امیدوارم خوشتون بیاد
جیمین
داشتم خواب خوبی میدیدم که صدای کوک منو از خواب بیدار کرد.
از پایین داد میزد:جیمین زود باش باز دیر میکنم.
رفتم کنار پنجره و گفتم:الان میام
وی و شوگا هم اونجا بودن.
سریع لباسامو پوشیدم.بعد از پله های خونمون پایین رفتم.
داشتم کفشامو میپوشیدم که پدرم از پشت سر گفت:داری میری دبیرستان؟!
گفتم:آره دارم میرم دبیرستان!
لقمهای تو دستم داد و گفت:برگشتی یکم گوشتم بخر.
قبول کردم و به بیرون رفتم.
کوکی که کنار پیاده رو وستاده بود گفت:پس اومدی بریم که دیر شد.
👈👈👈👈👈
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
خیلی خوبه ^^
طول میکشه تا پارت بعد منتشر شه