پسر کوچک با تمام سرعتش می دوید و کوچه های پیچ در پیچ را پشت سر می گذاشت آخر کار روبه روی پارک کوچکی ایستاد پارک چیزی صبیشتر از دو تاب یک چرخ و فلک و یک سرسره ی کوتاه نبود پارک را زمین چمن نسبتا وسیعی محاصره کرده بود اینجا و آنجا شمشاد های بلند و بی تناسب به چشم میخورد چند درخت تنومند به طور پراکنده قد علم کرده بود پسرک روی صندلی تاب نشست فشاری به زمین زیر پایش وارد و شروع به تاب خوردن کرد پارک بسیار خلوت و آرام بود و بسیار هم دورتر از خیابان صدایی نبود به جز ناله ی آرام تاب و فریاد حزن آلود باد پسرک چشمانش را بست و تلاش کرد آن صحنه ها را فراموش کند دور بود دور از خانه دور از هرچه که باعث ترسش می شد اما از خاطرات نمی توان فرار کرد انگار تصاویر واضح تر شده بود و صداها بلند تر چند دقیقه پیش از میان شکاف در آن منظره را دیده بود و حال حس می کرد در میان آن هیاهو است
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
عالی بود🙃💚
عالی بود
ما تو ماشین بودیم
یهو دیدم پارت جدید دادی
جیغ زدم یاخدا
بابا سکته کرد😂
کرمون کردی اون جوری که جیغ زدی😑🩴
😂😂
خیلی عالی بود
مرسی
واقعا زیبا بود.
عالیییی بودد
ممنون