8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Lucy انتشار: 1 سال پیش 39 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید دیر شد
خب خب😁
یکی از تغییر های اصلی اینه که:
سوروس و لیلی فقط دوتا دوست خوبن یعنی هیچ حسی بینشون نیست واسهی همین غارتگران نه تنها هیچ دشمنی با سوروس نداره بلکه خودش یکی از اعضای غارتگرانه که با لقب مداد سیاه تو نقشه هم هست😁&کل داستان اصلی رو بردی زیر سوال😐😂
بقیه ی تغییرات رو تو پارتای بعد میبینید
🐺*انقد عصبانی بود که سیاهی چشمش داشت بیشتر میشد.یکم دیگه طول میکشید یه بلایی سر پیتر میاورد مجبور بودم بحثو عوض کنم🐺از کجا فهمیدی اینجاییم؟ ⚫هان؟...معجونتو آورده بودن که دیدم نیستی.نقشه هم رو میز بود🦌تو هنوز هم نقشه رو باز میذاری نه؟🤦🏻♂️🟤دارم فک میکنم اگه مینروا ببینتش...⚫...زندمون نمیذاره @و رفت سمتشون که طنابارو باز کنه.&من فقط دارم قیافهی هری و هرماینی و رون رو تصور میکنم😂⚡*سیریوس اول از همه باز شد واسهی همین اومد و مارو باز کرد. ماهم عین بز داشتیم نگا میکردیم😐⚫ریموس؟🐺هوم؟⚫این شومینههه کار میکنه؟🐺اون سری که چکش کردم آره.@اگه یادتون باشه میشد از طریق شومینه ها جابهجا شد اونم همین کارو کرد@یکم بعد ⚫بیا تا کار دستمون ندادی 🟤مگه این معجونه چیکار میکنه؟🐺وقتی گرگینه میشم عقلم سر جاش میمونه.🟤(رو به سوروس) بیکار به توان دو😐⚫حرف نزن اینو بگیر (یه چیزی رو پرت کرد سمتش و رفت سمت جیمز) &اون بدبخت تا الان بسته بود؟@آره وقت نشد بازش کنم😅🦌*دیدم سیریوس داره به چیزی رو میندازه گردن پیتر.فهمیدم چیه واسهی همین نیشم باز شد🦌اینو از کجا پیدا کردی؟⚫دقیقا کنار همون جوبی بود که ازش فرار کرده بود.🐺با اون انفجار از بین نرفت؟!🟤 رز گفته بود اینا فقط با به جادوی خیلی قوی از بین میرن. @بلی رز خانم یکی از شخصیتای جدیدمونه که نسبتا نقش مهمی داره😁🦌اون فنچک هر کاری بگی ازش بر میومد.این که دیگه چیز عجیبی نیست ⚫* داشتم پیترو میگشتم که چیزی برا فرار پیشش نباشه. سیریوسم اومده بود و هی مسخره بازی در میاورد ⚫یکی اینو از برق بکشه ببینم دارم چه غ.ل.ط.ی میکنم😐🐺بچه بیا اینور الان میزنتت😂
⚫من که بعدا برا تو دارم ریموس🦌گفتم کفری میشه.🐺به من چه خودت گفتی بهش نگیم!😐🗡️سوروس؟🧡یه صدایی از بیرون در بود.سیریوس به منبع صدا یکم نگاه کرد و گفت🟤اون...کیلواعه؟⚫آره خودشه.بیا تو ❤️*تا اینو گفت یه گرگ سیاه از در میاد تو و میره سمتش.سوروس دستشو گذاشت رو سر گرگه⚫چیزی شده؟🗡️نمیتونید برید بیرون چون اون ابره از رو ماه رفته کنار.ابر دیگه ای هم نیست که احتمال بدیم بیاد جلوش.🦌پس باید با شومینه بریم؟🐺چارهای نیست🗡️خودتون میدونید. 🟤تو نمیای؟