
گذشته" پسر منتظر بغل گرم مادرش بود ولی... آغوشش بخاطر یک دختر سرد شده بود. پسر میخواست دختر رو بکشه ولی... اون نمیخواست خواهر داشته باشه! نمیخواست مادرش رو از دست بده. _قسم میدم یک روز میکشمت ویولت!" (۲ هفته بعد) نویسنده: همه چیز روند آرام خودش را طی می کرد. خاکسپاری،مراسم ختم ، حکم کارسون اندرسون و... . کالسکه ای که جلو در آکادمی رز سیاه برای بار سوم توقف کرد دو اندرسون و یک یادگاری از دوک مرحوم داشت. پسری که بزودی دوک می شد در کنار خواهر چشم آبی و زیبای خود قدم برمیداشت. تسلیت ها زیاد بودند. دختر از خجالت پشت برادرش قدم برمیداشت اما پشت سر آن دو چهره غمگین که یک یادگاری پاهاش رو از کالسکه پایین آورد. جز چشم های سبز و موهای بنفش بلند سرتا پاه سیاه پوشیده بود. یادگار دوک ناراحت نبود! سرش رو بالا گرفت و قدم برداشت. حرفای پشت سرش ثانیه به ثانیه بیشتر می شدند. با هر حرفی که دختر می شنید بجای عصانیت جاش رو به یک پوزخند می داد. دختر از درون درد می کشید . تنها سایه حمایتش رو از دست داده بود. درست بود که اون دیگه ویولت اندرسون نبود! درست بود دیگه گالیوا اندرسونی وجود نداشت ولی اون دختر ویولت بود! یک ویولت خالی ولی پر از حس انتقام...
ویولت: چمدونم رو پرت کردم وسط اتاق. لباسام رو عوض کردم. هیچ وقت منظور اون کلمات رو نمیفهمم:{مهم نیست بقیه چی میگن دختر واقعی من تویی ویولت!} خود دوک هم نمی دونست درمورد چی حرف میزنه! مگه نه؟ باید دقیقا لحظه اخر عمرش اینو بهم میگفت؟ میخواست یک کار خوبی در حقم بکنه؟ خودم رو تخت انداختم. دلم میخواست فقط چند دقیقه بخوابم. این ۲ هفته اینقدر درگیر مراسم های مختلف بودیم که مجبور بودم بیشتر شبا دنبال جواب سوالا بگردم. و هنوزم نتیجه قطعی نداشتم. ☆ویوی! این صدای آزاردهنده فقط برای جولیا بود! ♡بیا تو! در رو با شتاب باز کردم و دوید سمتم. ☆حالت چطوره؟ چیزی میخوری؟ ♡حالم خوبه و نه چیزی نمیخورم. ☆ خب پس بذار یک چیزی رو بهت بگم، استاد ونگو جز تیم بازرسی دلیل مرگ دوک اندرسون شده! میگن سمی که توش پیدا کردن ناشناخته است. ♡سم ناشناخته؟ ☆ سم ها انواع مختلفی دارند: سم هایی که انسان ها درست می کنند با استفاده از گیاهان و مواد سمی طبیعی ،بیشترین سم مورد استفاده است. بعضی سم ها تو بدن حیوانات خود به خود وجود دارد و یک سری سم ها تو بدن بعضی انسان کنار خون در رگ هاشون جریان داره، مثل تو! سم های دیگه ای هم هستن اما سم های ناشناخته تنها سم هایی هستند که هیچکس منشاشون رو نمیدونه!
♡استاد ونگو الان کجاست؟ ☆ تو اداره تحقیقات! فردا میرسه اینجا! ♡جولیا ازت میخوام برام یک معجون خواب آور درست کنی! ☆معجون خواب آور؟! برای چی میخوای ؟ ♡اگه بخوام سر از کار استاد ونگو دربیارم باید بیهوشش کنم! ☆اما اینکار...همین که کسی نفهمیده آتش سوزی و مسمومیت آرین کار تو نبوده باید شانس آورده باشیم! معجون دادن به یک استاد جرمه! ♡جولیا! فراموش کردی؟ ما آدم خوبا نیستیم، آدما بد ها هم نیستیم پس جرم برامون آزاده! ☆ویولت من میفهم بخاطر مرگ پدرت ضربه سنگینی بهت وارد شده ولی... ♡ساکت شو! تو هیچی نمیدونی! نمیدونی که اون شب چی شد!نمیدونی چه اتفاقی افتاده؟ ☆من فکر کردم ما دوستیم پس... ♡از نظر تو آره ! ولی از نظر من تو فقط یک همکاری تو نقشه ام! جولیا به نفعت هست که به حرفام گوش کنی! ☆چشم ♡حالا میتونی بری بیرون! ☆بله. در اتاق بسته شد. از اینکارم بدم اومد ولی من مجبور بودم. شاید می خواستم از جسمش محافظت کنم! احمقانه است که بخاطر جسمش به روحش آسیب میزنم. همه جا خلوت بود. از اتاقم خارج شدم. راهرو ها خالی بود. تا اتاق ویلیام راه کمی بود. _تق تق. ♤بیا تو! در اتاق رو باز کردم. ♡سلام بر دوک وینستون و بعد با کمی اخم گفتم: و درود بر ولیعهد گرگ سیاه ♧میتونی لوگان صدام کنی ویولت! البته تو این جمع فقط! ♤منم با ویلیام راحترم.
