پارت سوم:) ناظر منتشر پلیزز:)💔
با قدم های آروم رفتم سمت اتاقم و در رو بستم روی تخت نشستم و به آینه روبه رو چشم دوختم چشمامو باز و بسته کردم و به کمد لباس نزدیک شدم یه هودی مشکی و شلوار جین خاکستری برداشتم و پوشیدم شونه رو توی دستم گرفتم و روی موهای سیاه بلندم کشیدم و از اتاق رفتم بیرون ________________________________ شونه ای روی موهای طلایی رنگم کشیدم و به آینه خیره شدم من واقعا کی هستم؟! چشمام رو با درد روی هم گذاشتم { صدای بوق ماشین فضا رو پر کرد همه چیز دور سرم می چرخید مثل اینکه توی هوا معلق بودم!} چشمام رو باز کردم باز اون صحنه، اون تصادف!! چرا هنوز توی ذهنم باقی مونده؟ با قدم های آروم به کمدی بزرگ نزدیک شدم بهش میخورد کمد لباس باشه در کمد رو باز کردم و یه بلوز سفید دکمه دار و شلوار سیاه برداشتم و پوشیدم به آینه نزدیک شدم که گردنبندی نقره ای به شکل UD کنار آینه توجهم رو جلب کرد برش داشتم و گردنبند رو روی گردنم بستم و به در نزدیک شدم برگشتم و نگاهی به اتاق انداختم و پوزخندی زدم و در اتاق رو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون نگاهم به چهره ی نگران نارسیسا خانم افتاد
نارسیسا : حاضر شدی؟ مهمون ها کمی دیگه میرسن دراکو : نارسیسا خانم؟ نارسیسا : چشمام رو با درد روی هم گذاشتم و سعی کردم لبخندی بزنم تو چشماش خیره شدم جانم؟ دراکو : معنی اسم دراکو اژدهاست؟! نارسیسا : آره...اژدها! دراکو : این مهمون ها احیانا ..اون دختری که توی بیمارستان بود همراهشون نیست؟ لوسیوس : دقیقا همون خانواده هستن واسه چی؟ دراکو : احساس خوبی به اون دختر ندارم! لوسیوس : بهتره مراقب رفتارت باشی دراکو : از پله ها پایین رفتم که صدای زنگ خونه توی گوشم پیچید نگاهم سمت در کشیده شد خدمتکاری که نارسیسا خانم گلوری صداش میکرد رفت سمت در و در رو باز کرد یه خانم با موهای سیاه کوتاه و کنارش یه مرد قد بلند با موهای قهوه ای وارد شد به هر دو دست دادم که پشت سرشون نگاهم به دختری افتاد! دختری با موهای سیاه بلند و چشمای سیاه! همون دختر که واسم یه غریبه ی آشناست! اورانوس : نگاهم به دراکو افتاد چهرش هنوز رنگ پریده بود بهش نزدیک شدم و با صدایی آروم گفتم سلام...تو چشمام خیره شد و زیر لب با لحنی بسیار خونسرد سلام کرد و از کنارم رد شد نگاهم به گردنبند روی گردنش افتاد { اینم کادوی من واسه شاهزاده ی یخی دراکو تک خنده ای کرد و گردنبند رو از دستم گرفت و با لحن مهربونش گفت : تا ابد نگهش میدارم!} لبخندی تلخ روی لبم نقش بست روی مبل روبه روش نشستم
امیلی : دراکو؟ حالت بهتره؟ دراکو : ممکنه! ولی من شما رو یادم نمیاد! امیلی : کم کم همه چیز یادت میاد اورانوس خیلی نگرانت بود دراکو : نگاهم سمت اون دختر کشیده شد و پوزخندی زدم پس اسمت اورانوسه اورانوس : لبخندی زدم آره نارسیسا : بهتر نیست تو و اورانوس برید بالا و یکم با هم حرف بزنید؟ شاید یه چیزایی یادت اومد اورانوس : از روی مبل بلند شدم و جلوی پله ها وایستادم و بهش خیره شدم دراکو : نگاهم رو ازش گرفتم و رفتم سمت پله ها و جلوتر ازش حرکت کردم و از پله ها بالا رفتم اورانوس : سری تکون دادم و پشت سرش قدم برداشتم و جلوی اتاقش توقف کرد دراکو : در رو باز کردم و وارد اتاقم شدم و روی صندلی نشستم اورانوس : روبه روش روی تخت نشستم و بهش نگاهی انداختم اون گردنبند! عجیبه که هنوز گردنته دراکو : چون به ظاهر قشنگ بود برداشتمش اورانوس! اسم..قشنگیه! اورانوس : ممنون، دراکو تو..واقعا هیچی رو یادت نیست؟! دراکو : نه! این دراکو چجور آدمی بوده؟! اورانوس : مغرور ولی مهربون که با نگاه یخیش باعث میشد تمام غم هامو فراموش کنم! دراکو : مطمئنم همچین آدمی نیستم! اورانوس : فقط به زمان نیاز داری دراکو : پوزخندی روی لبم نشست اگه من نخوام اون دراکوی سابق باشم چی؟! اورانوس : چ..چی؟ نمی فهمم چرا؟ من..دراکو من دو..ست دارم! دراکو : شاید من ندارم! بهتره من رو مثل اون دراکو نبینی!
اورانوس : پوزخندی تلخ روی لبم نقش بست بغض سنگینی توی گلوم نشسته بود این چیزیه که میخوای؟ دراکو : آره! اورانوس : باشه...ولی امیدوارم اون دراکو...برگرده! دراکو : من دراکو هستم خود اصلیم!! اورانوس : از روی تخت بلند شدم و تو چشماش خیره شدم نه! اون نگاه یخی توی چشماش نبود! از اتاق رفتم بیرون که قطره اشکی از گوشه چشمم سر خورد خدایا حالش خوب بشه و اون دراکوی سابق برگرده صدایی از پشت سرم توجهم رو جلب کرد!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد یا شخصی نشه ممونم:) یه بار رد شده💔فقط یه داستانه چیزی نداره اگه تستام رد بشه اکانتم میپره و اگه شخصی بشه کسی نمیتونه داستان رو بخونه منتشر کن مهربونم ممنونم:) لایک و کامنت؟:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!

سلام عزیزم
من ی مالفوی هدم❤️
و رمان مینویسم و نیاز به حمایت دارم ❤️💚
میشه لطفا حمایت کنید قشنگم 💚💙❤️
اگر ناراحت شدین می توانید پاک کنید اما به دنبال بهم انرژی میدیم
پین شم؟؟؟❤️❤️❤️
ورانوس : مغرور ولی مهربون که با نگاه یخیش باعث میشد تمام غم هامو فراموش کنم!
ـــــــــــــــــــ
قلبم درد گرفت؛ البته ...
آخییی🥲
هعی...
عتبنیمسصجصچصچ عالییی بود عالیه عالی مث همیشهه💜🥺💕
ممنونمم قشنگ من:)) مث تو
محشررر بود
پارت بعد پلیز
ممنونمم بیب
عااالی
مث خودت تنک