7 اسلاید پست توسط: 💛Clara🖤 انتشار: 1 سال پیش 1,322 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امروز میخوام از کسی براتون بگم که هیچ انتخاب دیگه ای نداشت.
کسی که همیشه تنها بود.
کسی که درداش رو هیچکس ندید.
کسی که حتی بعد مرگش هیچکس نفهمید چه آدم خوبیه. اوناییم که فهمیدن ساکت موندن و چیزی نگفتن.
کسی که حتی بین پاترهد ها هم نادیده گرفته شد و تعداد اندکی متوجه سختیاش شدن. کسی که مرگخوار ها فکر میکردن یه بزدله و مخالفان ولدمورت فکر میکردن اون یه هیولاس.
میخوام امروز از کسی حرف بزنم که هیچ همدمی نداشت. کسی که زندگی سختی داشت. کسی که در هیچی جایی ازش یاد نشد. من دارم از ر.ا.ب حرف میزنم. ریگولس آرکتروس بلک.
گفته شده اون زمان که سیریوس ۶ ساله و ریگولس ۴ ساله بود زمان شروع آموزش های ریگولس برای رعایت قوانین خانواده بود و بار ها سیریوس به خاطر رعایت نکردن این قوانین تنبیه میشد. همون موقع ها شروع دوستی تد تانکس و آندرومدا بود و خانواده همش آندرومدا رو سرزنش میکردن. البته خانواده ریگولس هنوز هم با اون ها رفت و آمد داشتن. روزی ریگولس چیزی گفت که نباید میگفت: ماگل زاده ها هم جادوگرن. چرا ما باید به اونا بگیم گند زاده؟ مادرش، ولبورگا بلک، با عصبانیت فریاد زد: ساکت شو! ولی بعد کمی آرومتر شد و گفت: تقصیر اون دختر خیره سره. شانس آوردی که بابات اینجا نبود وگرنه زندت نمیزاشت. حالا کفشات رو دربیار و آماده شو برای تنبیه. ولبروگ که ترکه ای در دستش بود با قیافه ترسناکی که ریگولس تا به حال ندیده بود به سمتش میاد که سیریوس مانع مادرش میشه. سیریوس در حالی که خودشم ترسیده بود گفت: مادر لطفا ریگولس رو ببخش نادونی کرد اون فقط چهار سالشه. و ولبروگ پاسخ داد: دهنت رو ببند سیریوس اون باید بزرگ بشه. اینجا بود که سیریوس فکری به ذهنش رسید و گفت: مادر اون خیلی کوچیکه و متوجه کاراش نیست لطفا منو بجاش تنبیه کن. ولبورگا هم قبول کرد. سیریوس اصلا نمیخواست که برادرش تنبیه بشه پس کفش هاشو دراورد و ولبروگ با ترکه ۱۰ ضربه به کف پاهای سیریوس ۶ ساله زد. صدای ضربه های ترکه و گریه های سیریوس ریگولس رو به وحشت انداخته بود. هر چی باشه اون چهار سالش بود و دیدن این صحنه ها برای یه کودک چهار ساله زیادی خشن بود.
سالهای بعد، زمانی که ریگولس ۶ ساله و سیریوس ۸ ساله شده بود، عشق آندرومدا و تد نسبت بهم بیشتر میشد و همه ی خانواده آندورمدا رو سرزنش میکردن به خصوص بلاتریکس. بلاتریکس سعی کرد آندرومدا رو به مسیر خاندان برگردونه اما موفق نشد چون عشق آندرومدا به تد بی حد و اندازه بود. سرانجام روز مراسم عروسی آندرومدا مادرش، دروئلا بلک، در حضور تمام خانواده عکس آندرومدا رو سوزوند. ریگولس ۶ ساله که بار ها شاهد تنبیه خودش و برادرش بود حالا شاهد سوختن عکس دختر دایی محبوبش بود. اون با سن و سال کمش متوجه شد که اگر طبق قوانین خانواده رفتار نکنه چه بلایی سرش میاد. باهاش مثل حیوون ها فتار میکنن و اون اصلا نمیخواست که این اتفاق برای خودش بیفته.
اون هیچوقت درک نشد. تنها کسی که بی چون و چرا به اون محبت میکرد کریچر بود. یه جن خونگی! شاید بگید که برادش از اون دفاع کرد پس سیریوس هم اون رو دوست داره اما سیریوس هیچوقت نفهمید که ریگولس توی چه وضعیت سختی قرار داره و برای اثبات حرفم میتونیم برگردیم به کتاب محفل ققنوس، صحبت های سیریوس و هری درباره ی شجره نامه خاندان بلک...
