ادامه ی داستان
توی کافه گیر افتاده بودم . باید یک کاری می کردم اما نباید سریع ببند شوم و دستم را سمت چوب دستی ام ببرم زیرا زیادی جلبه توجه می کند. پس کاری کردم که انتظارش را ندارید چوب دستی ام را در دستم گرفتم و نوشیدنی را مزه مزه کردم تا اینکه فروشنده به من اشاره کرد.
مردان سیاه پوش به سمت من امدند و توی دستشان عکس من بود. بالای میزم ایستادند و چوب دستی هایشان را بیرون اوردند یکیشان گفت: _ باید با ما بیایید خانم مریندا _ واقعاً؟ پس اگه می تونید من را بگیرید بلند شدم و نوشیدنی ام را به سمتشان پرتاب کردم و سریع ازشان دور شدم اما خوش بختانه به موقع برگشتم و ورد دفاعی را به زبان اوردم چون همان موقع رئیسشان ورد بی هوش کننده را بر زبان اورد.
وقت چندانی نداشتم پس انکاری را کردم که همیشه می کردم کمی دود همه جا پاشیدم و تقریبا همه جا پر از دود بود و کسی کس دیگر را نمی دید. چند ثانیه بیشتر وقت نداشت و زدم بیرون. همه با تعجب نگاهم می کردن و پچ پچ می کردن پشت سرم مامور ها از کافه بیرون امدن توی کوچه ی سمت راستم پیچیدم و چندین نفر را از سر راهم کنار زدم. وارد خانه شدم. روبه صاحب خانه که من را می شناخت فریاد زدم: _ من را ببر جای امن
من را به سمت دری برد. در را باز کرد و بهم اشاره کرد که پایین بروم. قبل از رفتن گفت: _ از این راه پله برو پایین به یک تونل می رسی و بعد از تونل به یک در می رسی از انجا می تونی بری بیرون و بری پیش کسی می خوای بری _ اتفاقا نمی دونم پیش که کسی می خواهم بروم فقط می دانم باید دنبال کسی به گردم که کتاب های قدیمی زیاد داره _ پس برو پیش برادرم سوسمار پیر خواستم بگم سوسمار پیر کجاست که چند نفر به در کوبیدن
من را به سمت راه پله هل داد و در روم بست و با ورد در را مخفی کرد. بعدش نفهمیدم چه اتفاقی افتاد فقط می دانستم باید هرچه زودتر فرار کنم از راه پله پایین امدم و وارد تونل شدم همین طور داشتم می دویدم و می دویدم تا صدا های قدم های کسی را پشت سرم شنیدم. از در بیرون رفتم و با تمام قوا دویدم
همان طور که داشتم می دویدم حساب کتاب کردم. اگر شش نفر بودن و حداقل یک نفر برای مراقبت از صاحب خانه داخل خانده مانده باشه پس باید ۵ نفر دنبال بوده باشند و من بابد همان طور که داشتم فرار می کردم پنج نفر را دست به سر کنم غرق این چیز ها بودم که نفهمیدم ان ها چقدر بهم نزدیک شدن و طلسمی را شلیک کردن
امیدوارم خوشتون اومده باشه و ناظر لطفاً رد نکن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ناظرش بودم... بک میدم.
مرسی