
اینم پارت چهارم🙂🙂🌒👤

اون شیشتا شاگر انتقالی همون شیشتا پسر تو کافه بودنو چیکا با دیدنشون تعجب کرد و پسرا هم همینطور....چیکا وای بلندی میگه بد معذرت خواهی میکنه(دست خودش نبود)تو ذهنش:خاک تو گورم چرا این شیشتا گناه کبیره مثل مور و ملخ هرجایی که میرم نازل میشن.😑😑 ذهن اکیمی:یا خدااااااا....همش تقصیر این پنجتا گاگول بود که من رفتم و به دختره اون چرت و پرتا روگفتم....خاک تو سرت اکیمییی😫😫 بد از اینکه هر هفتاشون از دیدن هم تعجب کردن خودشون و زدن به کوچه علی چپ که انگار که نه انگار اتفاقی افتاده و چیزی شده... معلم بهشون گفت که برید یجایی بشینید تا درس و شروع کنیم... اوناهم نشستگ و همشون دور از دید چیکا نشستن بجز فوجیتا...چرا؟چونکه دیگه هیچ جای خالی نبود ذهن فوجیتا:اینم از بخت خط خطیه منه که هر گندی که اون پنجتا میزنن و باید من تقاصشون و پس بدم😑💔.هممون نشستیم سرجامون و خانم شروع کرد بِ درس دادن..... ذهن اکیمی:اخه معادله ریاضی بِ چِ دردمون میخوره😐💔 ذهن چیکا در همون لحظه:اَههه بِ من چِ کِ باید واسه معادله هم مضربا بلید باهم برن😑اَههه وقتی کِ چشم میخوره بِ این پسره دوستدارم بزنمش تا خون بالا بیاره....اییی با این دوستاش معلم:چیکا می تونی بیای و این معادله رو حل کنی؟ چیکا:اممممم ب...ببلهه چ...چچشم ذهن چیکا:یاحضرت قدوس...چقدر سخته من این فصل و اصن خوب یاد نگرفتم...حالا چِ گلی تو مُخم بریزم الان ابروم جلو اینا میره....خودایا ایشاالله این معلمم زیر تریلی هیجده چرخ لِه بشه@_@بِ حق پنج تن.....*چیکا همینجوری کِ داشت بِ معادله فکر میکرد و بِ استادشو بد و بیراه میگفت اکیمی داشت پیش خودش فکر میکرد:نکنه بلد نیست؟خیلی طولش نداده؟چرا این مدلی بِ استاد چند دقیقه یِ بار نگا میکنه😑 استاد:چیکا بلدی؟؟میتونی حل کنی؟یا ینفر دیگه بیاد؟ چیکا:نه نه نه نه نمی خواد الان خودم حلش میکنم...ببخشید ذهن چیکا:اَهه خاک تو مُخِت..چرا گفتی نههههه حالا حلش نمیکنی و استاد میگه مگه نگفتی بلدی و بیشتر ابروم میرهههه
.چیکا: اهههااااااا فهمیدممممم *همه تعجب کردن ...کل کلاس فکر میکردن چیکا بلد نیست و می خواد و وقت کلاس بره...ولی همشون تو تعجب موندن..چرا؟؟چونکه چیکا با سرعت عجیبی کِ انگار جواب معادله رو حفظ کرده بود داشت جواب و روی تخته مینوشت...حتی معلمم تعجب کرد... * حالا مگه اون معادله چی داشت کِ حتی معلمم تعجب کرد؟الان برات میگم....اون معادله ای کِ استاد بِ چیکا داد و از معادله های المپیاد ریاضی پارسال داده بود و مطمئن بود کِ هیچکدوم از بچه های کلاس نمی تونه حلش کنه....