(درواقع تیکه انداخت اما نه به گرگ بودنش)🗡️بیام فاج سکته میکنه😁سر جنگل میبینمتون@و رفت🦌الان نفهمیدم این دعوت بود یا دستور😐⚫تو فک کن یه ذره این تغییر کرده باشه و نظر کسی رو بپرسه. وقتی میپرسه که میدونه حرف خودش تنها جوابه🟤ولی تغییر کرده.🐺نه اونقد تغییر نکرده.این حالتش تغییر کرده خودش همون شکلیه🐺*یهو سوروس از جا پرید و جیمز و سیریوس هم پکیدن از خنده. وقتی فهمیدم چیشده خودمم خندم گرفت. کجپا رفته بود زیر دستش و اونم ندیده بود. واسهی همین سر حد م.ر.گ ترسیده بود😂🟤تو که از گربه نمیترسیدی😂⚫وایسا ببینم...این حنایی نیست؟🦌آره خودشه @من نمیدونستم لیلی اسم گربشو چی گذاشته واسه ی همین همین طوری یه اسم خودم گذاشتم⚫اما چطوری اینجاست؟🦌هری که راه افتاد خیلی با هری دعواش میشد واسه ی همین فروختیمش ⚡من!؟🟤حرص نخور کلا از بچه ها خوشش نمیاد.🟤*رفتم سمت سوروس و آروم ولی جوری که جیمز و ریموس بشنون بهش گفتم 🟤بهخدا فک کنم هری اول خسخس گربه یاد گرفت بعد حرف زدن.@و هرکی تو اون اتاق بود مرد از خنده.⚫خدایی هنوز نفهمیدم چطوری میتونی تو یه لحظه همرو بخندونی😂🦌دلقکه دیگه. خودتم تو یه لحظه میتونی همرو تخریب کنی با تیکه.⚫صحیح🟤الان کی تیکه انداخت؟😐
⚫ول کن وقت نداریم@و رفت سمت رون که پاشو به طور موقت ببنده که اون سه تا یکم رفتن عقب.اونم اینطوری که دید برگشت پیش پیتر.🦌*رفتم سمت رون و پاشو بستم 🦌سوروس؟⚫هوم🦌اینارو هم ببریم؟⚫خودت میدونی@و پیترو معلق کرد.یکم موند که یهو رفت سمتش که بزنتش🟤بگیرش!@ریموس هم که بهش نزدیک بود شنلشو گرفت و کشید😂🐺ما اینو زنده میخوایم!⚫آروم میزنم🐺نه!@و کشیدش عقب و ولش کرد.اما آخرش کار خودشو کرد و زد تو صورتش.😂🐺سوروس!@و محکم زد پشت گردنش🦌اصن عقل داری؟⚫یه درصد فک کن داشته باشم🐺اگه داشت که اونکارو نمیکرد.⚫توهم وقت گیر آوردی ها!🟤آخرش بریم یا نه؟🦌*اول بچه هارو فرستادیم بعدش خودمو ریموس پیترو گرفتیم و رفتیم.نمیشد پیترو با اون دوتا اسکل تنها گذاشت ممکن بود کار دستمون بدن.آخر سر اون دوتا هم اومدن.🟤اتاقت از خاکی شدن گذشته.این خاکه یکم اتاق بهشه. ⚫مرض❤️*یکم عجیب بود.پروفسور اسنیپ حدودا ده متر جلوتر از ما بود که یه مسیری رو بریم و به دیوانه سازها برنخوریم. البته بیشتر برای اینکه جلوی سیریوس رو که از هیجان داشت میدویید رو بگیره انقد ازمون دور بود.⚡بابا چرا درباره ی سیریوس بهم نگفتید؟🦌اگه میگفتیم با اون خبرایی که میومد دو حالت بیشتر نداشت.یا فک میکردی ما خ.ل.ی.مو حرفمونو باور نمیکردی. یا به بقیه میگفتی و اونا باور نمیکردن.🧡ولی اصلا انتظار نداشتیم که با پروفسور اسنیپ دوست باشید.🐺به خاطر اخلاقش که جدیه میگید؟@رون با دستپاچگی تایید کرد🦌شاید نشون نده اما...@که ریموس آروم گفت🐺حقشه@اما جیمز شنید و با لحن جدی بهش گفت🦌نمیخواد به جای اونا ناراحت باشی.خودش بسشه!
