
💙*کلاسای هاگرید همیشه برای من یکی حداقل جالب بودن چون تمام تلاششو میکرد که معلم خوبی باشه اما هیجان انگیز ترین کلاسش موقعی بود که یه هیپوگریف که اسمشو گذاشته بود کج منقار رو آورده بود. کلی دربارش توضیح داد و داوطلب خواست. ترسوتر از اونی بودم که بخوام نفر اول اینکارو بکنم.😕واسهی همین هم هری رفت. چون تونسته بود باهاش دوست بشه هاگرید نشوندش رو کج منقار و اونم پرواز کرد. ماهاهم عین یه گروه مرغ هی جابهجا میشدیم که بتونیم هری رو ببینیم.😁⚡*از یه درجه پرواز باهاش از جارو برام جالبتر بود چون کنترلش خیلی بهتر بود.💚*از این که اون پاتر تونسته بود سوارش بشه حرصم گرفته بود.وقتی اومد پایین منم رفتم سمتش 💚فک کردی ازت میترسم حیوون احمق 💚*که یهو پام به یه سنگ گرفت و خوردم زمین 🧡تو یاد بگیری جلو پاتو نگا کنی بسه نمیخواد با کج منقار پرواز کنی⚡*اما از یه طرف خوب شد چون یهو کج منقار عصبانی شد و رفت سمت مالفوی.یعنی اگه یه قدم اومده بود جلوتر یه چیزیش شده بود.هاگرید هم تا کج منقار رو آروم کرد زمان کلاسش تموم شد@پس دیگه کج منقار و هاگرید اتفاقی براشون نمیوفته💙اگه انقد ترسو نبودم شاید منم داوطلب میشدم به نظرم خیلی جالب بود.❤️کارتو بود؟🧡💙هان؟❤️طفره نرو کار تو بود که مالفویو انداختی زمین 💙آره⚡خب چرا؟😐💙کج منقار کوچکترین خراشی مینداخت بهش معلوم نبود چه بلایی سر هاگرید و خودش میومد.😑🧡دوست دارم حواست به همچی هم هست.خیلی سریع موقعیتو تحلیل میکنی😦❤️اینو راس میگه منم نمیتونستم با این سرعت اینکارو بکنم 💙 بچهها شلوغش نکنید کاری نکردم 😅
💙*همین طوری داشتیم ورور میکردیم که دیدیم رسیدیم به خوابگاه.تا رفتیم تو صدای جیغ جیغ یه موجودی میومد.⚡*رفتیم و مسخره ترین صحنهی عمرمونو دیدیم. هدویگ و زیک دم کجپا رو گرفته بودن و خالخالی هم پشت پایه ی مبل قایم شده بود❤️*انقد صحنه ی خنده داری بود که رون هم داشت میخندید و باز بهم گیر نداد 🧡بیاین اینارو جدا کنیم تا کار دست هم ندادن 😂@که جرج و فرد اومدن🌾چه خبره؟🌿صدای جیغ جیغ تا بیرون میاد 💙تقصیر ایناس...راستی شماها نباید کتابخونه باشید؟🌿ای بابا یادمون ننداز سالی.⚡چتونه؟🧡از سالی برنامه گرفتن برای امتحانای سمج که از الان بخونن.🌾بیچارمون کردی با این برنامههه💙مگه مجبورتون کردم ازش پیروی کنید؟❤️از شب امتحان خوندن که خیلی بهتره.🧡میگم احیانا الان کلاس نداریم؟❤️یا خدا بدوییییید!💙*باز خوبه به موقع رسیدیم سر کلاس.با لوپین کلاس داشتیم (بچه ها بی احترامی نمیکنه دلیل داره) دربارهی یه چیزی بهمون توضیح داد که همون موقع نفهمیدم منظورش چیه اما وقتی نویل رفت جلو تازه فهمیدم اوضاع خیلی خطریه!آخه من اونو به چه چیز خوبی میتونم تبدیل کنم؟!کمکم نوبتم داشت میرسید و مونده بودم چیکار کنم
