پارت 5:) ناظر منتشر پلیزز💔
در اتاق رو باز کردم و وارد اتاقم شدم روی تخت دراز کشیدم و به سقف چشم دوختم و پوزخندی روی لبم نشست، اورانوس! چرا این دختر، این اسمش، نگاهش انقدر واسم آشناست؟ از پنجره کنار تخت به بیرون چشم دوختم ماه توی آسمون نمایان بود نمیدونم دراکو هم ماه رو دو..ست داشته یا نه؟ نگاهم به گردنبند روی گردنم افتاد پلاکش رو توی دستم گرفتم UD؟ معنیش چیه؟ چرا اون دختر بهش خیره شد و لبخند زد؟ نفس عمیقی کشیدم واقعا این دراکو چجور آدمی بوده؟ اورانوس کیه؟ پانسی چی؟ اون کیه؟ تک تک این سوال ها خواب رو از چشمام گرفته بود ________________________________ چشمام رو باز کردم و با یادآوری اینکه صبح شده روی تخت نشستم و به آینه روبه رو خیره شدم از موهای کلافه و بهم ریخته ی خودم خنده ام گرفته بود لبخندی زدم از روی تخت بلند شدم و به دست و صورتم آب زدم و روبه روی آینه وایستادم و شونه رو توی دستم گرفتم و روی موهام کشیدم با یادآوری دیشب پوزخندی روی لبم نشست رفتم سمت کمد لباسم و یه بلوز سفید و شلوار سیاه برداشتم و کتونی های آل استارم رو پام کردم و از اتاق بیرون رفتم
مامان لبخندی زد و گفت : بیدار شدی؟ بیا صبحانه بخور عزیزم اورانوس : میخوام برم بیرون امیلی : یه چیزی بخور بعد برو اورانوس : نگاهی به میز غذاخوری انداختم پدر پشت میز نشسته بود با قدم های آروم به میز نزدیک شدم و صندلی ای رو عقب کشیدم و نشستم یه لیوان آب پرتقال برداشتم و کمی خوردم پدر با صدای جدی گفت : میخوای بری پیش دراکو؟! اورانوس : آب پرتقال توی گلوم پرید و به سرفه افتادم..چ..چی؟ الکس : گفتم میخوای بری پیش دراکو؟ اورانوس : فکر میکنم حرفایی که زد کافی بود و... دیگه...حرفی نمونده! امیلی : نمیخوای باهاش حرف بزنی؟ اورانوس : حرف بزنم که چی بشه؟ این دراکو اون دراکوی قبلی نیست ذره ای احساس توی وجودش نیست! از روی صندلی بلند شدم من میرم یکم قدم بزنم به در نزدیک شدم و در رو باز کردم و از خونه رفتم بیرون باد ملایم خنکی می وزید و برگ های زرد و نارنجی پراکنده توی هوا می چرخیدن صدای هو هوی باد و آواز پرندگان اطرافم رو پر کرده بود خیابون ها خلوت تر از همیشه بود نگاهم به یه گربه سیاه کنار درخت افتاد بهش نزدیک شدم و لبخندی زدم دستم رو روی سر گربه کشیدم و تو چشمای یخی رنگش نگاهی انداختم گربه همینطور متعجب بهم زل زده بود میدونی؟ تو منو یاد یکی میندازی گربه کوچولو لبخندی زدم و از روی زمین بلند شدم و نگاهم رو ازش گرفتم و قدم برداشتم و به راهم ادامه دادم
سرم رو انداختم پایین و به قدم های خودم خیره شدم بوی عطر آشنایی روبه روم احساس میکردم سرم رو بالا گرفتم و توی چشمای یخی رنگش خیره شدم این نگاه کلی حرف پنهان داشت اما نگاه اون خالی از هر حرف و احساسی بود نگاهم رو ازش گرفتم و خواستم از کنارش رد بشم که دستم رو گرفت متعجب نگاهش کردم و اخمی بین ابروهام نشست اما هیچ کلمه ای از زبونم خارج نمیشد دراکو : الان چرا باید اینجا ببینمت؟! اورانوس : پوزخندی روی لبم نشست عجیبه که دراکو مالفوی هنوزم..هنوزم به این پارک میاد! دراکو : فقط برای قدم زدن اومدم اورانوس : شاید...منم همینطور اما نمیخوام باهات حرف بزنم دراکو : هنوز دراکو رو دو...ست داری؟! اورانوس : حرفاش مثل پتک توی سرم میخورد کلافه شده بودم با صدایی بلند گفتم : من..من چهار سال دو..ست داشتم میفهمی؟ میفهمی چهار سال! چطور انتظار داری اون همه خاطره اون همه حرف رو فراموش کنم؟ انتظار داری دو...ست نداشته باشم؟ حالا تو چی؟ با چند کلمه قلب منو خورد کردی!! دراکو : نمیفهمم تو..تو چی داری میگی؟ من حتی تو رو نمی شناسم تو رو یادم نمیاد چرا نمیخوای بفهمی؟! من اون دراکوی سابق نیستم خب؟ دستش رو رها کردم و از کنارش گذشتم اورانوس : لبخند تلخی روی لبم نشست و به رفتنش خیره شدم چشمام رو به درد روی هم گذاشتم و برگشتم و با قدم های آروم از اون پارک دور شدم اشکی از گوشه چشمم سر خورد
باد شدت گرفته بود و اشک های من رو همراه خودش میبرد؛ دراکو : نفس عمیقی کشیدم با قدم های آروم دور میشدم از همه چی از پارک، قطره آبی روی موهام فرود اومد بارون بی صدا و آروم می بارید بارون رو خیلی دو...ست دارم! حداقل اشک هام دیده نمیشه وقتی بارون میباره همه صورت خیس از بارون رو می بینن و صورت خیس اشکت دیده نمیشه!!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه ممنونم:) فقط یه داستانه و چیزی نداره اگه تستام رد بشه اکانتم میپره و اگه شخصی بشه کسی نمیتونه داستان رو بخونه منتشر کن ممنونم:) امیدوارم همیشه لبخند بزنی و به همه ی آرزوهای قشنگت برسی مهربونم:)) لایک و کامنت؟:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالییی بود💙🌿
ممنون لاومم
قشنگ بوددد
مرسیی زیبا
وایی داداش عالی بودددد 🥺
ممنونمم قشنگم
عالی مثل همیشه
ممنونم بیب