❤️ببخشید ولی منظورتون چیه؟🦌...فقط میتونم بگم چارهای نداره...⚫بیاین دیگه!🦌خیلی خوب غرغرو ⚫این تو راهرو بهوش اومد به من ربطی...@که سیریوس به طرز مسخرهای موهاشو بهم ریخت&یک عدد جوجهتیغی سیاه😂@دقیقا.و سوروس هم یه نگاه بدی بهش انداخت و افتاد دنبالش.🟤غ.ل.ط کردم😂⚫پسرهی****!⚡*ما نفهمیدیم چی گفت اما بابا و پروفسور لوپین فهمیدن و انقد خندیدن که سرخ شدن.آخرشم بابا رفت و اون دوتارو از هم جدا کرد.🧡*وقتی رفتیم دفتر دامبلدور میشه گفت تنها نقش بوقو داشتیم.فقط گهگاهی یه چیزی رو تایید میکردیم❤️*به فاج و بقیه گفتن که پیتر جانور نماست که اونم دیگه بهوش اومد. جانور نما بودنشو انکار کرد و انقد مصرانه میگفت که معجون حقیقت آوردن تا خودش بگه.⚡*مشکل اینجا بود که پیتر وقتی دید نمیتونه دروغ بگه گفت که بقیه هم جانور نمان و بازم بحث شروع شد.واسهی همینم بقیه هم معجون حقیقت خوردن اما بازم گفتن که جانور نما نیستن!منطقی نبود که معجون راستی رو یه سری جواب باشه اما رو یه سری دیگه نه.بعدش دیگه پترو گرفتن و سیریوسو آزاد کردن.⚫*موقعی که داشت میبردنش دیدم ریموس چوبدستیش دستشه و داره یه وردی رو میخونه⚫چیکار میکنی؟🐺یه تیکه هایی از حافظشو پاک کردم.بهتر بود یادش نیاد 🦌*وقتی دیدم سوروس مث گچ سفید شد فهمیدم منظورش چیه⚫وای اصن حواسم نبود بهش...🟤یعنی انقد اوضاع این مسئله خرابه؟🦌*راستی!سیریوس تقریبا هیچی نمیدونست.تا اومدم حرف بزنم ریموس پیشدستی کرد 🐺نه اونقد برای احتیاط اینکارو کردم...برم که اینجا تبدیل نشم.شما هم زود بیاید❤️*رفتیم درمانگاه که دیدیم سالی و جینی هم اونجان. خانم پامفری داشت یه بانداژ دور سر سالی میبست.جینی تا مارو دید اومد پیشمون.🌺کجایین چند ساعته؟بعدا میگیم.سالی چشه؟🌺دو ساعته قلعه رو زیر و رو کرده تا پیداتون کنه.آخرشم اومد خوابگاه و از حال رفت.نتونستم به موقع بگیرمش و سرش خورد تو میز.💙جینی بیخیال خودشونم خستن.@در همین حین غارتگران محو شدن.💙*دلم نمیخواست تو درمانگاه بمونم.واسع ی همین اومدم بیرون.سرم هم درد میکرد اما چارهای نداشتم
🦌بریم الان ریموس میاد یقمونو میگیره.⚫ خوش بگذره.🟤نگفتیم میای یا نه.باید بیای ⚫اونوقت به چه زوری؟🦌زور سه نفر به یه نفر🟤کیلوا رو حساب نکردی چهار نفر⚫ خیلی خوب.@و تبدیل شد🦌(با خنده)از اینجا آخه؟⚫یکی از این بچه ها ببین با شماهام فک میکنن میخوام یه بلایی سرتون بیارم...بریم سیریوس رفت🦌*تازه متوجه شدم که سیریوس منتظر نمونده و داره میره 🤦🏻♂️🟤*وقتی رفتیم دیدیم کیلوا و ریموس کنار بید وایسادن و منتظرمونن 🐺بالاخره اومدید 🦌غر نزن بریم 🗡️یه لحظه قبل رفتن...