کتاب هایی برای 12تا15

میدانستم مادرم مام شبها توی کارخانه مهمات جنگی کار میکند میدانستم هر شب موج های وحشتناک و شدید بمبها روی سر لندن روان است میدانستم آلمانیها کارخانهها را هدف میگیرند مخصوصاً کارخانههای تسلیحات را من خودم توی بمباران گیر افتاده بودم دیوارهای آجری بالای سرم منفجر میشدند بعد اش شیشه ی خرد شده مثل برف خیابانها را میپوشاندند برای همین میدانستم ممکن است مام بمیرد ولی باور نمیکردم با وجود همه بمبها فکر میکردم مام تا ابد زنده میماند فکر میکردم من و جیمی هیچ وقت آزاد نمیشویم(درباره کتاب)

مین فقط یک نوجوان عادی با روح روباه است که با خانوادهاش در سیاره غبار آلود مردابی جینجو زندگی میکنند مین میتواند تغییر شکل بدهد و به هر چیزی که دلش میخواهد تبدیل شود انسان حیوان حتی میز غذاخوری او میتواند جادو کند احساسات انسانها را به بازی بگیرد چیزهایی را ببینند که وجود ندارند گیر افتادهای توی خانهای گنبدی شکل هر شب کنار دختر حالا و پسر خالههایت که خروپف میکنند توی اتاق مشترکو شلوغ میخوابی و هر روز باید توی واحد آبکشت دستگاههای تطیر را تعمیر کنیم و جادو کردن دیگر هیجان ندارد آرزو دارد مثل برادر بزرگش جون عضو ارتش فضایی شود تا بتواند هزار دنیا را ببیند و ماجراجوییهای شگفت انگیز داشته باشد

دروغهای بزرگ خطرناکن و اگر قرار باشد به ازای هر دروغ بزرگ با یک حقیقت بزرگ مواجه شویم میتواند خطرناکتر هم بشود

زان پیر جادوگر دلرحمی است که به نوزادان قربانی و رها شده در جنگل کمک میکند و آنها را در طرف دیگر جنگل به خانواده های میسپارند که بتوانند ازشان نگهداری کنند ماجرا از روزی شروع میشود که زان به جای نور ستاره نور ماه را به نوزادی میخورانند زان به خوبی میداند که نباید قدرت جادویی ماه را دست کم بگیرد و نوزاد را به حال خود رها کند پس چارهای میاندیشد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
درخت دروغ رو خوندم
از جمله کتابای مورد علاقم که هزار بار خوندمش :)❤️
عالیه
من خواندمشون واقعا قشنگن