12 اسلاید صحیح/غلط توسط: مشترک انتشار: 1 سال پیش 247 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این تست یکی از مباحث مهم فلسفه هست.
سلام دوستان.امروز میخواهم درباره دو تا مبحث مهم فلسفه صحبت کنم.من به شخصه عاشق این این دو مبحث مهم هستم.خب شاید برای شما این دو عبارت(زندان اندیشه)و(شبه علم )بسیار عجیب هست.در این تست قرار هست به این دو مبحث بپردازیم.
در تمام زندگیتون قطعا این عبارت ها را شنیدید:(غیر ممکن هست،امکان ندارد،مگر میشود چیزی به غیر ااز این وجود داشته باشد؟و ...)این جملات جملاتی هست که بعضی از آدم ها این رو تکرار میکنند پشت سر هم و از اندیشه ای که دارند دفاع میکنند.خب تقریبا میشود گفت که بحثی که قراره درباره اش حرف بزنم درباره این دسته آدم ها هست.این آدما اندیشه ای در ذهنشون دارند و فکر میکنند اندیشه ای که دارند کاملا درسته.دوستان دقت کنید.کاملا درست هست و هیچوقت شک نمیکنند که ممکن هست این اندیشه غلط باشد.این دقیقا چیزی هست که قراره درباره اش صحبت کنم.(اندیشه من صد کامل هست و غیرر ممکن هست اشتباه باشد.)این نوع آدم ها نمیخواهند نظر ضدی رو بشنوند و جالبی کار این هست که هیچ ساید دیگری از قضیه را نمیبینند.در اسلاید بعد مثال میزنم.
برفرض مثال:مادربزرگ من به این اعتقاد دارد که چای نبات هر دردی مانند دلدرد،سردرد،کمردرد،بدندرد و غیره را شفا میدهد.همیشه به این اعتقاد دارد و هر کس سرما خورده باشد یا چیز های دیگر میگوید:(چایی نبات بخور!)جالبی کار از این جا شروع میشه که اگر کسی با مادربزگم مخالفت میکند سریع گارد میگیرد و حرف های غیر علمی تحویل میدهد.به قول خودم هیچ ساید دیگر از ماجرا را نمیبینه.دوستان دقت کنید!هیچ ساید دیگری از ماجرا رو نمیبینه!مثالی دیگری میزنم:کسی اعتقاد دارد که در طلا شانس ندارد.به دلیل این که دوماه پیش گوشواره طلایش را گم کرده هست و هفته پیش هم گردنبند طلایش را گم کرد.هر روز هم راه میرود و میگوید:(من هیچوقت در طلا شانس نداشتم.)اگر کسی مخالفت کند و بگوید:(خب ببین منطقی فکر کن تو اونا رو گم کردی.ربطی به شانس نداره.)طرفی که اینجور فکر میکند سریع گارد میگیرد و میگوید:(نه نه نه!اشتباه نکن!من موقعی هم که طلایم را فروختم ضرر بدی دیدم.من *قطعا*درست میگم)
مثال هایی که زدم همشون با هم مشترک بودند:1-چه مادربزگم چه اون عزیز هردو نمیخواستند چیزی به غیر از نظر خودشون بپذیرند.2-اگر کسی مخالفت میکرد و شروع به صحبت میکردند سریع گاردشان را بالا میگرفتند3-به نظر خودشون *شک*نمیکنند!این سه مورد اگر کنار هم بشوند چیزی وحشتناک و ترسناک به نام *زندان اندیشه*به وجود میاد.چرا حالا ادمین میگوید وحشتناک و ترسناک؟فرزندم زندان اندیشه وحشتناک ترین مورد فلسفه هست.چرا؟چون تو وقتی زندان اندیشه داری کوری و هیچی رو نمیبینی!به خاطر این که فقط تو فکر میکنی نظر خودت کامله و به هیچ وجه ساید دیگری یا مخالفتی را نمیپذیری و معنای واقعی علم رو درک نمیکنید!وقتی زندان اندیشه داری در زیر بار سنگینی از تفکرات غلط که فکر میکنی درست هست هستی!و افسوس که هیچوقت به تفکرت*شک*نمیکنی.