لبخند تلخی بر روی لب های سیریوس نشست. او دستش را به موهای بلند و ژولیده اش کشید و گفت: برای اینکه از همشون متنفر بودم. والدینم با جنونی که درباره اصالت خانوادگی داشتن باور کرده بودن که عضوی از خاندان بلک بودن یعنی اشراف زادگی...برادر احمقم اون قدر ساده بود که حرفشون رو باور کرد. ایناهاش اینجاس. سیریوس با انگشت به نام ریگولس بلک در پایین ترین بخش شجره نامه اشاره کرد. بعد از سال تولدش تاریخ مرگ او(حدود ۱۵ سال قبل) به چشم میخورد. سیریوس گفت: اون از من کوچیک تر بود، و همین طور که دائم سرکوفتش رو بهم میزدن از من بهتر بود. هری گفت: اما اون که مرده. _آره، احمق بی شعور! اون به مرگخوار ها ملحق شد. +شوخی میکنی! _نه، نه، باور کن اونا فکر میکردن ولدمورت، درست میگه. همشون اعتقاد داشتن که باید نژاد جادوگر هارو پاکسازی کرد؛ از شر مشنگ زاده ها خلاص شد و کار رو به دست اصیل زاده ها سپرد. فقط اونا نبودن که چنین عقیده ای داشتن. خیلی ها بودن که قبل از اینکه ولدمورت شخصیت واقعیش رو نشون بده فکر میکردن که اون عقیده درستی در این موارد داره. اما وقتی دیدن اون برای رسیدن به قدرت حاضر به انجام چه کارهاییه...وحشت زده شدن و احساس خطر کردن. اما حدس میزنم از نظر پدر و مادرم ریگولس یه قهرمان بوده که همون اوایل بهش ملحق شده. هری با تردید پرسید: اون به دست کاراگاه ها کشته شد؟ سریوس پاسخ داد: نه بابا. ولدمورت اونو کشت. البته احتمالا به دستور ولدمورت کشته شده چون اونقدر شخصیت مهمی نبوده که ولدمورت خودش اونو بکشه. تا جایی که بعد از مرگش فهمیدم، همین که وارد دار و دستشون میشه و میفهمه ازش میخوان چه کارهایی که وحشت زده میشه و سعی میکنه بیاد بیرون. اما کسی که در خدمت ولدمورت باشه نمیتونه استعفا بده. یا خدمت تا آخر عمر یا مرگ.
دیدین؟ سیریوس فکر میکرد که برادرش به خواسته خودش این مسیر رو انتخاب کرد و از اون متنفر شد. اون هیچوقت برادرش رو درک نکرد و نفهمید توی چه موقعیتی قرار داره. مادر پدرش هیچوقت از صمیم قلب دوستش نداشتن. تنها به این دلیل بهش افتخار میکردن که طبق خواسته اونها پیش رفته بود. اون دوستی نداشت. محبوب ترین دختر داییش طرد شده بود. مرگخوار ها فکر میکردن اون یه بزدله و محفلی ها به چشم دشمن بهش نگاه میکردن. حتی هری هم بعد فهمیدن ماجرا ساکت موند و دیگه هیچوقت اسمی از ریگولس آرکچروس بلک برده نشد. حتی ما پاترهد ها هم اسمی از ریگولس بلک نمیبریم و همش از سختی های زندگی دراکو و اسنیپ حرف میزنیم، در صورتی که از اسنیپ بعد مرگش تقدیر شد و دراکو بعد این ماجرا ها هم زندگی خوبی رو تجربه کرد(این یک هیت نیست). اما ریگولس بعد مرگش هم به دست فراموشی سپرده شد.
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
100 لایک
بچه ها اگه به نظر شما هم کسی هست که دیده نشده بگین ازش تست بزارم
به یاد او،به یاد کسی که فراموش شد؛
برای شجاع ترین مرگخوار 😔
اکسپتو پاترونوم
دیدی چی شد قلبم شکست💔
اکسپکتوپاترونوم🙂💔🪄
عالی کلارا ژوننن:)))
جیمز پاار
به یاد راب😓
اکسپتروپاترونوم
به یاد ریگولوس بلک، کسی کتب رای نابود کردن یکی از هورکراکس های ولدمورت جونشو تو جوونیش داد و ازش تقدیر نشد
اکسپکتو پاترونوم:)
اکسپکتو پاترونوم:)💔
به یاد ا.ر.ب اکسپتروپاترنوم 🪄🪄
به یاد اسنیپ اکسپتروپاترنوم🪄
به یاد دامبلدور اکسپتوپاترنوم🪄
و در نهایت به یاد لوپین و تانکس و سیریوس اکسپتروپاترونوم 😭😢😥🪄
اکسپکتو پاترونوم🥺😥💔
اکسپکتو پاترونوم🥺🥲
ریگولس مظلوممممم😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔
#مظلوم🥺🥺