🐺بعدی!💙*آروم رفتم جلو و بوگارت تغییر کرد.اون چند نفری که نزدیک بودن از ترس جیغ کشیدن.بوگارتم همون گرگ سرخی بود که بهمون حمله کرد.چوبدستمو گرفتم سمتش و آروم گفتم 💙ریدیکلوس 💙*یهو کلی روبان صورتی پیچید دورش و یکیشون هم رو سرش پاپیون شد.همه زدن زیر خنده اما من ساکت رفتم یه گوشه تا کلاس تموم شه. اما تا اومدم برم🐺فاستر بمون باهات کار دارم 💙*دیدم هرماینی داره نگام میکنه.بهش گفتم💙برو سر کلاس الان میام@وقتی همه رفتم بیرون لوپین درو بست 🐺هنوزم ازش میترسی؟حتی بااینکه میدونی دیگه هیچوقت دوباره این اتفاق نمیفته؟💙اصن نمیتونم فراموشش کنم.🐺سنت خیلی کمه وگرنه یه تیکه از حافظتو پاک میکردم که اذیت نشی 💙بالاخره باید باهاش کنار بیام 💙*اونم موهامو ریخت بهم.کلا نمیذاشتم هر کسی به سرم دست بزنه اما اون مشکلی نداشت چون پدرخوندم بود!یهو یاد یه چیزی افتادم و فورا رفتم عقب🐺چیشده؟💙حلقه موم!وای!💙*خیلی سخت میتونستم زیر موهام بندش کنم 🐺واقعا تو این سه سال تا حالا کسی ندیدتش؟💙هیچکس🐺بیخیال!آخرش که یه روز میفهمن 💙...🐺برو کلاسا دیر نشه. میبینمت🙂💙*خود حلقه موعه مشکلی نداشت اما نشونه ی یه چیز خیلی عجیب بود که ممکن بود اگه ببیننش ازم بترسن. نمی خواستم ازم دور بشن واسهی همین اینکارو میکردم
💙*کلاس بعدیمون معجون سازی بود. خوبیش این بود که برنامه یکم تغییر کرده بود و ما با ریونکلاو کلاس داشتیم.سریع لونا رو پیدا کردم.کار راحتی بود چون خیلی ها فکر میکردن عجیبه ازش دور میشدن.💙اینجا جای کسیه؟🤍نه بابا بیا بشین.🤍*استاد که اومد شروع کردیم به معجون درست کردن. باید دو نفره انجامش میدادیم و سالی به طرز وحشتناکی معجون سازیش خوب بود.کلا تو خیلی درسا اینطوری بود.به پای هرماینی نمیرسید.شاید فقط معجون سازیش از هرماینی بهتر بود اما گهگاهی یه چیزایی رو میدونست که مخمون سوت میکشید.💙لونا خوبی؟🤍هوم؟...آره آره.ببخشید فکرم درگیر بود.🤍*دیدم یه کاغذ کوچیک کنارشه. بلا فاصله فهمیدم داره چیکار میکنه.داشت تقلب مینوشت برای هری و رون😅💙یه دیقه اینو هم بزن نترکه الان میام 💙*به بهونهی آوردن یه چیزی رفتم و برگه رو انداختم کنار پای روم اونم سریع قاپیدش.وقتی برگشتم سر میز چشمم افتاد به هرماینی که داره به زور جلوی خندشو میگیره.@بعد از کلاس ❤️*تا از کلاس اومدیم بیرون سالی زد تو کلم ❤️چته؟💙مگه دلقکم که به کارام میخندی😐❤️آخه خیلی خوب تقلب رسوندی بهشون😂💙خدا شفا بده معلومه درسای زیادت زده به مغزت🤦🏻♀️😂⚡اینارو ول کنید می بریم هاگزمید؟🧡فاز سال بالایی هارو نگیر😐 سال سوم و چهارم رو باید خودشون بگن که کی میتونیم بریم⚡خیلی خوب آیه یاس😑
ببخشید دیر گذاشتم یکم حالم خوب نیست خوب شدم بیشتر میذارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اجی من پارت یک رمانم اومده میشه بری ببینی؟؟؟
پارت بعدی رو بذار 🧡🧡
دقیقا دارم تایپ میکنم
یکم دیگه میزارم برای بررسی
مائده!
چته؟
مائده
مل دیدم تو تستا داری کامنت میذاری بیا پیوی ببینم
چند روزه نه خبری ازت هست نه جواب تلفنو میدی
همین الان بیا
چیکاری😔
نانی؟
یعنی چی؟
منظورم اینه که چه مشکلی داری
مهم نیست
تموم میشه
الان بهتری؟؟
میگم نمیخوای افتخار بدی پارت بعدی اصیل ترین دورگه رو بذاری؟😁
خیلی خوب بود ، چرا مگه چیشده ؟ 🥺
چیزی نیست
خوب میشم
قول میدم
امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب شی 🫂
ممنون 💖