
گذشته" با درد تمام همه را جذب کرد! چیزی که مال کس دیگری بود. هم نوعش خندید و گفت: درد داری؟ دختر جوابی نداد، خون از دهانش ریخت. زمزمه کرد: هر دردی برای انتقام قابل تحمله...." ویولت: دقیقا از زمانی که جنگ شروع شده بود ۲ ساعت می گذشت. نزدیک میدان جنگ چادر هایی برپا بود. شیر و گرگ که می خواستند مار را زمین بزنند! اما شیر نمی دونست گرگ میخواهد به او هم حمله کند. نقشه را به خوبی نگاه کردم. کارسون با خشم به ویلیام نگاه کرد و گفت:آرین برای جنگ آماده نیست! ویلیام با خونسردی گفت:مطمئنی؟ کامانسو میتوند ازش به خوبی محافظت کند.... با خنده ی مصنوعی گفتم: میتونیم از یاقوت سرخ استفاده کنیم. یاقوت سرخ، جواهری برای کنترل جادو... کارسون با خشم گفت: فقط برای حمله ی فردا شب.. من و ویلیام لبخند پیروزمندانه ای زدیم. از چادر خارج شدم و سمت پایگاه لوگان رفتم. داشت به سختی دنبال استراتژی می گشت. ♡وضعیت سرباز های مخفی؟ با دیدن من شوکه شد ولی با استرس گفت: به پایتخت نفوذ کردند! بعد از اولین سیگنال حرکتشان شروع میشه... یک شیشه سم روی میز لوگان گذاشتم... با سردی گفتم:میدونم بخاطر جنگ هر روز سم مصرف میکنی....این سم برات مفید تر هست... ♤ممنونم ویولت...
توی تاریکی قدم میزدم تا ۳ ساعت دیکه آرین می رسید. {ویوی! دلم میخواد اولین استاد اعظمی بشم که VM هست...فقط یک بستنی دیگه!... سم تو شگفت انگیز ترین چیز دنیاست} صدای اسب ها به گوشم رسید. ارین رو از اسب پرید و گفت: خواهر! ♡زود اومدی! ◇چون خانواده ام بهم نیاز دارند... ♡دنبالم بیا... لباس های ابریشمی که پوشیده بود، تاج طلاییش... صدای آزاردهنده ای داد زد:آرین! دیمت بود. دوید. ♡عالیجناب بانو اندرسون برای کار های مهمتری اینجا هستند... دست آرین رو کشیدم و به چادر ویلیام بردم. ویلیام داد زد: ببین کی اینجاست! خوش آمدید بانو اندرسون! نگاه عجیبی از آرین حس کردم. ♤خب بانو آرین...میدونم خسته اید ولی نقشه این هست: با چادوی نورتون جادوشون رو بکشید... ما به شما کامانسو میدیم، فقط باید به کاخ نفوذ کنید و قلب مادر را بشکنید. قلب مادر؟ جادوی هر سرزمین رو قلب مادر تعیین می کرد. با تعجب به ویلیام نگاه کردم. ادامه داد:فقط به طور موقت...باید ترمیم پذیر باشه! آرین سرش را به نشانه بله تکان داد. ♤ویولت تو ارین را همراهی میکنی! ♡چی؟ من؟ ♤بله تو!... به آرین نگاه کردم. تنفری که ازش داشتم ولی اگه بتونم یک روز بکشمش، همراهیش میکنم....
آرین عجیب بود. تو طول سفر همش به گل ها نگاه می کرد. بالاخره برای ثانیه ای استراحت ایستادیم.به گل های کاملیا نگاه کرد و بعد با لبخند غمگینی گفت:هر چه جلوتر میریم دشت های بیشتری با خون پوشانده شدند، این گل ها پایدار نیستند چون زمستان در راه هست. نگاهش به گل بنفشی افتاد و بعد ادامه داد: بالاخره زیر برف ناپدید می شوند... ساقه سبز گل بنفش را گرفت و کند : و مرگ گل ها نزدیک است! سرش را چرخوند و با نگاهی ترسناک من را نگاه کرد: مگه نه...خواهر؟ گل بنفش را داخل دستاش فشرد و پژمرده کرد. با ترس به گل بنفش نگاه کردم.لبخندی زد و گفت:ولی گل های سفید درون برف هم مداوم خواهند ماند! چه کسی فرق بین برف و گل سفید را میفهمد؟ پوزخندی زدم و گفتم: ولی چه گلی در برابر سم مقاوم ماند ؟ آرین گلبرگ بنفش را جلوی چشمانم قرار داد و گفت:گلی که تولید کننده سم هست...باید بریم! نمیخوای که دیر کنیم؟ خندیدم و گفتم: معلومه که نه خواهر! کارسون: با عصبانیت به ژولیت نگاه کردم.♤وسط جنگ ؟؟؟ تو میدان جنگ چیکار میکنی؟ داد زد: چیکار میکنم؟ من اینقدر احمقم که اومدم ببینمت! ♤تو موقعیت را درک نمیکنی؟ اوضاع خطرناک رو؟ میدونی چقدر در خطری؟ ◇تو نگران من نباش! من بخاطر این اومدم که دستور پادشاه بود! ♤دستور پادشاه؟ ◇من یکی از ۶ عنصرم....
