8 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💟Hermion انتشار: 1 سال پیش 267 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های💚💜ناظر گرامی این تست هیچ چیز بدی نداره و فقط یه داستان برای خواننده های تستچیه 💜 لطفا منتشر کنید 💜 همیشه لبخند رو لبت باشه 💜 💜
عزیزان💜💚اگر خوشتون اومد لطفا لطفا کامنت بزارید 💜 💜 و لایک کنید تکنیو 💜💚لایک و کامنت هاتون برام خیلی با ارزشن💚💜بریم ادامه داستان........
از زبان هری💚*نگاهم به جاروی تکه تکه شدم بود... تنها یادگاری که از سیریوس داشتم💔بغض گلوم رو فشار میداد... کم کم دورم خلوت شد و اونموقع هرماینی اومد پایین...
- هری؟ رون؟ چه خبر شده... وای خدای من! هرماینی و رون کنارم نشستن و دلداریم دادن... معلوم نبود هدر کجاست... صدای پروفسور مک گوناگال رو شنیدم و سرم رو بلند کردم.... - پاتر؟ ویزلی؟ گرنجر؟ اینجا چه..... خدای من! پاتر این آذرخش توست؟. +بله پروفسور. - چه جور... چه جوری؟ آخه....کی؟. و بعد سریعا رفت به دفترش. هرماینی گفت: « حتما باید گریفیندوریم بوده باشه! کسی اسم رمز ما رو بلد نیست!». رون ناگهان گفت: « وای من! تازه یادم اومد. هدر رو بردن!». یه لحظه کلا از فکر جارو در اومدم : «چی؟ کی؟ کجا؟». - مک لاگن رو میشناسی؟. +کی؟. - بابا مدافع تیم! تو چجور کاپیتانی هستی؟. +آها خب؟. - هدر رو متهم کرد که اینکارو کرده! مگه نمیشنیدی یه دختر اینجا هی جیغ میزد؟. +من.... تو فکر جاروم بودم.... وایسا... - خواستم برم کمکش اما جیسون... +جیسون کیه؟. - یکی از دوستاش... نذاشت. هرماینی جیغ کشید: «وااای! الان یعنی هدر رو برده کجا؟». رون با نگرانی گفت: «دفتر مک گوناگال؟». صدایی با خشنودی گفت: « نخیر.... بردش جایی که ازش بازجویی کنه! جایی که کسی برای زیرسوال بردن قوانین بهش کاری نداشته باشه!». لاوندر رو دیدم و تندی پرسیدم: «منظورت چیه؟ کدوم قوانین؟». - خب بازجویی دیگه... اگه بخوان کتکش بزنن و اساتید اونا رو ببینن که اوضاع خیط میشه!
با هراس پرسیدم: « چرا به مک گوناگال چیزی نگفتی؟».
- همه موافقیم که کار اونه! همراه رون و هرماینی با عجله دویدیم سمت دفتر مک گوناگال....
از زبان هدر💜*همونجور که راه میرفتیم سعی کردم یجوری از زیر دست دوست هیکلی کورمک حرف بزنم.... که موفقیت آمیز نبود. بالاخره یه در جلومون ظاهر شد. به زور منو بردن داخل. داخل اون اتاق چیز زیادی نبود. یه صندلی فلزی با زنجیر+چند سطل آب+چندتا شلاق و باتوم.... تازه فهمیدم اونجا اتاق ضروریاته. ولی یه دفعه کل تنم یخ کرد... اگه این اتاق ضروریات باشه..... اینا میخوان منو شکن. جه بدن؟! سعی کردم خودمو آروم کنم... کورمک یه سرپرست دانش آموزان بود و امکان نداشت قوانین رو زیر پا بزاره! - بنشونیدش اینجا! منو انداختن روی صندلی فلزی رو زنجیر رو بستن. یعنی چی؟ اینجا مدرسه ست ینی چی؟. تا دستش رو از رو دهنم برداشت جیغ زدم: « منو از اینجا ببر بیرونننننن!!!!!!». - اوه! مگه الکیه؟ اول اعتراف میکنی که جاروی پاتر رو خراب کردی! +من اینکارو نکردم! اگه اینجوریه پروتی هم خواهرش تو راونکلاوه چرا فقط من؟. - چون عموی تو یه اسلیترینیه! اسلیترینی! بغض کردم: « خب تقصیر من چیه؟ منو ببر دفتر مک گوناگال!». نیشخند زد: « اوه که اینطور... ولی یکم خشونت لازمه نه؟». و خونسرد به سمت شلاق ها رفت.....
