8 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💟Hermion انتشار: 1 سال پیش 282 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های صوییتام💜 اینم از پارت جدید 💜ناظر گرامی این تست هیچ چیز بدی نداره و فقط یه داستان برای خواننده های تستچیه 💜 لطفا منتشر کنید 💜 همیشه لبخند رو لبت باشه 💜
عزیزان 💜 لطفا اگر خوشتون اومد کامنت بزارید 💜 ممنونننممممم 💚 و لایک هم فراموش نکنید 💚💜کامنت ها و لایک هاتون به من کلی انرژی میده💜💚بوس به کلتون🥺❤️ادامه داستان.....
از زبان هدر💜*با دیدن هری نور امیدی توی دلم روشن شد. هری که فکر نمیکرد من جاروشو خراب کردم مگه نه؟ با دیدن من خیلی ترسیده بود و سریع سمتم اومد و کنارم نشست. کورمک هم آروم از جاش بلند شد. هری با هراس و خشم پرسید: «اینجا... چه خبره... چه غلطی دارین میکنین؟». کورمک خیلی خونسرد جواب داد: «بازجویی». هری فریاد کشید: « تو اصلا همچین اجازه ای نداشتی و نداری! بخاطر یه جاروی مضخرف....». کورمک با آرامش همیشگیش وسط حرف هری پرید: «اگه اون جارو نباشه تیم ما میبازه....». - خب به درک که میبازه! اصلا... جاروی منه به تو چه؟. +خب به عنوان بزرگترین عضو تیم..... توانایی های من برای کنترل تیم از تو بهتره... پس این قضایا به من مربوط میشه.:) - آها. که اینطور. زدن یه دختر بی گناه هم لابد یکی از وظایفته؟. :) +اره. همین امروز به لیست کارام اضافه شد. و بی نتیجه هم نبود. اون اعتراف کرد اسنیپ بهش دستور داده جارو تو خراب کنه! خودش اعتراف کرد!:). هراسون دهن باز کردم تا از خودم دفاع کنم. انقد جیغ زده بودم صدام خروسی شده بود: ه.. هری.... من اینکارو... نک.. نکردم!:). هری لبخند غمگینی زد: «میدونم کار تو نیست.». و با نگاهی توهین آمیز خطاب به کورمک غرید: « این کارت رو به مک گوناگال گزارش میدم». - من مجرمو دستگیر کردم! +چرت نگو. هدر بهترین دوست منه! ممکنه رون و هرماینی جارومو خراب کرده باشن؟ اصلا! پس هدر هم نکرده.
از زبان هری💚*خیلی خیلی عصبانی بودم. هدر اصلا وضعیت خوبی نداشت. آروم بهش گفتم: «میتونی از جات بلند شی؟». آروم سرشو به معنی آره تکون داد. سعی کرد بشینه اما انگار پهلوشو تیر کشید چون سریع دستشو گذاشت رو پهلو خونیش و چشماشو بست. داشت دوباره میافتاد که گرفتمش. آروم گفتم: «اشکال نداره. من کمکت میکنم». آروم نشوندمش که مک لاگن باحالی عصبی گفت: «حق نداری از اینجا ببریش». خون جلوی چشمم رو گرفته بود : « نیم ساعت همش اینجا بود الان دیگه نمیتونه بشینه! دو دقیقه دیگه بزارمش اینجا کلا میکشیش که!». آروم هدر رو بلند کردم و به خودم تکیه دادم. دستم هم دور کمرش بود تا یوقت نیفته. مک لاگن چوبدستیش رو دراورد: « هری.... اون باید بمونه تا.....». داد کشیدم: « تا چی؟!؟! این دختر هیچ کاری نکرده! من بهش اعتماد کامل دارم! و بخاطر این کاری که باهاش کردی ازت نمیگذرم. دیگه هیچوقت به دوستای من نزدیک نشو» چوبدستیم رو بالا بردم... همون لحظه...
