
لیا: چی میگی؟ پانسی: همین که شنیدی از دراکو فاصله بگیر لیا: ولی اونی که اومده بین من و دراکو تویی پانسی: برات بد میشه اگه به حرفم گوش نکنی دراکو از راه رسید و ی دفتر هم دستش بود دراکو: چی میگن دخترا؟ پانسی: داشتیم درباره جشن حرف میزدیم راستی منتظرتم بریم قدم بزنیم لیا با صدای آرومی گفت دختره نچسب پانسی: چیزی گفتی خوشگلم؟ لیا: عامم نه بیخیال من برم فعلا دراکو: لیا صبر کن! لیا: بله مالفوی؟ دراکو: میشه بریم حرف بزنیم؟
لیا: ببخشید ولی سرم شلوغه اگه کاری داری الان بگو دراکو: میخواستم این دفترو...... همینطور که دراکو داشت حرف میزد مایکل به لیا اومد و گفت: لیا میخواستم یچیزی بهت بگم البته اگه مزاحم نیستم لیا: نه اصلا بگو مایکل: از اونجا که هیشکی نیست باهاش برم به جشن اومدم بگم که اگه دوست داری باهم بریم به جشن میای؟ لیا نیم نگاهی به دراکو انداخت و گفت: البته چرا که نه میام مایکل: توی جشن میبینمت عزیزم دراکو با این حرف لیا از عصبانیت سرخ شد لیا: خب چیزی میخواستی بگی دراکو؟ دراکو: یادم رفت بیخیال دراکو با عصبانیت صحنه رو ترک کرد
[[سالن اجتماعات گریفیندور]] همه بچها با خوشحالی برای برنده شدن هری جشن گرفته بودن رون: معلوم هست کجایی لیا؟ هرماینی: نیومدی توی جشن شرکت کنی! لیا: رفتم قدم بزنم یکم و رو قدرتم کار کنم هری: خوبی لیا؟ لیا: خوبم فقط یکم خستم میرم بخوابم شب بخیر {{روز جشن}} جینی: بچها بنظرتون چطور شدم؟ لیا: عالی شدی هرماینی: خیلی خوب بنظر میرسی جینی: بچها من یکم زودتر میرم نویل منتظرمه لیا: فعلا هرماینی: توی جشن میبینمت هرماینی: عجله کن لیا داره دیر میشه از زبان لیا یه لباس طلایی پف دار پوشیدم یکم زیادی پر زرق و برق بود ولی برای جشن مناسب بود بنظرم و موهامو نیمه فر کردم یکمشو بستم و بقیشو باز گذاشتم و یکم آرایش کردم به طرف هرماینی رفتم
هرماینی: چقدر خوشگل شدی! از پله ها که پایین میومدیم نگاه همه روی ما بود نگاه های دراکو سنگینی میکرد هری: این خواهر منه؟ هری: شبیه فرشته ها شدین رون چیزی نگفت و با عصبانیت به طرف سالن جشن رفت هرماینی: این چرا اینطوری کرد؟ هری: توجه نکن بیخیال همه بچها وارد سالن شدند اول چهار قهرمان وارد شدن و رقصیدن بقیه هم بعد اونها شروع به رقصیدن کردن ««بعد از چند دقیقه رقیصدن»» لیا: من خسته شدم میرم تو حیاط یکم مایکل: باشه هرجور راحتی لیا داشت قدم میزد که پدر دراکو لوسیوس مالفوی رو دید که دارن باهم حرف میزنن لوسیوس مالفوی: فهمیدی که باید اون دختره رو دور کنی از پسرم البته اگه دراکو رو بخوای میدونی که لرد ولدمورت دختره رو میخواد واسه همین ی جادوگر خونین فرستاده توی هاگوارتز پانسی: من دارم از اون کتاب که لرد ولدمورت دادن استفاده میکنم که دختره رو بفرستم پیش پدر و مادرش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدییییییییییییییییییییییییی
دو ساعت تو بررسی😑😭
خوش بحالت مال من ۴ روزه تو برسیه
پارت بعد گذاشتم تو بررسی
میزارم امروز😂🌝
عالی ❤️
مرسی عزیزم ❤️
وایی💚 پارت بعدیی🙂💜😂
اتفاقا پارت بعد آمادس نمیدونم کی بزارم🌝😂
بزار دیگه ظالممممم😂😂😂💔
پارت جدید اومد🌚😂
یس💜
عالییی
ترو خدا پارت بعد
نمبدونم کی بزارم چون آمادس😂😭
اگه آمادس بزار دیگهههه
ترو خدااا
پارت بعد😍😍😍😍😍
میزارم به زودی 💛