کدومتون زد پشت گردن سوروس؟🐺من ولی تو از کجا...🐺*یهو هممون تازه یادمون افتاد که نباید اینکارو میکردیم.🟤فک کنم به ف.ن.ا رفتی از درد نه؟🗡️مهم نیست.فقط میخواستم بدونم.ولی بعدا باهات تسویه میکنم ریموس😁🔴پس اون جمعی که میگفتی این بود ریموس؟⚫*سمت صدا برگشتیم و دیدیم یه گرگ سرخ نزدیکمونه.🐺اوهوم@اون گرگه هم همون طوری که داشت تکیه میداد به درخت نزدیکش لبخندی زد و گفت🔴جالبه🗡️خوبی مگی؟🔴امروز خیلی خسته شدم.مخصوصا این یکی دو ساعت🗡️برو من حواسم به اینا هست🔴 ممنون@و رفت🦌اینجا گرگ سرخ نداشت!🐺آره این یه استثناعه برای امسال که من اینجام🐺*مث قدیم همین طوری راه افتاده بودیم و میگشتیم. قبلانا برنامه میریختیم اما این سری هیچی نامه ای نداشتیم🦌این همون تپههه نیست که تا پایینش میدوییدیم چون شیب داشت؟⚫خودشه.فقط شیبش بیشتر شده🟤پس به نفعمونه.@و دویید به سمت پایین🐺معلومه آزکابان خلش کرده.نه سوروس؟@اما برگشت و دید سوروس هم پابهپای سیریوس داره میره.😂🐺باز این دوتا افتادن کنار هم مود خل بودنشون گل کرد 🦌آره فقط یه چیزی 🐺هوم؟🦌 یادمه سال هفتم که بودیم...فک کنم پایین تپه یه درخت بلوط کاشته بودن.🗡️آره.تا الان دیگه...@که با صدای برخورد یه چیزی حرفشون نصفه موند.نگا کردن دیدن سوروس و سیریوس خوردن به اون درخت بلوط که تا الان خیلی تنومند شده بود ⚫آیییی!🟤این چی میگه سر راه؟🗡️* همینطوری که داشتیم میخندیدیم رفتیم پایین تپه پیششون. سوروس افتاده بود رو یه شاخه.🗡️گره خوردی نه؟😂⚫فک کنم😅@نمیدونم تا الان فهمیدید یا نه.سوروس تبدیل به یه مار میشه.یه مار سیاه بلند و باریک.واسهس همین وقتی خورده بودن به اون درخته پرت شده بود روی یه شاخه و پیچیده شده بود دورش😂راستی کیلوا میتونه به انسان تبدیل شده.فعلا نه عکس میدم نه اطلاعات اما بعداً کامل باهاش آشنا میشید
🟤*نمیدونم چند ساعت بیرون بودیم.وقتی که آفتاب داشت طلوع میکرد رفتیم سمت بید.رفتیم عقب که سوروس بتونه درختو آروم کنه.وقتی آروم شد رفتیم داخل تنه. @نکته نمیرن شیون آوارگان.بید یه مکان دیگه هم داره که فقط کسایی که اجازه دارن میتونن واردش شن.یعنی حتی اگه بتونن درختو آروم کنن اما اجازه نداشته باشن میرن شیون آوارگان.🦌*اونجا دوتا اتاق داشت که از وقتی که هممون شب گردی داشتیم آمادش کرده بودیم.میشه گفت همچی داشت.حتی قلاب آویزون کرده بودیم که رخت خواب بهش وصل کنیم.هر کدوممون یه گوشه ولو شدیم.خودمم خسته بودم اما ریموس انقد خسته بود که میخواست تو اون یکی دو ساعت باقیمونده به کلاسا بخوابه.