سلام سلام امیدوارم خوشتون بیاد از پارت 6 در ضملا رمانتیکش کردم و کلا خیلی رمانتیکه ⚘⚘⚘⚘
خب بریم سراغ داستان .
۵ روز قبلا از سفر ادرین و مرینت . از دید مرینت : خب ادرین چجوری بریم که کسی نفهمه من و تو لیدی و کت هستیم . گفت بابام ۲ هفته من رو میفرسته دور تا دور جهان تو اون دوهفته که هیچ میریم باهم و بعد ۲ هفته بعدش هم کریسمس است باشه ۳ هفته تعطیل هست باشه منم گفتم باشه ولی فقط پنج هفته که یاو یه صدا تو سرم اومد من تو مادرید هستم شما بیان مادرید و بعدش این حرف رو به ادرین گفتم اونم گفت : باشه میریم مادرید .
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)