در این اسلاید قراره بهت ثبت کنم تو هم زندان اندیشه رو دیدی.فقط اسمش را نمیدانی.سال تحصیلی پیش در کتاب فارسی چهارم داستانی به نام (قدم یازدهم)وجود داشت.داستانش درباره 1 بچه شیر هست.این بچه شیر با مادرش در یک قفس باغ وحش زندگی میکردند.بچه شیر کوچیک ما هر روز قفسش رو با قدم هایش اندازه میگرفت.1 قدم..دو قدم...سه قدم..و وقتی به قدم یازدهم میرسید سرش سفت میخورد به میله ها قفس.بچه شیر کم کم یاد میگیره بیشتر از 10 قدم قدم برنداره.روزی مسئول باغ وحش مثل هر روز رفت و غذای بچه شیر رو و مادرش رو بده.اما یادش میره در قفس رو ببنده و شیر کوچولوی ما بیرون اومد و شروع به قدم زدن کرد.اما وقتی به قدم دهم رسید دیگه قدم نزد چون فکر میکرد هنوز در قفس هست.شیر کوچولو میشینه و میخوابه.کم کم خبر گم شدن بچه شیر پخش شد.مسئول وقتی داشت به شیر مادر غذامیداد شیر کوچولو از بوی گوشت بیدار میشه به قفسش برمیگرد.سال ها میگذره و شیرکوچولو بزرگ میشه در قفس تاریکش و بچه دار میشه.کسی چه میدانست؟شاید اگر ان روز قدم یازدهم رو برداشته بود و بعدش قدم های دیگر را الان ان شیر قصه ما آزادانه در دل کوه ها قدم میزد.
من خودم عاشق داستان قدم یازدهم هستم.من به صورت خلاصه گفتم از نظرم خودتون بخواند قشنگ تره.این داستان در فلسفه بسیار غمگین هست.حالا من چرا این داستان را براتون گفتم؟چون این داستان دقیقا به زندان اندیشه اشاره داره.قدم دهم زندان اندیشه بود و قدم یازدهم شک بود.چه غمناک که شیرکوچولوی ما همانند انسان هایی که زندان اندیشه دارند قدم یازدهم رو برنداشت.حالا منظورم را میفهمید که چرا زندان اندیشه بسیار ترسناک و وحشتناک هست.
شاید اولین سوالی که براتون پیش اومده اینه که زندان اندیشه از چه چیزی ساخته میشه؟اول از یک سوال ساده شروع میکنم علم چیست؟تعریف دقیق علم به معنای دیدن همه ساید ها مسئله ای که برامون پیش اومده.یعنی وقتی سوالی در ذهنتون جرغه میزنه دستی دستی جواب مزخرفی تحویل ندهید.یعنی بعد از هزاران آزمایش،هزاران فرضیه به جوابی علمی برسیم.تاکید میکنم.علم چیزیه که همه ساید ها قضیه را میبینه و همه جوانب رو در نظر میگه.فرق اصلی علم اینه که بعد از چند تا آزمایش بیخیال نمیشوند.هزاران آزمایش میکنند تا اثبات بشه!مثالی ساده میزنم.جاذبه زمین.
اگر من جلوی شما در چشمانت بگم ثابت کن جاذبه وجود داره به هزاران روش مختلف ثابت میکنی.چون حرف و مسئله ای صابت شده ای هست.اما اگه من به شما بگم من به جاذبه اعتقاد ندارم و فکر میکنم یک روحی وجود داره که هروقت چیزی از دست ما میفته رو میگره و آروم میذاره زمین و به من بگید صابت کن،فقط چند تا حرف غیرمنطقی و خنده دار تحویلتون میدم.همان مثال چای نبات مادربزرگم را میزنم.اگر به مادربزگم بگم ثابت کن میگه:(نه خب ببین اقدس خانم دلدرد داشت چایی نبات خورد حالش خوب شد.آقا جعفر سر کوچه هم سردرد داشت بهش گفتم چیی نبات خورد حالش خوب شد.)و تازه جالبی ماجرا اینه هیچ سایدی دیگری از قضیه رو نمبینند.مثلا نمیگند ممکن بود به خاطر این دل اقدس خانم خوب شده چون قبلش قرص خورده.نمیگند اصقر آقا ممکنه سردردش خوب شده باشه چون چایی داغه و خوراکی داغ به سردرد کمک میکنه!و باز هم برای بار صدم تکرار میکنم:ساید دیگری از ماجرا رو نمیبینه.حالا میرسیم به فرق بزرگ فلسفی بین شبه علم و علم!
در عکس بالا تفاوت شبه علم و علم را میبینیم که قراره در این اسلاید توضیخ بدم.تفاوت شماره ۱:آدم هایی که علمی فکر میکنند کوچک ترین یافته یا کوچک ترین آزمایشی را در بخش کارشون حصاب میکنند.حتی اگه خیلی کوچک باشد.اما آدمایی که به صورت شبه علم فکر میکنند درست مثل مثال مادربزرگ ،تنها یافته هایی که موردعلاقه خودشون هستند رو حصاب میکنند و بقیه یافته ها رو حذف میکنند.تفاوت شماره۲:علمی ها نظرات دیگر رو با آغوش باز میپذیرند در حالی که شبه علم سریع گارد میگیرد.تفاوت شماره ۳:آدمای علمی اول درباره ایم مورد با آدم های تخصیصی بحث میکنند درحالی که آدم های شبه علم همون اول به بقیه میگند و در رسانه ها به اشتراک میذارند(برای همین همه رسانه ها درست نیست)تفاوت شماره ۴:کسانی که علمی فکر میکنند هزاران بار نتیجه ای که گرفتند رو رو بازیابی و تکرار میکنند درحالی که در شبه علم همچین چیزی وجود ندارد.تفاوت شماره۵:شبه علم میگه که نظریه هایش کاملا درست هست و در همه جا بدرد مردم میخورد درحالی که علم این گونه نیست.تفاوت شماره۶:در علم چیزی به نام اثبات وجود نداره همیشه درباره اون موضوع در حال پژوهش هستند درحالی که شبه علم با چند دلیل غیرمنطقی سریعا موضوع را اثبات میکند. تفاوت شماره ۷:علمی ها به تفاوت و تغییر شواهد علاقه مند هستند اما شبه علم عقاید ثابت و بدون تکراری داره.تفاوت شماره۸:علم برسی هایش این قدر بیرحمه و این قدر دقیقه که باید همین الان موبایل رو بذاری کنار یه دست براش بزنی.اما شبه علم عزیز ما هیچ برسی دقیقی نمیکنه.