.وقتی کِ این اتفاق افتاد استاد سریع رفت این و بِ مدیر مدرسه خبر داد...خب قطعا تو این زمانی کِ استاد رفته پنج شیش دقیقه کلتس بدون استاده...تو این چند دقیقه همه داشتن پچ پچ میگردن و چیکا رفت سرجاش...فوجیتا کِ پشت سر چیکا نشسته بود بهش زد و چیکا گفت:چی می خوای؟ فوجیتا گفت:امم چیزی نمی خواستم فقط خواستم بدونم جوابشو چطوری در اوردی؟
.چیکا:خب کاری نداشت کِ فقطباید باهم ضرب و تقسیم میکردیم بِ توان دو بد جوابش در میومد...کاری نداشت خو😒 فوجیتا:ولی راستیتش مطمئنم هیچکس نمی تونست حلش کنه😑 چیکا:اونوقت چرا؟ فوجیتا:چون چِ چسبیده بِ راه😂 چیکا:هههه بی مزع💔😒 فوجیتا:ههه بامزع😂😂 چیکا:ایشش چِ نچسب🙄 فوجیتا:خخخخ دیگ بِ دیگ میگه روت سیاه😐 چیکا:اَههه چقدر یِ دفعی پرو شدی جِقِله😑 فوجیتا:تو یِ دفع چقدر وحشی شدی دختر💔🙄 چیکا:هوی هوی بسته دیگه از حدت نگذر جِقِله مو سیخ سیخی😐 فوجیتا:مثلا اگِ بگذرم چی میشه خوشگله😏😏 چیکا:تو بگذر تا ببینیم چی میشه😇☠️ فوجیتا دیگه ساکت میشه و یِ نیش خند میزنه چیکا هم وقتی دید کِ فوجیتا نیش خند زد پشتشو کرد اکیمی تو ذهنش:فوجیتا داره بِ چیکا چی میگه؟چرا اینقدر قیافهاشون عصبی میزنه😑اِهه حرفشون تمام چرا فوجیتا نیش خند زد؟اِههه چیکا برگشت..باید زنگ تفریح ازش بپرسم چی میگفتن.....
.استاد اومد و بدون اینکه چیزی و بگه یا توضیحی بده رفت سراغ درس* چیکا:ها؟پَ چی شد؟مگه نخواست کِ مدیر و بیاره.... * کل کلاس تعجب کرده بودن چونکه فکر میکردن استادشون رفته و مدیر رو می خواد صدا کنه.. استاد درس و داد و زنگ خورد* چیکا:اخیششش بلاخره این ریاضی مزخرف تمام شد😪😆 اکیرا: زنگ بدی باید بریم ازمایشگاه🤩 چیکا:عارههههه🤩🥳 یِ نفری:دخترا میگم شما چقدر برای امتحان خوندین؟من کِ خیلی خوندم....وایی استرس زیاد دارم چیکا:هان؟؟؟مگه امتحان داشتیم؟زنگ بد باید بریم ازمایشگاها!!!! اکیرا:راست میگه😐 یِ نفری:خب عاره هفته پیش گفت کِ این هفته از جزوه ای کِ داده بود امتحان داریم...میدونستین؟
.چیکا:عهه راستی اکیرا😄 اکیرا:ها؟چی داری میگی؟🤨😐 * چیکا محکم میزنه بِ پایِ اکیرا * اکیرا:اها اها اره اره راستی😅 یِ نفری:هوم امممم باشِ....من دیگه برم..فعلا🖐🏻 چیکا:وایی خاک تو گورم😨حالا چِ غلطی بکنیم😨 اکیرا:واقعا خاک تو گورمون😨بدبخت شدیم قشنگ😑میدونی چقدر این درس کِ استاد داد سخت بودددددددد....حالا فکر کن حالا از جزوهم امتحانه ... چیکا:ببین قشنگ بدبخت شدیم🙂💔 اکیرا:دقیقا🙂💔🖐🏻 *زنگ خورد* چیکا:یا ابلفضل چِ گلی بِ سرمون بگیریم....استرس گرفتم اکیرا:من نمی خوام برم امتحان بدم ...من می خوام ترک تحصیل کنم باید کی رو ببینم🥺💔
.* کلاس شروع شد* چیکا:یا حضرت موسی😐😐😐 یا امام حسین😐یا ابلفضل😐بدبخت شدم.. این پسره نحسم کِ تو همه کلاسام هست😑💔اییی استاد دارعه ر برگه هارو میده😬😫 *اکیمی در زنگ تفریح * اکیمی:از بچه ها کِ پرسیدم انگار زنگ بدی باید بریم ازمایشگاه فوجیتا:اِهه پَ خوبه گورُ:خب استادشون نمی خواد امتحانی چیزی بگیره؟ چوآف: اتفاقا منم شنیدم کِ یکی داشت میگفت از جزوه امتحان دارن😐💔 فودو:خب حالا ما باید چیکار کنیم😐چرا تو روز اول باید اینقدر اتفاق بیوفته😐اون از ریاضی این از ازمایشگاه😑 ایتسو:
.میگم حالا می خوایم چیکار کنیم😐 * اکیمیبِ چیکا کِ اونور کلاسه نگاه میکنه * چوآف:عهه اکیمی داری بِ چی نگاه میکنی؟ فودو:اوه اوه اوه خانم عصبی رو😂 اکیمی:انگار از یچی ترسیده و استرس دارع😐💔 ایتسو:میگم شاید اونم نمیدونسته🤨 فوجیتا:پوففف این چِ حرفیه باو😑از قضایا معلومه کِ خانم شاگر زنگه💔 اکیمی:عا دقیقا😑چرا من از این دختره خوشم میاد😐💔💔 گورُ: خودتو بگو اقا🙄 اکیمی:میگم فوجیتا تو باهاش حرف زدی...بنظرت چجوریه؟ فوجیتا:خب😕....امممم....چطوری بگم🙁 اکیمی:چطوری دارعه😑خو بگو کِ بنظرت اخلاقاش چطوریه😑💔 فوجیتا:عا یعنی خودت نمیدونی🙄 اکیمی: خو حالا بگو اذیت نکن گورُ:راست میگه ناز میکنی😂خوشتیپ😂 فوجیتا سرخ میشه* گورُ:چیشد خوشت اومد بهت گفتم خوشتیپ😏 فوجیتا:نخیرم😖 چوآف:چیشده فوجی نکنه خاطرخواه گورُای😏 فودو:راستشو بگید شما دوتا باهم قرار مدار میزارید نه🤨 گورُ:هومم اگِ فوجی بخواد چراکِ نه🙂 فوجیتا:خفه شید😠الکی دارین واسه خودتون میدوزید و میبافید😤توهم خفه شو گورُ😠 اکیمی:خخخخ خدایی خیلی بهم میایدا😂 فوجیتا:اکیمی تودیگه چرا😣😧
* زنگ میخوره ایناهم میرن سر کلاس* استاد میادو سلام میکنه و شروع میکنه بِ دادن برگه ها.... اکیمی و بقیه میرن پیش استاد و بهش میگن که شاگردای جدیدن و از اینکع امتحان داشتن خبر نداشتن....استادم خوش امد گویی میکنه و میگه پس شماها برید تو سالن تا امتحان بچه ها که تمام شد خبرتون میکنم....اوناهم قبول کردن و رفتن...
.پسرا:..... چوآف:اوفففف چقدر دیگه تمام میشه اخهههه فودو:امتحانِ امتحان...کاری نیست کِ تو چند دقیقه بشه انجامش داد انیشتین🙄 ایتسو:اوهوم راست میگوید😕...حتمام امتحانش سخت است😬 فوجیتا:هان؟🤨چرا این مدلی حرف میزنی تو؟😐 ایتسو:بِ دلیل اینکه باید تفاوتی بین من و شما جاهلان باشد دیگر😔 * اکیمی محکم میزنه تو سرش * اکیمی: برو باو😡هممون میدونیم کِ تو چقدر شیرین عقلی😑 ایتسو:ها؟؟؟؟شیرین عقل؟؟؟با من بودییییی؟؟؟ اکیمی: نَ با دیوار بودم😐💔 گورُ: بس کنید بچه ها😬نباید سر و صدا کنیم....مثلا دارن امتحان میدن اون بدبختا💔📑
.سر امتحان: چیکا: یا دوازده امام😲اینا چِ سوالایین....معلم پدسگ...این سوالارو از کدوم قبرستونی اورده😨😨 حالا چِ گلیییی بِ سر مبارکم بریزمممم😣خودایا اگِ از این امتحان جون سالم بدر ببرم دیگه قول میدم کِ بِ نیازمندا کمک بکنم😔 ....................................... اکیرا: یا خودا...چرا درس نخوندممم.خدایا غلط کردم از سر گناهام بگذر ....فقط از این امتحان جون سالم بدر ببرم همه چی رو درمورد دیشب بِ چیکا میگم قول میدممم😫 * بچه ها دیشب یِ اتفاقی برای اکیرا افتاده بود...ولی بِ چیکا نگفت و برای همین خیلی عذاب وجدان داشت....تو داستان میگم چِ اتفاقی...اکیرا: میگم راوی یِ موقع نذاری من مثل ادم حرف بزنما...چرا ریدی بِ کل داستان...چیکا:راست میگه داشتیم با پسرا دعوا میکردیم...این امتحان و از کجا نازل کردی😐راوی: باش باش باش ببخشید غلط بِکَردَم😬💔 *
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)