کنیم یعنی به صاحب نور تا ازش سوءاستفاده کنیم. ♧اما به کمک کامانسو متوجه حضور تو شدیم. ♡اما باز آرین صاحب نور بود... ♤اما این سرنگ موقتی هست! دوباره باید می ساختیمش اما سمی بودن تو ابدیه! تا پایان عمرت! ♧مثل اریکا کیلسون... ♡مادرم؟! ♤درسته! اونم همین قدرت رو داشت! سنگ مانای تو شبیه اون هست ولی با این تفاوت که... لوگان با نیشخند گفت: قوی تره و سم بیشتری داره! ♡پس من یک اسلحه هستم؟ ♧درسته! تو قرار کمک کنی گرگ سیاه یک امپراطوری بشه! ♡شما بدون تصاحب شیرطلایی امپراطوری نمیشید...صبر کن! شما میخواین هر دو پادشاهی تصاحب کنید؟ ♤بهت که گفتم لوگان! اون دختر باهوشه! ♡من نمیتونم به پادشاهی خودم خیانت کنم! ♧تو میتونی! تو از شیرطلایی متنفری!مگه نه؟ تنفر تو چشمات اینو ثابت میکنه! ♡ ولی منم از شیرطلاییم...به سقوط خودم کمک کنم؟ ♧تو ،من و ویلیام رو داری! ♡از کجا اعتماد کنم؟ ♤ تو کسی نیستی که باید اعتماد کنه! ما باید اعتماد کنیم. ♡حق با شماست! پس من فعلا تو جبهه شمام اما من از لوگان یک درخواستی دارم!
جولیا: نیمه شب بود. رفتم حیاط تا کمی قدم بزنم. از حرفای ویولت ناراحت بودم اون من رو به چشم دوستش نمیبینه ولی من از بچگی تحسینش میکنم. همینطور که تو باغ آکادمی قدم میزدم صدای یک موسیقی منو جذب خودش کرد. به سمت منبع صدا رفتم. اون موهای سفید... باستین داشت ویولن میزد؟ ازش بدم میومد ولی موسیقی که میزد خیلی زیبا بود. ناخواسته نزدیکش شدم و بعد گفتم: زیبا بود! از ترس دومتر پرید هوا و جادوش رو به سمتم گرفت. ♧تو دختره ی... منظورم این هست که چطوری جولیا عزیزم؟ ☆فقط ازت تعریف کردم! منو اینجوری صدا نکن! روی نیمکت نشستم و اونم بعد چند دقیقه کنارم نشست. ♧از چی این ساز خوشت اومد؟ همه میگن ساز زدنم به عنوان یک ولیعهد مناسب نیست. ☆موسیقیش زیبا بود! منو یاد لالایی های مادرم مینداخت...تو ازم متنفری باستین؟ ♧خودت میدونی؟!معلومه که ازت بدم میاد. ☆پس یک تنفر دونفره است! یک خنده ی کوتاه زدم و گفتم: اما... از روی نیمکت بلند شدم. باد موهام رو تکون داد. آسمون رو نگاه کردم و بعد برگشتم سمت باستین. همینطور که موهام تکون میخورد گفتم: ساز زدنت معرکه است! الیزابت: این سم عجیب چی بود؟ چرا هیچی نمیفهمم؟ با ناامیدی به آکادمی برگشتم. نمی تونست امکان داشته باشه... سم اژدها... این سم جز افسانه هاست! در اتاقم رو باز کردم . در اتاق رو بستم و وسایلم رو تو کمد گذاشتم. €از آخرین صحبتمون زیاد نمیگذره الیزابت!

بچه ها هرکس حدس درست بزنه که چرا کاور داستانم این هست بهش ۱۰۰۰ امتیاز میدم(حدستون باید درست باشه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ:چون خوشگله👍🗿
تنها کسی که درست گفت تو بودی! البته یکم مفهوم داره پشتش ولی دلیل اصلیش بخاطر زیباییش بود 😂😂😂
در عوض اون 1000 امتیاز میخوام ویلیام رو بکشی👍🗿
بابا من میخوام کراشم بمیره بعد هی نمیمیره(تو فیلما و داستانا )
حالا وایسا یک خواب هایی دیدم
خواب هاتو زودتر به اشتراک بذاررر
چشم
۰ خدافظ ، پارت های دیگه ام فردا میخونم
مرسی که هستی
همچنیننن 🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭🍭❤️❤️❤️❤️🤍🤍🤍🤍🤍
۱ یکه
۲ دوعه
۳ سهه
۴ چهاره
۵ پنجه
۶ ششه
۷ هفته
۸ هشته