فرق شماره ۹:علمی ها همه چیز رو اندازه میگیرند در عین این صورت شبه علمی به صورت تقریبی اندازه میگیره.فرق شماره ۱۰:علم برپایه آزمایش هایی که هزاران بار تکرار شده هست اما شبه علم بر پایه تجربیات مردم هست.(درست مثل چایی نبات)
حالا قراره بهتون نشون بدم که در زندگیمون چه قدر شبه علم دیدیم.اول یکی از خاطره های معلمم رو تعریف میکنم.داستان درباره یه آقایی هست که که کلاس زیست گذاشته بود وهمکاران معلمم در این کلاس شرکت کرده بود.یه بار یکی از همکار های معلمم داشت درباره این کلاس مبگفت یه کلیپ کوتاه که در کلاس گرفته بود رو به معلمم نشون دارد.اون مرده داشت میگفت:(امروز میخوام اثبات کنم هنر چه قدر به علم وابسته هست.دوستان خیلی وابسته هست دوستان!حتی دانشمندان اثبات کردند در مولکول ها شعر مولوی پیدا کردند!)بعد دوست معلمم با ذوق گفت:(جالب نیست؟)معلمم اصلا نمیدونست چی بگه.مولوکول؟شعر مولوی؟واقعا؟معلمم بالاخره زبان باز کرد گفت:(رشته این آقاچی هست؟)دوستشون جواب دادند:(علوم انسانی)من الان میخوام با دلیل بگم که این کلاس شبه علم هست.اول این که رشته اون بنده خدا علوم انسانی هست اون وقت چرا داره زیست درس میگه.دوم این که آخه آدم بالغ یعنی قبل از دوره مولوی مولوکول وجود داشته مولوکول ها پیشبینی کردند شعر مولوی رو؟اصلا چه ربطی بهم دارند؟بعدش هم جالبی داستان اینه اصلا نگفت کدوم دانشمندا چی جوری در چه سالی.هیچی!فقط دانشمندا هم گفتند که شعر مولوی در مولوکول هست.خبر بدتر این هست که شاگرد هایش هم بدون هیچ سوالی قبول کردند.بخندم؟گریه کنم؟
ما در زندیگمون هزاران شبه علم دیدیم مثلا ادمایی که در کما بودند میگقتند وقتی در کما بودیم نور دیدیم.پس من رفته بودم بهشت و نور رو دیدم.چند نفر هم حتی تایید کردند.حتی یارو گفت:(حتما قضیه علمی پشت این مشکل هست)مدرک میارم که شبه علم هست.اول این که اصلا از کجا فهمیدند رفتند بهشت؟شما تاحالا تجربه بهشت رفتن داشتی دوست من؟کی گفته اصلا بهشت نور داره؟کی گفته خواب ندیده؟این دقیقا نمونه اصلی شبه علم هست.شبه از کلمه شباهت میاد.چیزی که شبیه علم هست اما درواقع علم نیست.اینجاست که وقتی مردم شبه علم دارند زندان اندیشه به وجود میاد و این چرخه ادامه پیدا میکنه.اما دقت کنید شبه علم همون زندان اندیشه نیست.به نوعی یکی از دسته های زندان اندیشه هست و در آخر هم میگند کاملا منطقی هست.درواقع زندان اندیشه و شبه علم مکمل همدیگر هستند.
خب امیدوارم معنای دقیق شبه علم و زندان اندیشه رو فهمیده باشید.یکی از خطرناک ترین موضوعات فلسفه هست.واقعا ترسناک هست.امیدوارم دچار این دو موررد هیچوقت نشید.با توجه به این که فلسفه یک چیزی به صورت مشورتی و گفتمانی هست از نظرم بهترین روش که یاد بگیرید اینه که در کامنت ها نظرتون و برداشتتون رو بگید.البته اگر دوست ندارید مشکلی نیست.اما من این روش رو فوقلعاده هست.تست بعدی درباره (شک فلسفی)هست.تا اون موقع منتظر انتقادات فلسفیتون هستم.مراقب خودتون باشید دچار زندان اندیشه و شبه علم نشید.چون ارزشتون بیشتر از این حرف ها هست.
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک