8 اسلاید پست توسط: bagaboo انتشار: 1 سال پیش 634 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
من آمده امممم با یه پارت جدید و...
اول بالا را بخوانید🐞🐈⬛خلاصه برای کسایی که اولین پارته میخونن:مرینت دوپن چنگ دختر تام دوپن چنگ،صاحب کارخونه شیرینی و شکلات سازی،هست و وقتی که پدرش مجبورش میکنه با پسری که حتی یکبار هم ندیده،آدرین آگرست،از.دو...اج کنه،مجبور میشه که از کت نوار جدا بشه و با تنفر و حرص بسیار زیادی که نسبت به آدرین داره،باهاش به صورت توافقی وصلت کنه و هم خونه بشه!ولی آیا واقعا میتونن با این همه تنفر و رازی که دارن،کنار هم مثله دو انسان عادی زندگی کنن؟!فکر نمیکنم...
صدای جیغ مردم مکالمه ی منو تیمی رو قطع کرد.سریغ بلند شدمو پشت سرمو نگاه کردم.یه آکوماتیزه به شهر حمله کرده بود و داشت با چکش بزرگش همه چی رو به و خورد میکرد.سریع رفتم بین چند تا ساختمون و تیمی از لای پالتوم بیرون اومد._تیکی،خال ها روشن!...
یویومو پرتاب کردمو بین زمین و هوا تاب خوردم و بعد از چند تا پرش،پریدم روی سر آکوماتیزه که باعث شد به ساختمون برخورد کنه و کمی آواره ی ساختمانی روش بریزه:خب بگو ببینم هاک ماث چطوری گولت زده ها؟!همه ی وعده های که بهت میده الکی و دروغین هستن!(خورده آواره های ساختمونی که بر اثر ضربه باعث شده بود روش بریزن رو شروع کرد به کنار زدن)باید خشم و حرصتو رها کنی!اینطوری واقعا میتونی به خواستن برسی!(بلند شد و چکش بزرگش و برداشت و روبه روم ایستاد)زیر لب غرید:برخلاف تمام تفکرات مزخرفن که نمیدونم از کجا نشأت گرفتن،هاک ماث منو به خواستم رسونده!(سرشو بالا آورد و شروع کرد به داد زدن):من الان قوی ترین انسان روی زمینم!(واقعا نمیدونم چطور به همچین نتیجه ای رسیده)ضربه ی محکمی که با چکشش به پهلوم زد،باعث شد از افکار نا به جام بیرون بیام و به طرفی پرت بشم:آخخخ!!!چرا انقدر دردم گرفتم؟!مگه لباس من ضد ضربه نیست؟!(خنده های شیطانیش از پشت سرم که نزدیکم میشد رو میتونستم بشنوم):هاهاها!همونطور که گفتم من قوی ترینم؛حتی در برابر شما قهرمان ها!هاک ماث قدرتی بهم داده که بتونمتو و امثالت رو از سر راهم بردارم و درعوضش معجزه گرهاتونو پیشکشش کنم!(احساس میکنم توی بد دردسری افتادم)یویومو برداشتمو پرتابش کردم و سریع از اون مکان فرار کردمو جایی نزدیک سطل های زباله ی کنار خیابون خودمو قایم کردم."بیب،بیب:نمیتونم فعلا جواب بدم!خودت میدونی چیکار کنی..."شروع کردم به پیغام گذاشتن برای کت نوار:هی کت،واقعا اینجا...(ضربه چکش که سطل آشغالی هارو طوری پرت کرد که از دیدم خارج شد،باعث ناتمام موندن حرفم شد)با شوک و وحشتی که توی چشمام بود بهش نگاه کردم و لبخندی چندش بهم تحویل داد...
صدای جیغ مردم مکالمه ی منو تیمی رو قطع کرد.سریغ بلند شدمو پشت سرمو نگاه کردم.یه آکوماتیزه به شهر حمله کرده بود و داشت با چکش بزرگش همه چی رو به و خورد میکرد.سریع رفتم بین چند تا ساختمون و تیمی از لای پالتوم بیرون اومد._تیکی،خال ها روشن!...
یویومو پرتاب کردمو بین زمین و هوا تاب خوردم و بعد از چند تا پرش،پریدم روی سر آکوماتیزه که باعث شد به ساختمون برخورد کنه و کمی آواره ی ساختمانی روش بریزه:خب بگو ببینم هاک ماث چطوری گولت زده ها؟!همه ی وعده های که بهت میده الکی و دروغین هستن!(خورده آواره های ساختمونی که بر اثر ضربه باعث شده بود روش بریزن رو شروع کرد به کنار زدن)باید خشم و حرصتو رها کنی!اینطوری واقعا میتونی به خواستن برسی!(بلند شد و چکش بزرگش و برداشت و روبه روم ایستاد)زیر لب غرید:برخلاف تمام تفکرات مزخرفن که نمیدونم از کجا نشأت گرفتن،هاک ماث منو به خواستم رسونده!(سرشو بالا آورد و شروع کرد به داد زدن):من الان قوی ترین انسان روی زمینم!(واقعا نمیدونم چطور به همچین نتیجه ای رسیده)ضربه ی محکمی که با چکشش به پهلوم زد،باعث شد از افکار نا به جام بیرون بیام و به طرفی پرت بشم:آخخخ!!!چرا انقدر دردم گرفتم؟!مگه لباس من ضد ضربه نیست؟!(خنده های شیطانیش از پشت سرم که نزدیکم میشد رو میتونستم بشنوم):هاهاها!همونطور که گفتم من قوی ترینم؛حتی در برابر شما قهرمان ها!هاک ماث قدرتی بهم داده که بتونمتو و امثالت رو از سر راهم بردارم و درعوضش معجزه گرهاتونو پیشکشش کنم!(احساس میکنم توی بد دردسری افتادم)یویومو برداشتمو پرتابش کردم و سریع از اون مکان فرار کردمو جایی نزدیک سطل های زباله ی کنار خیابون خودمو قایم کردم."بیب،بیب:نمیتونم فعلا جواب بدم!خودت میدونی چیکار کنی..."شروع کردم به پیغام گذاشتن برای کت نوار:هی کت،واقعا اینجا...(ضربه چکش که سطل آشغالی هارو طوری پرت کرد که از دیدم خارج شد،باعث ناتمام موندن حرفم شد)با شوک و وحشتی که توی چشمام بود بهش نگاه کردم و لبخندی چندش بهم تحویل داد...
باید...فرار کنم...(ضربه های ممتد چکشش منو از حمله کردن،دفاع و حتی فرار هم منع کرده بودن.تنها کاری که میتونستم انجام بدم جاخالی دادن و فقط جاخالی دادن بود.ضربه ای که بهم زده بود خیلی درد میکرد و تقریبا نصف توانمو از دست داده بودم.اگه یه ضربه ی دیگه هم بهم میزد فکر نمیکنم حتی توان جاخالی دادن رو هم داشته باشم و کارم تمومه!واقعا به کت نوار نیاز دارم!
«آدرین»
نیم ساعتی میشد که از خونه رفته بود و هنوز برنگشته.ضربات ممتد پام،صدای ریتم داری رو توی این سکوت به وجود آورده بود.گرچه ضربات عصبی بودن.از روی مبل بلند شدمو پنجره ی تمام شیشه ای اتاق پذیرایی رو باز کردم.نسیم خنک پاییزی به صورتم خورد و کمی حالمو جا آورد.هرچقدر که به زمستونو نزدیک تر میشدیم،هوا هم سرد تر و سوزناک تر میشد.داشتم به دوردست منظره ی اون سمت پنجره نگاه میکردم که گرد و خاک ریختن چیزی مثله ساختمون رو از قسمتی از شهر توجهمو جلب کرد.چه اتفاقی افتاده؟سریع برگشتم و کنترل تلویزیون رو برداشتم و تلویزیون رو روشن کردم:من نادیا شاماک هستم و از محل حادثه گزارش میدم.یه آکوماتیزه ی دیگه به شهر حمله کرده و با چکش بزرگی که داره،خرابی های زیادی رو توی شهر به بار آورده!هم اکنون لیدی باگ داره با تمام توانش باهاش مبارزه میکنه اما به نظر نمیاد که پیشرفت خوبی توی مبارزه باهاش داشته باشه!فعلا خبری از کت نوار نیست و...(تلوزیون رو خاموش کردم)پلگ گفت:به نظر میاد کفشدوزک توی دردسر افتاده!
معمولا همه ی کار هارو تنهایی انجام میداد یا از دوستای قهرمانش کمک میگرفت؛الان چرا هیچ کاری نمیکنه؟(نفسمو بیرون دادم):بهتره بعد از اینکه کارم با این یارو تموم شد،برم دنبال دوپن چنگ.پلگ،پنجه ها بیرون!
