
گایز اینم پارت ششم حمایت یادتون نره♥
از زبان جین: داشتم ظرف هارو میشستم که دیدم دارن در میزنن. تق تق...... یونگییییییی یونگیییییییی هی دستم مثلا بنده جیییییی هووووووپ جی هوپ. هوپ: بله هیونگ_در میزنن برو درو باز کن_باشه. از زبان جیمین: هی در میزدم کسی باز نمیکرد 😡. اوههههه به به بالاخره درو باز کردین😒_جونگ کوک پیشت نیست؟_نه ولی میخوام با وی الان برم پیشش_منم میام_نه تو نیا وگرنه عصبی میشه نیا_خیله خب باشه برو وی تو اتاقشه_اوکی. رفتم بالا رفتم اتاق وی دیدم وی ناراحت یه گوشه اتاق افتاده یه قطره اشکم رو گونشه😔😢. وی وی پاشو چیشده؟_من جونگ کوکا رو میخوام دلم تنگه براش من میخوامش چرا جونگ کوکم رو اذیت کردین😭😭من دلتنگشم_وی پاشو آروم باش بریم پیش جونگ کوک_جدی🤩_آره پاشو _باشه. از زبان وی.: کتمو پوشیدم خوشحال بودم دارم میرم پیش اون بانی کوچولو شیطون قربونش بشم چقدر دلم تنگیده براش جونگ کوکای من😀😍😫با جیمین سوار ماشین شدیم رفتیم دم در خونه جونگ کوکی پیاده شدیم. جیمین_هان _صبر کن گوشیمو تو ماشین جا گذاشتم در ماشینو باز کن🙂_🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️باشه برو. از زبان جیمین ؛: جناب کیم تهیونگ رفت گوشیشو بیاره😒منم کلید خونه جونگ کوکو داشتم قبلا دزدیده بودم ازش هه😎درو باز کردم یهو........
دیدم....... از زبان جنی؛: در باز شد دیدم جیمین اومده😶😳وای حالا بیا جمش کن کاش وی بود🤦♀️🤦♀️. تو تو کی هستی؟_من من چیزه...._جونگ کوک کجاست جونگ کوکااااااا_ساکت خوابیده مریضه_چیکار کردی باهاش روانی بگو با جونگ کوکی من چیکار کردی😡😡😡😡دختره بی همه چیز میدونی اون کیه اصلا هان😡😡. جیمین انقدر تخریبم کرد و بهم تهمت زد که گریم گرفتم😭. نه من کاری هق نکردم هق😭_پس جونگ کوک چرا اینجوری شده ها😡. همینجوری تهمت میشنیدم دیدم وی اومده.
از زبان وی...........
گوشیمو برداشتم دل تو دلم نبود جونگ کوک اون بانی کیوت رو ببینم😍عزیز دل تهیونگ🥰فداش بشم کوکی من عه بسه برم رفتم دیدم جنی تو خونه کوکه و جیمین بهش تهمت میزنه و میگه چیکار کردی با کوک یعنی کوک چش شده خدایا😳😢😢😭. وی: چخبره کوک چش شده جنی اینجا چیکار میکنی؟_جنی: من هق من..._جیمین: وی وی این دختر یه کاری با کوک کرده نمیدونم کیه اما یه بلایی سر کوک آورده وایسا... وایسا ببینم تو همون دختر خاله عشق کوک نیستی؟_جنی: درسته_جیمین: 😶😶خب اینجا چیکار میکنی؟_از زبان جنی یعنی من: همه چیزو برای وی و جیمین تعریف کردم...
سه تاییی رفتیم پیش کوک. از زبان وی: وای خدایا کوک خیلی داغ بود وای نه نمیتونیم ببریمش هم بیمارستان وگرنه🗡🗡🗡🗡به فاخ میره کوکه بیچاره. جیمین: وی باید به اعضا خبر بدیم کوک داره از تب میسوزه😥. وی: نه نباید به اعضا خبر بدیم ما به کوک قول دادیم که جنی و شاینی رو مخفی کنیم یادت نیس؟_اوکی باشه
کامنت یادتون نره♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
صبح شد...
وی پیش جونگ کوک خوابیده بود جیمین رو کاناپه منم پایین تخت کوک خوابیده بودم بلند شدم صبحونه درست کردم دمای بدن کوک رو گرفتم 37بود یکمی بهتر شده بود خدارو شکر 😊رفتم میز رو چیدم منتظر شدم پسرا بیدار شدن رفتم سر گوشی داشتم ور میرفتم با گوشی یکدفعه دستم خورد لوکیشن فرستادم برا شاینی😥از اونورم پنکیک تو فر بود داشت میسوخت دویدم سمت پنکیک وای خدارو شکر نسوخته بود رفتم دوباره سر گوشی... و دیدم
خب پارت شش به پایان رسید خیلی ببخشید کوتاه بود ♥🌹حمایت کنید تا پارت هفتم منتشر بشه💙💚💛🧡💜💖💗💝💓❤💞💎چالش: اگه بایستون با یه آیدل ازدواج کنه رأی اکشنتون چیه؟ .... خب فعلا بای🌹🌹🌹♥💜
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییه😍😘❤️
مرسی عزیزم💖😘🥰
مثل همیشه عالی بود
پارت بعدی رو بزار
نوشتم منتظرم منتشر شه😊