فصل دوم: امتحال
تلفن به صدا در میآید، جوزف از مستراح بیرون میآید دستهایش را با پیراهنش خشک میکند و تلفن را برمیدارد:
_«سلام بفرمایید»
_«چرچیلم»
_«بله قربان»
_«تو فقط توسط دولت بریتانیا برای کشتن هیتلر فرستاده نشدی، درواقع بخشی از قرارداد تو با آمریکا و شوروی هستش و اونها هم میخوان قبل از فرستادنت ازت یه آزمون بگیرن تا مطمئن بشن از پس این ماموریت مهم برمیای»
_«هر موقع که بخواین من آمادهی آزمون دادنم»
_«همین الان! درحال حاضر حدود پنجا سرباز تو رو محاصره کرده داخل کوچه، توی خونه های همسایهات، بالای پشت بام و هرجایی که فکر کنی سرباز گذاشتن»
جوزف فریاد میزند:«من الان حتی یه تفنگم ندارم، شما باید یه فرست بهم بدین من به اسلحه نیاز دارم»
_«بعد از قطع شدن این تماس سربازها وارد خونت میشن»
_«نه، من خواهش میکنم من...»
تلفن قطع میشود،
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
زیبا بود
خیلی قشنگ بود پسندیدم