از زبان هری💚*داشتم از نگرانی میمردم! هدر داشت بخاطر یه جاروی بی ارزش زجر میکشید. اگه اونا کتکش بزنن چی؟. اون فقط یه دختره همین! هرماینی گفته هدر حتی چوبدستیش هم برنداشته و چوبدستیش روی پاتختی بوده! اون کاملا بی دفاع! یهو پروفسور مک گوناگال سر راهمون سبز شد: « پاتر؟ ویزلی!؟ دوشیزه گرنجر؟». - پرفسور! هدر! +ببخشید؟. - کورمک مک لاگن فکر کرده هدر جاروی منو شکسته! اونو برده یجا ازش بازجویی کنه! من مطمئنم یه بلای سرش میاره! خواهش میکنم یه کاری کنید! +پاتر؟ حالت خوبه؟ آقای مک لاگن یه سرپرست دانش آموزه. از این قانون شکنی ها نمیکنه! - نه نه نه! تروخدا. اون.... آخه. +تو الان از فرط ناراحتی هذیون میگی عزیزم! اگه آقای مک لاگن رو حین انجام این کار دیدی گزارش بده😂. - من حالم خوبه بابا!! ولی اون دیگه رفته بود...
از زبان هری💚* اصلا فکرم کار نمیکرد... شاید یکی بگه خب همش چندتا سواله دیگه... اما اونجوری که هدر جیغ میزد.. و... پس مک لاگن به هدر تو گوشی زد؟. هرماینی گفت : « گوش کنین! خودمون باید یه کاری کنیم! کجا ممکنه رفته باشن». با استرسی آشکار جواب دادم : « جایی که کسی پیداشون نکنه!». رون امیدوار گفت: «دستشویی مارتل گریان؟». هرماینی گفت: « اتاق خودش تو خوابگاه؟». و منم زمزمه کردم: «اتاق ضروریات». هرماینی بدون درنگ گفت: « خیله خب. من میرم دستشویی مارتل. رون تو برو اتاق مک لاگن و هری برو اتاق ضروریات!». - باشه. +باشه. & خوبه برید.
از زبان هدر💜*از شلاق استفاده نکردن اما خب.. منو انداختن کف زمین بهم لگد زدن....با باتوم تو سرم زدن و روم آب یخ ریختن...... حالم خیلی بد بود.... با صدای ضعیفی گفتم: « لطفا... ولم کنین! تمومش کنین.. من هیچ کاری.... جیغغغ». با لگدی که کورمک به پهلو زد جیغ کشیدم.. جیغی که دل سنگ رو آب میکرد اما نه دل اونا رو.. اون دوتا دوست خلش هم به تقلید از اون شروع کردن به داغون کردن پهلوی من بدبخت. جیغ کشیدم و جیغ کشیدم جوری که دیگه صدام در نمیومد. - حالا اعتراف کن! وای خداجون من اجازه میگیرم آره! من مجرم رو دستگیر کردم! +احمق من مجرم نیستم! یه سطل آب روم خالی کرد نشست روی زمین کنار تن بی جون من. موهام رو گرفت و کشید. ناله کردم: « بخدا من هیچی نمیدونم!» که یهو.....
از زبان هری💚*الان نمیدونم در اتاق ضروریات رو چجوری باز کنم. آشفته به فکر هدر افتادم و گریه ام گرفت.. اگه چیزیش بشه تقصیر منه... تو همون لحظه در اتاق ضروریات پیدا شد. با شتاب در رو باز کردم دوتا پسر هیکلی دیدم و خود کورمک که کنار چیزی روی زمین نشسته بود. دقت کردم.. اون چیز.. اون یه دختر بود.. اون هدر بود که حالش خیلی بد بود... چیزی که دیدم باور نمیکردم پیرهن هدر تو قسمت پهلو خونی شده بود و رو دستاش همه کبود شده بود بی حال با پلک های نیمه باز اونجا خوابیده بود..... ادامه دارد..
ناظر گرامی این تست هیچ چیز بدی نداره و فقط یه داستان برای خواننده های تستچیه 💜 لطفا منتشر کنید 💜 یه دنیا ممنون ❤️ همیشه شاد باشی💜💚. دوستان اوه خوشتون اومده لطف لطفا لطفا لطفا کامنت بزارید 💜 💜 💜 بابای... نتیجه چالش داریم...
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
میشه واقعا یه روز به عنوان کسی که عاشق هاگوارتز برم هاگوارتز؟
هیچ وقت امیدت رو از دست نده👌🏻❤️
پارت بعدی پلیز
چشم 🤡 امروز احتمالا
اوکی گلم😄
وایییی به خاطر یه جارو زدن هدر رو کشتن که🥺
عالی بود🙃
👌🏻💔خودمم یکم ناراحتم ولی خب مجبورم حلا خودت میبینی....
با خدا
چه کردی با هدر😅
😂💔👌🏻