سلام 💚💜اینم از پارت جدید 💜 ناظر گرامی این پست چیز بدی نداره و فقط یه داستان برای خواننده های تستچیه 💜 لطفا منتشر کنید 💜 همیشه لبخند رو لبت باشه 💜
از زبان هری💚*با هدر داشتیم از راهرو بیرون میرفتیم که صدای مرموزی اومد: «مگه بار اولته؟ دلت انتقام نمیخواد؟ خیلی بزدلی». فورا صدای مالفوی رو شناختم! به هدر اشاره کردم بریم یه نگاهی بندازیم. آروم سر تکون داد و بازوی منو گرفت. آروم رفتیم جلو و دیدیم صدا از یه کلاس خالی میاد. مالفوی و مک لاگن رو دیدم که دارن سر چیزی بحث میکنن. مک لاگن ظاهرا کلافه بود: «اه! خستم کردی! چرا باید به حرفات گوش کنم؟». مالفوی پوزخندی زد و دم گوشش چیزی گفت. مک لاگن کمی فکر کرد و بعد گفت: « باشه! کمکت میکنم! به یه شرط!». مالفوی تای ابرویی بالا انداخت و مک لاگن در گوشی چیزی بهش گفت. دوست داشتم بدونم از چی حرف می زدن. با صدای آروم و پچ پچ مانند هدر به خودم اومدم: «هری... کلاسمون دیر شد!». - باشه! بریم و دوباره راه کلاس تغییر شکل رو در پیش گرفتیم....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
پارت بعدی رو کی میدی
نوشتم تو بررسیه
اگه تا فردا منتشر نشد دوباره مینویسم❤️
عالیهههههه🚶♂️❤
مرسی گلم❤️💕
پارت بعدی پلیز
چشم یا امروز یا فردا❤️💕
عالی بود ❤️
مرسی ❤️