خودمو به محل حادثه رسوندم.نزذیک پل سن بودن.اینجا چه خبره؟!همه ی ساختمون های اطراف خراب شدن و کلی آواره ی ساختمونی اطراف ریخته.صدای ضربات چکشش سکوت این منطقه ای که حالا جز ما سه نفر هیچ موجود زنده ی دیگه ای توش نبود،رو میشکست.به حرکات لیدی باگ با دقت نگاه کردم.به نظر نمیاد مشکلی با مبارزه کردن باهاش داشته باشه.هروقت مشکلی بود بهش کمک میکنم.یه پیغام نصفه و نیمه هم برام گذاشته بود ولی هیچ چی تقریبا ازش متوجه نشدم.لیدی باگ یویوش رو به سمتش پرت کرد.بالاخره میخواست بخش حمله کنه.اما اون آکوماتیزه یویوش رو گرفت و کشیدی و لیدی باگ هم باهاش کشیده و به هوا پرتاب شد!چکشش رو بالا آورد و به ضربه ی محکم به لیدی باگی که بین زمین و آسمون معلق بود زد.بی اراده داد زدم:لیدی باگ!!!(لیدی باگ پرت شد توی رودخونه)بدنم بی اراده شروع کرد به حرکت کردن.لبام بدون اراده باز شدن:کتاکلیزم...
هیچ درکی از اطرافم نداشتم.دستم به سمت چکشش و بعدش هم پام به سمت صورتش رفت و بعدش هم آب رو،روی پوستم و لا به لای موهام احساس کردم.چوب دستیم رو توی دهنم گذاشتم تا بتونم نفس بکشم.لیدی باگ،کجایی؟یه نوری رو دیدم.به سمتش رفتم.به احتمال زیاد خودش بود.یه دستی رو توی اون تاریکی به سختی دیدم.پیدات کردم!دستش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدم.الان نور بیشتری اطراف بود و میتونستم راحت تر صورتش رو ببینم.م...مرینت؟!
الان نور بیشتری اطرافم بود و میتونستم راحت تر صورتش رو ببینم.م...مرینت؟!اون اینجا چیکار میکنه؟!(به اطراف نگاه کردم)پس لیدی باگ کجاست؟!به صورت بیهوش مرینت نگاه کردم.اصن چرا باید بیهوش و توی رودخونه باشه؟نکنه...(با تعجب و شوک بیش از حد بهش خیره شدم)نکنه به این معناست که...(به سمت گوشه ی رودخونه شنا کردمو با خودم کشیدمش)دختری که عا...ش.قشم...کسی که منو برای از...دو...اج با یکی دیگه ولم کرد...(بیرون از آب کشیدمش) دختری که بیشتر از هرکس دیگه ای تو زندگیم ازش متنفرم...(نفس نفس زدن)دختری که هم خونه ایمه...(پنجه ها داخل)هم...سر.م(موهای خیسمو کنار زدم)گفتم:مرینت؟!(بیدار شو)...
باور کنین دارم روی سورپرایز کار میکنم ولی خب خیلی طول میکشه هر اسلاید تقریبا یک ساعت تا یک ساعت و نیم طول میکشه🥲🧑🦽ولی خب به زودی میذارمش و خیلییی امیدوارم که خوشتون بیاد 🥺🙈
میشه لایک و کامنت های با ارزشتون رو نصیب این داستان کوشولوی من بکنید؟؟!🥺🥺🥺💗🫂بوس به همتون🥺💗
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
65 لایک
ی سری هم به داستان من بزنین تولوخدا
قشنگهههههههههههه خیلیییییییییییی
قلبممم مرسیی😭😭😭😭😭
بعلهههه دوستان شاهد ممنوع شدن فن فیک هم شدیمممم👏👏👏👏رسما تستچی داره مارو پرت میکنه بیرون
بخدا این بار داستانن رد بشه اکانت دوتامون با هم بر آسمان پر میکشد😂
جرر
ولی واقعا قوانین تستچی سخت شده
بچه هاا من تستم به طور کامل و تک تک قسمت هاش رد شد و با این قوانین جدید و سخت تر قطعا تو پارت های بعدی که قراره داستان کمی چیز تر بشه،قطعااا منتشر نمیشه و من میخوام به گذاشتن داستانم توی تستچی ادامه بدم...چیکار کنم/:؟
_لینک رو نمیتونم توی کامنت ها یا توی تست بذارم چون منتشر نمیشن
از اون جایی که ما هم خواهان یکم چیز شدن داستان هستیم قطعا گزینه ای که داستانو بی چیز منتشر کنی رو از ذهنت بیرون کن 😔😂
اون گزینه که هرگز
اتفاقا میخوام تو بلاگیکس درخواست نویسندگی بدم ولی خب باز داستان اینجا تو تستچی خیلی جلوتره
مرسی بابت کامنتت مهربونم
اجو سانسور کن همون جوری که مرضیه به چیز میگه گیلاس و اینا 😅
واییییی خدا پارمممم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
برای منم همینطوری بود ببین من از وقتی اینکارو کردم تستام با هر چیزی منتشر شدن🤭
البته کلمات رو یا برعکس می نوشتم و جدا جدا یعنی منم کمک کردم در انتشار تستم🤝🏻
تو صفحه ی اصلی اون سه نقطه ی بالا رو بزن یه گزینه داره که یادم نمیاد چیه الان بهت میگم یک لحظه ..