میدونستم اون دوتا نمیذارن بخوابه.🟤*سوروس با یه نگا فهمید میخوام چیکار کنم.رفت و دوتا پر آورد.تا ریموس میومد بخوابه پرارو میزدیم یه صورتش.🐺ولم کنید خستم!⚫تو که همیشه خسته ای ساکت@یهو ریموس از جاش پاشد و گفت 🐺ببین آدمیزاد،تورو نمیگم ها!(اینجا همه خندشون میگیره)آدمیزاد شبا میخوابه.نشد روز میخوابه!تو نه شب میخوابی نه روز!@کیلوا که تا اون موقع ساکت بود و فقط داشت با نیشخند اینارو نگا میکرد،یه لیوان آورد و توش آب ریخت و یه چیزی قاطیش کرد.لیوانو برد برا ریموس 🗡️بگیر 🐺این چیه؟🗡️نترس چیزی نیست. سرحال میشی.🐺*درست میگفت چون تا خوردمش یه جوری انرژی گرفتم انگار چندین ساعت خوابیده بودم 🐺دمت گرم⚫این چی بود؟🗡️هرچی باشه نمیذارم دست تو بیوفته!😐همینم مونده همین چند ساعتم نخوابی!🟤خیلی خوب غرغرو🐺سیریوس تو با جیمز میری دیگه درسته؟🦌آره ⚫به اون فلفل سلام برسون@لیلی رو میگه😂🟤هنوزم اینارو استفاده میکنید؟😂🦌آره بابا. اتقاقا قبل از اینکه بیام گفت به ریموس و اون کربن سلام برسون&من در حال قل خوردن از خنده😂🐺سوروس؟⚫هوم🐺بهتر نبود الان به سیریوس بگیم؟⚫بالاخره خودش میفهمه.نمیخواستم امشب بفهمه.
دستم خشک شد😂
چالش:چطور بود؟ایده ی خوبیه که اینا باهم دوست باشن؟
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
مگی جونم...فقط زود خوب شو...بیشتر از اونی که فکر کنی دلتنگتیم
پارت بدههههههههههه
چرا حس میکنم فقط منم که منتظرم پارت بدی...حس بدیه...
چون خودمم حس میکنم همینطوریه.
تولدت مبارک ♥️♥️
مرسی❤️
آها راستی دارم پارت جدید میدم
شخصیت مخفی داره لو میره هااااا
خدا رحم کنه😂
حواست باشه خون دماغ نشی
فک کردی
شماها هم قرار خون دماغ شید
یا از هیجان
یا از ک.ر.ا.ش بودن یه شخصیت
نمیدونم
فقط میدونم قرار خون دماغ شید😂😂😂
تو وایسا مغزت سوت میکشه...
ببین به پیویت یه پیام دادم
اگه میشه دسترسی بده که یه چیز دیگهای رو هم بگم
فقط میتونم یه چیز بگم
یا ابالفضلللللللللللل😂
بابا من با این پارت از خنده مردم😂
خیلی ایده خوبی بود باحال بود😂💔
آها راستی تولدته؟ مبارک باشه✨
ممنون🖤💛
عالی بید😊
نوکرم
😐😘
ولی خدایی تو هیچ داستانی ندیده بودم سوروس انقد پایه باشه
حالا ببین 😂
احساسم بهم میگه یکی رو براش در نظر داری که گفتی لیلی و سوروس فقط دوتا دوست خوبن
رفتی سر گوشیم نه؟
بلی 😁
سلام
تازه داستانتو خوندم بسیارررررر جذاب
منتظر پارت بعد نشسته ام به در نگاه میکنم
ایده ی عالی بود که باهم دوستن
مرسی بابت انرژی که بهم دادی💙
خواهش میکنم گلم