ژولیت: خشم و نفرت درونم... خواهرم جلوی چشمان من مرد! بخاطر اون سفید های عوضی...اومدم اینجا که فقط انتقام خواهر احمقم را بگیرم. ♧بانو مورسیا ؟ سرم را چرخوندم و تعظیم کوتاهی کردم. ◇عالیجناب ولیعهد... ♧تغییر زیادی کردید...موهاتون را دم اسبی بستید و لباس های ارتش را پوشیدید. از همیشه قابل توجه بیشتر شدید... سکوتی کردم و گفتم:عالینجاب! من رو ببخشید ولی باید برم...ویولت:£بانو اینجا آخر خط هست،بقیه اش رو باید خودتون ادامه بدید.. از کالسکه پیاده شدم. تا مرز خیلی مونده بود. دستبندی به آرین دادم. ¤این چیه؟ ♡در دوران جنگ مار ها برای شناسی هم وطن خودشون یک دسبتند خاص استفاده می کنند.... این رو یواشکی پیدا کردیم رمز هم *نیش*هست. ¤جالبه... دسبتند را دور مچش انداخت و پشت سر من راه افتاد. ¤پاییز سردی هست... ♡مار سفید سردتر هست.. برای احتیاط یک خنجر آورده بودم. ¤ولی درمورد کامانسو..... اون چطور از من محافظت می کند؟ جوابی برای سوالش نداشتم. ♡مرز مار سفید نزدیک هست...این تنها مرزی هست که بهش جمله نشده پس پادشاه جدیش نگرفته... سربازهاش ۳ نفر بیشتر نیستند و هرکی میتونه وارد بشه...فقط حواست باشه تو فرهنگ اونا لبخند زدن بک جور بی احترامی هست، نیشخند یا پوزخندت را آماده کن! ¤گیت شناسایی... ♡تو اون کاغذی که دوک وینستون بهت داده درمورد این صحبت شده! اسم و هویت جعلیت و جادوی جعلیت...مار سفید اینقدر احمقه که میشه گولشون زد...
با انگشتانم اشاره کردم، ♡اون برج سفید رو میبینی؟ تا اونجا ۸۰ کیلومتر مونده و مرز موردنظر ماست! باید تلاش کنیم که وارد پایتخت بشیم... اگر سوالت این هست که با چه هویتی...روی آن کاغذ هویت ما رو به عنوان جادوگر هایی نوشته شده که برای آرامش خاندان سلطنتی به اینجا اومدیم...¤ممنون خواهر! تو و دوک وینستون خیلی بهم نزدیک هستید ولی قکر نکنم که... ♡این ماموریت شوخی بردار نیست! صحبت های بی مورد را کنار بذار! ¤چشم... نمیدونم چند ساعت پیاده روی کردیم ولی تا به خودمون اومدیم دیدیم پایه های برج را دیدیم. جولیای عزیزم آرزوی تو این بود نامزد ولیعهد این مرز ها بشی؟ متاسفم که آرزوهات را نابود کردم...نزدیک گیت شدم و کارت شناسایی را به یک سرباز دادم. سرباز با بی حوصلگی گفت: تو این راه امنیت درست بود؟اون گرگ و شیر های بی صفت را ندیدید؟ با خنده مصنوعی گفتم:نگران نباشید! درسته که درنده هستند ولی ما نیش های خودمان را داریم... سرباز خندید و گفت:بخ وطن خوش آمدید... آرین پشت سرم راه افتاد. ¤الان... ♡با یک اسب اجاره ای به پایتخت میریم... ¤اما... ♡بانو ! مواظب حرفاتون باشید. به سمت اسب های اجاره ای رفتیم. ناگهان صدایی فریاد زد: اون دختر مو سفید و اون دختر مو بنفش.... اونا از شیرطلایی هستند...
بچه ها راستی یک چیزی بگم خب همینطوری میدونید که مهر نزدیک هست ولی من ایندفعه مثل سال پیش ول نمیکنم ۱ ماه یکبار بیام...شاید هفته ۱ پارت بدم ولی در کنارتون هستممممممم.... و یک چیز دیگه : دوستام بهم میگه اوچیها ماریانا منم عادت کردم دیگه: سلامممم اوچیهاتون اومدددد
راستی حتما تو نظرسنجیم شرکت کنید که داستان بعد معلوم بشهههه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی
یاااااا پارتتتتتتتت؟؟؟
ناظر جونم کو؟
واقعاااا کوووووو؟؟؟؟
ولی بذار یک اسپویل ریز کنم: پارت بعد حقیقتی هولناک کشف میشه...
یا خود خداااا
راستی دوستان اغاز سال تحصیلی رو تسلیت عرض میکنم
عالییییی بیبددددددد
مرسیییی
هه هه فشار چیه من دارم قر میدم😃💔🥂
آفرین قر بده😂
در عرض ی روز کل مارت هات رو خوندم💪🏻 گودرت در فشار نخوردن و قر دادنننن💪🏻💔
آفرینننن
قشنگ سعی کن فشار نخوری