راستش من از اینکه تو تستچی و میتونم حمایتت کنم خیلی خوشحالم ولی فکر کنم بهتر بری یک سایت دیگه داستان رو بذاری فقط داستان
شماها میاید؟؟!
به نظر من تو داستان رو بنویس براش لینک درست کن بعد یا توی پیوی ها بفرست یا لابه لای یکی از کنیم بچپون 😁😂 بعد مثلا بگو پارت 16 توی کمیک... است
همممم ایده ی بدی نی
فعلا دو بار گذاشتم هر دو بار هنوز تو برسیه
میتونی اون جاها رو برعکس بنویسی اگر کمه مثل : مالس ( برعکس بخون) یا هسوب 😊
میگم خیلی چیزه یا بد ترینش کیسه ؟
ولی بلاگفا خوبه اصلا گیر نمیده من یک داستان خوندم هاگشناد افرحنم ( برعکس بخون) خیلی جزیات داشت 🤪😂😂
میتونی لینک درست کنی از لینک عکس بگیری تست بسازی توش عکسه باشه کاربرا توی اینترنت لینکو مینویسن و میرن میخونن 😂
ببین اگر پارت بعد به اندازه ی پارت مورد علاقم خوب باشه بهت 500 امتیاز میدم 😂😂
میدونم خیلی دارم زرزر میکنم 😂
بلاگفا سخته سر در نمیارم...
درضمن اگر هم برم یه جا دیگه شما همتون نمیآید کههههه
درضمن اگر هم برم یه جا دیگه شما همتون نمیآید کههههه
مشکل اینه اصن هیچی نداره😭😭💀✌️
چرا واقعا دارم داستانمو اسپویل میکنم💀⚰️🧑🦽
میگم اگه تستت تو برسیه دوباره بسازش من تستم یک روز کامل تو برسی بود دوباره ساختمش تو سه ساعت منتشر شد😅
فکر کنم اینقدر تو ارتباط با تستچی پیام دادم چرا تستام الکی رد میشه ممد کلافه شد تستام نهایتن تو یک ساعت منتشر میشه😂
تستم یکم چیزه نمیتونم بدم ممد🧑🦽
ببین می تونی توی سایت دیگه که نیاز به بررسی نداره بنویسی بعد لینکشو کامنت کنی
هعیی نه فعلا با همین تست پیش میریم
در حد یه پیشنهاد اگه رد میشه یه پست خالی یا عکس درست کن تو کامنت ها داستان رو بنویس
نه اوکیه ولی مرسی بابت پیشنهاد
بگم درکت میکنم خیلی فشار روته کاربرا پارت میخوان ناظر منتشر نمیکنه همه هم ریختن رو سرت که چرا ناظر پارت بعد و در کرد💔 اما به حضرت ساغی من فسیل شدم😢
نه فشار چیه من خوشحالم شما خوشتون میاد و میخوام تا قبل از شروع مدارس داستان رو تموم کنم😂😂✌️
خیلی هم عالی البته اگر منتشر شه💖😐😂
کلا محو شد از لیست تستام دوباره ساختم💀⚰️
برسیه؟❤
فسیل اعظم هستم خوشوقتم😐😂
یه بار که کلا رد شد یه بار هم که محو شد دوباره گذاشتم🧑🦽
من ذوب شدم انتظارم موند😐.
برای هشتمین بار خوندمش! عالییی بود💖💖
😂😂😂😂😂😂مرسییی قشنگم خودم انقد نخوندمش
😅😅😅 دوسش دارم😍😍
حرفا خیلییی زیبا و دلنشین بود🥺🥺💓🌚🫂
🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
من یه چیزی کشف کردم!
کاربرایی که داستان میراکلسیشون عالیه، دست تو دست هم دادن پارت ندن💔😢
کاربر Samin و Eylool و همین bagaboo جان!
من دیگه رد دادم شب و روز خوابم نمیبره😑
اوت دو تای دیگه ذوب شدن رفتن تو زمین!
یه bagaboo جون مونده که پارت نمیده ..
اصن بیا بگلم فقط اگر امشب نمردم.
موندم ناظر چرا اینطورین؟ نه به پست من که تا گذاشتم منتشر شد اصلا نشد ویرایش کنمش ..
نه به این داستان که ده روز تو برسیه😂😂😂
بازم خوندمش عالی تر از عالی بود💖🙂
باور کن منتشرش نمیکنن تو برسیه😂😂😂
عزیزم درکت میکنم خودم هنوز یه هفتس اومدم تستچی ولی تو این چیزا تجربه ی زیادی کسب کردم😂😂
من دیگه رد دادم😑😂
منم