یوتا رو کامل از یاد بردی. البته بهتر 😂
اسپویل نامیکونم
احساس میکنم میخوای کمی کرم بریزی 🌝
وایایایاییییی چقد همو بغل کردن خدای منن
فن فیکه دیگ چ میشه کرد🗿🤝🏻
خیلیم عالی... دوست عزیز این همه همو بغل کردن، کیس هم میذاری؟