جاذبه ی بی پایان 1

سلام این داستان جدیدم هست این داستان 30 پارت داره درباره ی آبشار جاذبه هست بس برید سراغ داستان

10 سال بعد:از زبون میبل:سلام من میبل هستم اگه یادتون بیاد ده سال پیش با بیلی سایفر جنگیدیم الان من و دیپر 23 سالمون هست عمو استن مرد.عمو فورد هم تو بستر بیماری قرار گرفته. اگه بگم چه بیماری شاخ در مایرین عمو فورد کرونا گرفته این کوفتی ول نمیکنه. دیپر با مندی ازدواج کرده ولی من راضی نیستم. خب مندی از دیپر بزرگ تره. دیپر با رعایت پروتکل ها معما کده رو میچرخونه. من و سوز هم کمکش میکنیم

از زبون میبل:نشسته بودم روی صندلی که یهو یه چیز زیر پام لرزید و من افتادم دیپر اومد کمکم. بلند شدم. من و دیپر رفتیم بیرون. دیدم زمین ترک برداشته. من و دیپر رفتیم سمت ترک ولی تا نز دیکش شدیم یه گوی بزرگ از زیر زمین اومد بیرون و ما پرتاب شدیم.

روی اون گوی عکس بیل بود. به دیپر گفتم:مگه بیل از بین نرفته بود؟😨 دیپر:نمیدونم. گفتم:ای وای کتاب ها رو هم نداریم دیپر:نمیدونم بدون اون کتاب چیکار کنم. اون گوی:دیپر نزدیک بیا. گفتم:نه دیپر یک موقع به تو آسیب میرسونه. دیپر: من میرم نمیخوام معما کده نابود بشه. اوف چه قدر کله شقی هیچوقت به حرف من گوش نمیده چشام پر اشک شد نمیخواستم برادرم رو که تنها داشته ی من هست رو مثل عموم از دست بدم.

از زبون دیپر:رفتم جلو یه نوری به من تابید. من چشام رو بستم. وقتی باز کردم تو ی بُعد بزرگی بودم بیل جلوم بود گفتم:میزنم سه گوشت رو دو گوش میکنم😡. یه حمله کردم ولی جاخالی داد. بیل:من بیل نیستم. من اکسو هستم.اومدم تا نصف قدرتم رو به تو بدم. بیل دنبالم هست بیل خیلی عوض شده و خیلی وحشی شده گفتم:ببخشید زود قضاوت کردم😔

آنچه خواهید خواند: دیپر:حال و حوصله ندارم...مندی چی شده عزیزم...میبل:اون هیولا چی گفت...سوز:بچه ها بیاین یه چیز عجیب پیدا کردم.

چالش:تا به حال زود قضاوت کردی؟ اگه کردی رو کی بوده؟