از زبان هدر💜* در اتاق دوباره باز شد. احتمالا چون هری میخواسته یکی پیدامون کنه! پروفسور مک گوناگال همراه رون و هرماینی وارد شدن. پروفسور تا چشمش به من افتاد زنگش پرید: «د... دو.... دوشیزه.. پا... اهم... دوشیزه اسنیپ! حالت خوبه؟». دهن باز کردم جواب بدم: «من...». یهو حالم بهم خورد. کمر هری رو ول کردم و خم شدم. سرفه ام گرفته بود. چند سرفه خشک کردم و دستم رو جلوی دهنم گرفتم... دستم رو نگاه کردم که از خون رنگین شده بود💔 هری آروم منو بلند کرد.... نگاهم کرد : «هدر؟ حالت بد شد؟». آروم و لرزان دستم رو جلوی صورتش گرفتم.... لحظه ای از ترس چشماش برق زد اما بعد آروم به پروفسور مک گوناگال گفت: «هدر باید همین الان بره درمانگاه...». مک گوناگال بزور آرامشش رو حفظ کرد: « د.. دوشیزه اسنیپ رو همراه دوشیزه گرنجر و آقای ویزلی ببر پیش مادام پامفری... من به کار آقای مک لاگن رسیدگی میکنم..». هری آخرین نگاه همراه با نفرتش رو حواله کورمک کرد و آروم منو به سمت در برد..... "20 دقیقه بعد"
از زبان هری💚* هدر رو بردیم درمانگاه و مادام پامفری مارو بیرون کرد.... الان 15 دقیقه ست نشستیم بیرون درمانگاه... 10 دقیقه دیگه کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه داریم اما هیچکدوم علاقه ای نداریم بریم. هدر بخاطر جارویی که من بخاطر سهل انگاریم از درست مراقبت نکردم و یکی راحت رفته نابودش کرده اینقدر زجر کشید....خودم رو مقصر حال هدر میدونم. یهو صدایی گفت: «سلام بچه ها». سرم رو بلند کردم. دامبلدور که ظاهراً کمی آشفته بود رو به روی ما وایساده بود: « حالتون چطوره؟». هرماینی گفت: « خب.. ما نگران هدر هستیم.. خیلی براش ناراحتیم». - اوه. بله درک می کنم! خودمم اومدم اینجا ببینمش. ولی مثل اینکه مادام پامفری اجازه ملاقات نمیده نه؟. کلافه سر تکون دادم. همون لحظه صدایی رویایی گفت: « سلام هری...»
از زبان راوی📖*دختر آرام چشمانش را باز کرد. تنها چیزی که بعد از آمدن به درمانگاه یادش بود این بود که مادام پامفری به او دارویی خواب آور داده بود تا کمی استراحت کند. چشمانش را مالید. زنی را در گوشه اتاق دید که ماده در یک پاتیل میجوشاند⚗️ مادام پامفری همین که چشمش به او افتاد گفت: « عه! بیدار شدی؟! خب خوبه موقعیه. معجون آویشن کوهی تقریبا آماده است». - ممنون. مادام به لبخندی اکتفا کرد و گفت: « دوستات بیرون منتظرند تا تو را ببینند. اما خب فعلا نمیشه.». - اوه! خب که اینطور. +اوه مثل اینکه آماده است. جامی را پر از معجون آویشن کوهی کرد و به دست دختر داد. مقداری دیگر هم روی یک دستمال تمیز ریخت و روی زخم پهلو ی او گذاشت. به محض تماس دستمال با زخمش سوزشی عمیق ایجاد شد. - جیغغغ. +هششش. انتظار داری چجوری باشه؟! - عذر میخوام! +هوفف اینو رو زخمت نگه دار... دارم تو این درمانگاه دیوونه میشم
از زبان هری💚* لونا رو دیدم که جینی و نویل کنارش بودن. جینی زمزمه وار گفت: « اومدیم هدر رو ببینیم. وقتی اون اتفاق افتاد منو نویل تو خوابگاه بودیم... هیچی نفهمیدیم و لونا هم که تو خوابگاهش تو راونکلاو بود.». نویل ناراحت گفت: «اصلا حقش این نبود. اونم مثل هرماینی هروقت کمک میخواستم بهم کمک میکرد.». جینی کلافه گفت: «اون دفعه یا یکی از دخترای هم روهم دعوام شد اونم برادرش رو آورد سرم و اونوقت هدر اومد ازم دفاع کرد. اون هیچ وقت کارای خوبشو نمیگفت.». لونا هم اضافه کرد: « از منم در برابر کسایی که بهم میگفتن لونی دفاع میکرد..... اون واقعا لیاقت پری مهربون بودن رو داره». تو اون شرایط رون از حرف لونا خندش گرفت.. دامبلدور هم با لبخند به حرفامون گوش میداد. همون لحظه در درمانگاه آروم باز شد..... ادامه دارد......
خب اینم از این پارت 💖 ❤️ 💖 امیدوارم خوشتون بیاد 💜 لطفا لطفا لطفا کامنت بزارید 💜 💜 💜 یه دنیا ممنونمممم💜💖بوس بای💚
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عععععاااااالللللیییی بببببوووووودددد
همیشه از مک لاگن متنفر بودم هستم و خواهم بود
پسره ی خود بین گاو
😂😂😂
پارت بعدی رو بگذار میخوام بدونم هدر چی میشه
اتفاقا همین الان تایپش تموم شد تو بررسیه
امید وارم زودتر منتشر بشه
منتشر شد💚💜
دیدمش تازه لایکشم کردم
مرسی💚💜
عالی
ممنونم❤️
اگه پارت بعدی رو نذاری میگم ج.ن ها بیان بخورنت 😂🫥
😂😂😂 باشه یا امروز یا فردا
همزاد من پیدا شد
❤️کی؟ من؟ یا کاراکتر داستانم؟ ❤️
خودت رو میگم
عه! سلام همزاد💕❤️